به نام قدرت مطلق الله
سلام دوستان زهرا هستم همسفر
نقش سیدی نوشتن در کنگره۶۰؛
ما در کنگره۶۰ اعتقاد داریم که انسان برای دو چیز پا به جهان هستی گذاشته، یکی خدمت و دیگری آموزش است؛ این آموزش برای انسان به این جهت لازم است که انسان دارای اختیار است و اختیار کاملاً در حوزهی انسان است.
وقتی سیدی مینویسیم در درون خود، تغییر را احساس میکنیم و یک اتفاق در درون انسان صورت میپذیرد و مثلث تغییر، تبدیل و ترخیص بهوجود میآید و انسان از تاریکی به روشنایی میرسد و این امر با تکرار و تمرین صورت میگیرد.
اگر بخواهیم راه و روش درست زندگی کردن را یاد بگیریم، باید آموزش بگیریم و سیدی بنویسیم.
در ابتدا برای کسیکه تازه وارد کنگره شده، نوشتن سیدی سخت است، ولی کمکم وقتی شروع به نوشتن میکند، خیلی راحت میشود؛ سیدی نوشتن یکی از ابزارهایی است که به مسافر القاء مثبت میکند.
در کنگره آموختهایم زمانیکه موضوعی را آموزش میدهیم در اصل خودمان هم در حال آموزش گرفتن هستیم، و من همیشه این آموزشها را هدیهای از طرف خداوند میدانم و سپاسگزار او هستم.
سلام دوستان محدثه هستم یک همسفر:
اولین جلساتی که به کنگره میآمدم و در جلسهی عمومی مینشستم دو چیز توجه من را به خودش جلب میکرد، اول این که وقتی اعلام سفر میکردند میدیدم که انسانهای زیادی هستند که در شرایط من بودند و به نتیجههای خیلی خوبی رسیدند و این به من امید میداد که پس من هم میتوانم موفق بشوم و دوم اینکه میشنیدم که میگفتند از زمانی که به کنگره آمدیم به آرامش رسیدیم و من به دنبال آرامش میگشتم و چند جلسهی اول همیشه توی دلم میگفتم که پس چرا من به آرامش نمیرسم، تا اینکه فهمیدم باید تلاش کنم اینهم مانند بقیهی چیزها یک بهایی دارد و شروع کردم به گوش کردن سیدیها وقتی گوش میکردم، حس میکردم که مخاطب این سیدی من هستم و جناب مهندس جواب سوالات من را میدهد و صحبتهای ایشان به من امید و آرامش میداد، یا وقتی برایم یک سوالی یا مشکلی پیش میامد با هدف گرفتن جواب آن سوال به کنگره میآمدم و حتی شاید بدون اینکه آن سوال را مطرح کنم کسی چیزی میگفت که جواب سوال من بود حالا یا استاد یا راهنما یا حتی مشارکتهاو کمکم از تنشهای داخل خانه کم و کمتر میشد مسافرم به خوبی سفر میکرد با هم سیدی گوش میکردیم و در موردش صحبت میکردیم و خلاصه سفر مسافرم بدون هیچ مشکلی پیش رفت و رها شد و هر چه راهنمایم به من میگفت که به خاطر خودت سفر میکنی ولی باز هم در اعماق وجودم حس میکردم که به خاطر مسافرم سفر میکنم و دارم به او کمک میکنم در صورتیکه من با آن همه بحث و دعواهایم اگر نمیآمدم حتما سنگی بر سر راه او میشدم چه برسد به کمک و نمیگذاشتم که او سفرش را به پایان ببرد و چون که فکر میکردم به خاطر او میآیم، بعد از پایان سفرش مدتی به کنگره نیامدم بعد از گذشت چند وقت متوجه شدم که، من دوباره شروع به دعوا و بحث کردهام و نمیتوانم آرام باشم فهمیدم که من هنوز باید خیلی روی خودم کار کنم و تصمیم گرفتم دوباره برگردم و این بار برای رهایی خودم از دست ضدارزشهایم تلاش کنم، ولی اینبار میدانم که لازمهی به دست آوردنش گوش دادن و نوشتن سیدیها و عمل کردن به آنها است ولی نمیدانم که چقدر زمان میخواهد و از خدا میخواهم که کمکم کند تا از مسیر خارج نشوم و در نبرد با خودم پیروز شوم.
ارسال خبر: همسفر لیلا رهجوی کمک راهنما همسفر معصومه(لژیون چهارم)
ویرایش: همسفر زهرا رهجوی کمک راهنما همسفر زهره(لژیون ششم) و همسفر محبوبه رهجوی کمک راهنما همسفر ناهید(لژیون دهم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
307