English Version
English

کار راهنما این است که از خود نشانی به جای بگذارد

کار راهنما این است که از خود نشانی به جای بگذارد

چهاردهمین جلسه از اولین دورِ کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰؛ ویژه آقایان مسافر نمایندگی یوسف آباد؛ با استادی ایجنت محترم مسافر مجید، نگهبانی مسافر عطا و دبیری مسافر قاسم، با دستور جلسه "وادی دوم و تاثیر آن روی من" روز دوشنبه 19 اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۱۷ برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد
این هفته عزیز، هفته راهنما را تبریک می گویم خدمت همه راهنمایان کنگره60، آقای مهندس دژاکام، دیده بان ها، خانواده گرامی آقای مهندس، استاد امین، کسانی که دارند به ما یاد میدهند چگونه زندگی کنیم.

به این موضوع فکر میکردم زمانی که مصرف میکردم اصلاً اعصاب هیچ چیز را نداشتم، فکر میکردم که همه دارند اختلاس میکنند، حوصله هیچ کس را نداشتم و دائم توجهم به اخبارهایی بود که از شنیدن‌شان بهم میریختم و این بهم ریختگی را هم همه جا پخش میکردم.

ولی جایی که به کنگره آمدم و شروع کردم، مزه درد و رنجی که چشیده بودم، آمدم طعم رهایی را هم چشیدم و باز فهمیدم از رهایی هم حال بهتری هست مسائلی به غیر از بند اعتیاد و سیگار، چیزی ماورای این داستانها هست.

جلسات کمک راهنمایی که تشکیل می‌دادیم در پارک طالقانی بود، علی آقا رهجوی آقا فرشید استاد این جلسات بودند ما میرفتیم پیش ایشان، آقای احمد زمانی بود و خیلی از افراد دیگر، زمستان و تابستان و برف و باران بود و ما برای آموزش گرفتن میرفتیم آنجا و زمانی که میخواستم آزمون بدهم به این جمله رسیدم که در جزوه راهنمایی آمده که یک پزشک هشتصد و خرده‌ای ساعت باید دوره بگذراند تا مدرک پزشکی بگیرد ولی من خودم حساب میکردم روزهایی که ما آمدیم دور هم بودیم برای این درسهایی که باید آموزش میگرفتیم، دیدم بیش از هزار ساعت شده است.

با یک پزشک صحبت میکردم که معتقد بود این خیلی سختگیرانه است و هیچ مدرکی هم نخواهیم و فقط راهنما میشویم ولی بیرون از کنگره 60، دیگران نمی‌دانند راهنما شدن به آن مدرک گرفتن نیست و داستان دیگری است که یک انسان می‌خواهد درجاتی را طی کند و آن شال آبی، نارنجی و سبزی که هست برایش تلاش زیادی شده است.

یک راهنما درس میدهد یک معلم هم درس میدهد و معلم حقوق بالایی هم نمیگیرد ولی راهنما تفاوتش این است که آن حقوق را هم نمیگیرد و هزینه هم میکند تا بنشیند آنجا آموزش بگیرد.

ما در جشن راهنمایی می‌خواهیم یک پاکتی بدهیم و من در این هفته خودم هفت پاکت توانستم بدهم، پیش آقای مهندس که بودم و میخواستم پاکت ایشان را هم بدهم قبول نمیکردند، خیلی جالب است که باید خواهش کنم تا قبول کنند از من هم پاکت بگیرند.

من در دانشگاه وقتی رشتۀ فنی مهندسی قبول شدم این خوشحالی را نداشتم که زمان قبول شدن در آزمون کمک راهنمایی داشتم، تلاش بیشتری کرده بودم، در کمک راهنمایی به درک دیگری رسیدم و کسی که در کنگره راهنما نشود اصلاً متوجه نخواهد شد کجا آمده است.

در پیام جلودار واقعی آقای مهندس می‌گوید که: قلّه و فتح آن چندان اهمیت ندارد، به قله رسیدن سخت است و در آن یخبندان حرکت میکنیم و میخواهیم به آن برسیم؛ در کتاب شصت درجه تصویر آن ماشین قرمز و مسیری که یخبندان است و همه جا قندیل بسته در سرمای 60 درجه زیر صفر، ماشینی که وضعیت مناسبی ندارد و حتی لاستیک هایش هم صاف است و با چنین شرایطی میخواهی بروی به قله برسی اما آنجا که میرسی میگوید: قله و فتح آن چندان اهمیتی ندارد اما نشانی از خویش در آن مکان گذاشتن بسیار مهم است، پس یک نشانی از خودمان در آن جایی که رسیده‌ایم بگذاریم، این اهمیت دارد و کار راهنما این است که نشانی از خود بگذارد.

من خودم غُر میزدم و دائم درباره مسائلی فکر میکردم که ربطی هم به من نداشت ولی اینجا که آمدم به من آموختند صبر چیست، استقامت چه معنایی دارد و باید تحمل کنیم. رهجویی که شکرگزار است به مراتب حال بهتری دارد از رهجویی که غر میزند و رهجویی که راجع به زندگی، کار، بچه‌اش و... غُر میزند من خودم را در او میبینم که چه حال و روزی داشته‌ام و چقدر بد بوده که من حواسم به همه چیز بوده است به غیر از خودم و یاد میگیرم غُر نزنم و صبرم را بیشتر کنم.

این نیست که من آمده‌ام اینجا تعدادی رهجو را تربیت کنم و هدایت کنم، نه من خودم تازه آمدم اینجا که یاد بگیرم و بهتر زندگی کنم، قدر و ارزش خودم را بشناسم. آقای مهندس در جایی میگوید من آمده‌ام خودم آدم بشوم نه اینکه شما را آدم کنم، این حرف جناب مهندس بسیار برایم تکان دهنده بود که ایشان با این همه مراحل و همه ما به دنبال اینکه از ایشان یاد بگیریم، میگوید من آمده‌ام خودم را آدم کنم نه شما را، حالا از روی تواضع یا فروتنی است نمی‌دانم ولی برای من بسیار تکان دهنده بود که جناب مهندس در آن جایگاه چنین حرفی میزند که من خودم آمده‌ام برای خودم تلاش میکنم که به جای بهتری برسم و راهنمایان عزیز هم دارند این مراحل را طی میکنند تا انشاالله حال و روز بهتری را داشته باشند.

حال خوش یک راهنما که شب از این در میرود بیرون را هیچ موادی نمیتواند بسازد و به این آرامش برساند، بحث تعدد رهجو هم نیست و ممکن است رهجویی بسیار هم غُر بزند و البته کار ما در کنگره این نیست که بنشینیم به غُر زدن گوش بدهیم، اصلاً اینجا اجازه نداریم بنشینیم به درد و دل گوش بدهیم که مثلاً در خیابان چه مسئله ای پیش آمده، اینها برای بیرون از کنگره است.

یک راهنما خودش خیلی کار دارد و آقای حکیمی با آن همه حرکتی که میکرد و چقدر در شهرستان ها و راه های دور رفت و آمد داشت و سر میزد، تلفنی و حضوری در خدمت کنگره بود باز در لژیون همیشه میگفتند که من در کنگره خیلی راه دارم تا به جایی برسم، پس این راه را برای من هم نشان میدهد که خیلی باید تلاش کنم تا بتوانم بهتر زندگی کنم، ما اینجا علم بهتر زندگی کردن را می‌آموزیم و نمی آئیم که به هم گیر بدهیم و به هم بیاموزیم کار خودمان را درست انجام میدهیم و قطعاً کسانی که کنارمان هستند هم سعی میکنند شاید حتی بهتر از ما کارشان را درست انجام بدهند.

این روز قشنگ را به راهنمایان شعبه یوسف آباد مخصوصاً، که آمده‌اید اینجا و کمک کرده‌اید که این شعبه به یکی از بهترین شعبه های آینده تبدیل بشود؛ به آقا مهدی عزیز، آقا مجید، آقا مسعود، آقا بهزاد، آقا محمدرضا و آقا آرش عزیز این هفته را تبریک میگویم و امیدوارم که در ادامه هم بهترین لژیونها را داشته باشند و بتوانند به بهترین شکل تازه واردین را راهنمایی کنند تا وارد لژیونهایشان بشوند.

راهنمایان نمایندگی یوسف آباد

راهنمایان تازه‌واردین نمایندگی یوسف‌آباد

خدمتگزاران جلسه

ضبط صدا: مسافر حسین
تهیه گزارش و عکس: مسافر کوروش

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .