یازدهمین جلسه از دوره شصت و یکم سری کارگاههای آموزشی- خصوصی نمایندگی آکادمی، با استادی مسافر میترا ایجنت محترم، نگهبانی مسافر رها و دبیری همسفر لیلا، با دستور جلسه «وادی هفتم و تأثیر آن روی من» روز یکشنبه ٢٧ شهریورماه ١٤٠١ رأس ساعت ١٦:٠٠ آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان میترا هستم یک مسافر.
دستور جلسه این هفته «وادی هفتم و تأثیر آن روی من» است؛ رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است؛ یکی یافتن راه، دیگری آنچه برداشت میکنیم.
این دستور جلسه بسیار مهم است. ما اکثراً مواقع فکر میکنیم که راه را پیداکردهایم و قضیه تمام است. در وادی پنجم مطرح میشود که تفکر قدرت مطلق حل نیست، توأم با رفتن و رسیدن آن را کامل میکند؛ یعنی تفکر بهتنهایی کافی نیست. در اینجا هم میگوید رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است؛ یکی یافتن راه و دیگری آنچه برداشت میکنیم.در این وادی، رمز و راز کامل توضیح دادهشده و در مورد انسانهای خردمند و بیخرد نیز سخن گفتهشده است. در حقیقت این وادی ما را بر سر یک دوراهی میگذارد و میپرسد؛ حال که راه را یافتی، چه برداشتی از آن میکنی؟
بهطور مثال، من وارد کنگره شدم و راه را پیدا کردم، حال برداشت من چیست؟ آیا برداشت من این است که خدمتگزار بشوم؟ آیا میخواهم رها بشوم و از شهدی که خود نوشیدم به دیگران هم بنوشانم! یا اینکه میخواهم برداشت دیگری داشته باشم، از قوانین کنگره تخطی کنم و خارج از چارچوب کنگره دوست پیدا کنم. ما سه روز در هفته در این مکان همدیگر را ملاقات میکنیم، خارج از کنگره دوستان دیگری داریم.
روزی که من باحال بد، مستأصل و ناامید وارد کنگره شدم، به دنبال چه چیزی بودم؟ به دنبال پیدا کردن دوست، یا به دنبال پاهای اضافی که محکمتر به زمین بچسبم! اگر مصرفم تریاک بود میخواستم به آن شیشه هم اضافه شود؟ آیا به چیزی که میخواستم رسیدم؟
بهشت برین جایی است که در آن سخن لغو و بیهودهای گفته نمیشود. کنگره برای ما بهشت برین است، نباید حرکتی انجام دهیم که سخن بیهوده برای ما پیش بیاید. اگر من منظم و مرتب در جلسات حضورداشته باشم، به قوانین احترام بگذارم و برداشت درستی داشته باشم، هرگز سخنی لغوی بر ما نخواهد رفت. برداشت درست، رسیدن به رهایی و بعدازآن خدمت کردن به دیگران است. کسانی که درست حرکت میکنند همه به دنبال خدمت کردن هستند.
ما همیشه در دعاهای خود میگوییم؛ خداوندا، ما را به آنجایی برسان که از آن انشعاب یافتهایم. زمانی که من وارد مسیر کنگره میشوم و در صراط مستقیم حرکت میکنم، مسلماً بیراهههایی وجود دارد. مثلاً در انتهای یک بیراهه، پروانهای پر میزند و شما خبر نداری که آن پروانه، دم ماری است که برای شکار کردن کمین کرده است.
اگر وارد بیراهه شوی، نمیتوانی از آن مسیر خارج شوی، باید آنقدر بروی تا به یک دوربرگردان برسی. آنوقت تازه بهجایی خواهی رسید که اشتباه کرده بودی و از مسیر اصلی دور شدی! پس جایی که انشعاب یافتیم، همینجا است، باید حواسمان را جمع کنیم.
سخنان استاد در خصوص تولد خانم زهرا:
پنجمین سال رهایی خانم زهرا را به خودشان، دختر گلشان خانم سوگند و راهنمای ایشان خانم مینا تبریک عرض میکنم. از آقای مهندس بسیار سپاسگزارم که اجازه سفر به ایشان دادند و زندگی خانم زهرا را نجات دادند.
خانم زهرا راه را پیدا کردند و برداشتشان از راه هم درست بود. ایشان زمانی که وارد لژیون شدند، شرایط بسیار سختی داشتند. اگر وارد این راه نمیشدند، زندگی برای خودشان و دختر کوچک زیبایشان خیلی سخت میشد. خانم زهرا از همان ابتدا هر چیزی را که آموزش دیدند، انجام دادند. دوستان نامناسبی که داشتند، کنار گذاشتند، پایههای مالی خود را مستحکم کردند و همیشه حامی مالی کنگره بودند، عضو لژیون سردار هم شدند.
در حال حاضر دنور هستند، بهعنوان راهنمای لژیون سیگار خدمت میکنند و مرزبان پارک هم هستند. ایشان تمام خدمتها را به نحو احسن انجام میدهند و الگوی بسیار مناسبی برای دیگر عزیزان هستند. دخترشان خانم سوگند بسیار باادب هستند و خیلی خوب حرکت میکنند. همسرشان هم به رهایی رسیدند که به ایشان هم تبریک میگویم.
خداراشکر اکنون یک خانواده سالم کنگرهای هستند. برایشان بهترینها را آرزو میکنم. امسال مطمئن هستم شالی که بر گردن دارند تغییر رنگ پیدا خواهد کرد و رهجوهای بسیار خوبی مثل خودشان پرورش خواهند داد. بازهم به تمام عزیزان تبریک میگویم و از گروه مرزبانی بابت این جشن تشکر میکنم.
اعلام سفر
مسافر زهرا _ نام راهنما: خانم میترا- آنتی ایکس مصرفی: هروئین، تریاک، شیره و قرص متادون- روش درمان: DST- داروی درمان: OT- مدت سفر اول : ۱۰ ماه و ۵ روز- مدت رهایی: ۵ سال و ۱ روز- رشته ورزشی :والیبال
صحبت های خانم زهرا:
سلام دوستان زهرا هستم یک مسافر.
امسال پنجمین سالی است که آزاد و رها هستم. اولین روزی که روی صندلی تازه واردین نشستم، تصور نمیکردم زمان به این سرعت بگذرد.
من با سقوط آزاد و با افکار و اندیشه افیونی وارد کنگره شدم. زهرایی که در حال حاضر اینجا نشسته، اگر وارد کنگره نمیشد، یا کارتنخواب بود یا اصلاً در این دنیا وجود نداشت. سلامتیام را مدیون آقای مهندس هستم، همچنین همسفر عزیزم خانم مهناز که دیگر در این دنیا و این حلقه از حیات نیستند و سفر کردند، امیدوارم سفر خوبی داشته باشند. ایشان کنگره را به من معرفی کردند. وقتی وارد کنگره شدم، متوجه شدم در چه مکانی قدم گذاشتم، تنها مکانی در دنیا که میتواند مرا درمان میکند.
قبل از آمدنم به کنگره، برای درمان بهجای دیگری رفته بودم که برایم قرص متادون تجویز کردند. میپرسیدم؛ تا چه زمان باید این قرص را بخورم؟ و جواب میشنیدم؛ تا آخر عمر!
ولی در کنگره با زحمات خانم میترای عزیز و با شربت OT به این حال خوش رسیدم، چیزی که هرگز فکرش را نمیکردم. از خانم میترای عزیزم بینهایت سپاسگزارم که با آموزشهای نابشان مرا سربهراه کردند.واقعاً وقتی انسان وارد صراط مستقیم میشود، نیروهای مثبت به او کمک میکنند. من بعد از ۵ سال، آرامآرام به آرزوهایی که داشتم رسیدم. یکی از آنها، رهایی همسرم و دنور شدنم بود که همه اینها در سایه کنگره اتفاق افتاد.
از آقای مهندس تشکر بسیار دارم که مرا به حال خوش رساندند. از مرزبانان عزیز تشکر میکنم، از خانم مونا ممنونم که امروز تشریف آوردند و خوشحالم کردند. از خانم مهسان راهنمایم در لژیون جونز تشکر میکنم که مرا با تغذیه سالم به آرامش رساندند. از همسفر عزیزم خانم سوگند که یک همسفر بهتماممعنا برایم بود سپاس فراوان دارم.
سخنان خانم مینا همسفر کمک راهنما:
سلام دوستان مینا هستم یک همسفر.
تولد خانم زهرای عزیز را به خانم میترا، سوگند عزیزم و تمام عزیزان تبریک میگویم. من سوگند را از زمانی که دو، سهساله بود، میشناختم. در این شش ماه که وارد لژیون من شدند، ارتباط راهنما و رهجویی بین من و ایشان کاملاً برقرار شد. خانم سوگند بسیار موقر و منظم در لژیون حاضر شدند، باوجود سن کمی که دارند، قوانین را بسیار خوب متوجه میشوند.
نکته قابلتوجهی در مورد خانم سوگند وجود دارد که یادگرفتنی نیست، بلکه در وجود این دختر زیبا نهادینهشده و این ویژگی، وقار و کاریزمای ایشان است. امروز که با این لباس زیبا و سفید در اینجا نشسته و جشن تولد مادرش را جشن میگیرد، واقعاً لذت میبرم و از اینکه میتوانم کنارش باشم افتخار میکنم.مطمئن هستم با قرار دادن مادرش بهعنوان الگو در تمامکارها، میتواند زندگی بسیار عالی و خوبی داشته باشد.
صحبت های خانم سوگند:
سلام دوستان سوگند هستم یک همسفر
اول از آقای مهندس تشکر میکنم که مامان من را به حال خوش رساند. از خانم میترا راهنمای مامانم تشکر میکنم که مامانم را به رهایی رساند. از خانم مینای عزیزم هم تشکر میکنم.
آرزو:
آرزوی اول: در دلشان بیان کردند.
آرزوی دوم: طول عمر باعزت برای جناب مهندس و خانم میترا و جهانیشدن کنگره ٦٠
گردآوری و تایپ: مسافر طاهره- نمایندگی آکادمی
ویرایش: مسافر خاطره
بازبینی و ارسال :همسفر فاطمه
عکس:گروه عکاسی نمایندگی آکادمی
- تعداد بازدید از این مطلب :
569