English Version
English

شعری از همسفر صالح، نمایندگی شاداباد

شعری از همسفر صالح، نمایندگی شاداباد
ای خداونــد جهــان بی کــران   خالــق بی انتهــا در بی زمـان
ما همه چون تشنگان درجستجو   در هوایت پای کـوبان و دوان
در بلا و رنج و سخـتی نـام تـو   هر دمم جاری شود از این زبان
در خوشی و رحمـتت پروردگـار   شکر نعمت میکنم من بی گمان
هرکجا هرکس که میخواند تو را   یـادم آرد از وجـودی بی نشـان
می‌رسد پژواک آن نغمه ز عرش   در زمـان و بـر زمـین و آسمـان
ای تو نور هستی بی حد و حصر   قدرتی بخشـم ورای هـر توان
تا رسـم من بر وجـود پـاک تو   تـا نبـاشم از میـان غاصـبـان
درد اگر دادی چو درمان‌تن‌است   ای وجودت روح‌بخش عاشقان
گر ز علمت ذره‌ای بر من رسـد   میشوم بی شک ز قوم عارفان
گــر بـگویـم از ازل تـا بـه ابـد   شرح تو ، آخر نگنجی در بیان
جایگاهم در بهشت‌عرش توست   می‌پرم آخر چو تیر از این کمان

 

سراینده: همسفر صالح از نمایندگی شاداباد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .