کارگاه آموزشی عمومی کنگره 60 نمایندگی سلمان فارسی ویژه مسافران و همسفران با استادی کمک راهنما همسفر فاطمه، نگهبانی کمکراهنما همسفر مریم و دبیری کمکراهنما همسفر محمدجواد با دستور جلسه «هفته همسفر» ساعت 16 روز پنجشنبه بیستوسوم دی ماه 1400 آغاز به کار کرد.
سخنان استاد؛
سلام دوستان فاطمه هستم یک همسفر.
در ابتدا از ایجنت بخش همسفران خانم لیلا و ایجنت بخش مسافران آقای علی رحیمی و لژیون مرزبانی که اجازه خدمت در این جایگاه را به من دادند، قدردانی مینمایم و خدمت جناب مهندس حسین دژاکام و خانواده محترم ایشان، سرکار خانم آنی بزرگوار، خانم آنی کماندار، خانم شانی و آقای امین تبریک عرض میکنم، که اگر این خانواده محترم نبودند، قطعاً هیچکدام از ما به حال خوش نمیرسیدیم و مشخص نبود، سرنوشت زندگی ما به کجا کشانده شود. بعد از آن خدمت هر عزیز بزرگواری که در کنگره۶۰ تحت عنوان واژه «همسفر» به خود و دیگران خدمت میکند، تبریک عرض میکنم.
کلمه همسفر عنوان بسیار بزرگ و پر آموزشی است، انشاءالله خداوند به ما کمک کند، که شرمنده این واژه و مفهوم نشویم، زیرا این واژه را به هر کس اطلاق نمیکنند، بار مفهومی بسیار زیادی در ورای آن وجود دارد و هر شخص که مزین به شال سفید و لباس سفید همسفر میشود، دینی بر گردن او گذاشته خواهد شد و باید مراقب باشد که مبادا که از تأثیرات این شال و پوشش سفید بهآسانی گذر کند و برای او با بقیه پوششها هیچ فرقی نداشته باشد. انشاءالله در بُعدهای بعدی، دِینی از شال و پوشش سفید بر عهده ما نباشد.
در هفته جشن همسفر قرار داریم، قطعاً زمانیکه واژه سفر عنوان میشود، انسان به یاد تحرک و حرکت کردن میافتد. حرکت کردن از مکانی به مکان دیگر و جایی برای سکون و ایستادن ندارد، سفر یعنی اینکه حرکت کنیم، باید تلاش کنیم، زمانیکه «هم» ابتدای «سفر» میآید و واژه «همسفر» درست میشود، نشان از شخص و فردی که همراه بودن و هممسیر بودن با شخصی را قبول میکند و در مسیری با شخصی هممسیر و همراه میشود و به او برای رسیدن به حال خوش کمک میکند، و چه سفری لذتبخشتر از سفرهای درونی کنگره۶۰ !...
سفر از قهر به مهر، سفر از نادانی به دانایی و از ترس به شجاعت، مسلماً سفرها و مسافرتهایی که ما میرویم، برای چند روز تعویض حالوهوا است؛ ولی زمانیکه سفرهای درونی را در کنگره یاد میگیریم و انجام میدهیم، حال ما برای همیشه خوب میشود و نیاز به تغییر مکان نداریم که به حال خوش برسیم؛ زیرا از درون حال ما خوب است و از طرف ضدارزشها بهطرف ارزشها حرکت کردیم . در اینجا آن اتفاق خوب افتاده است و حال ما از ریشه درست شده است.
به نظر من جشنهایی که آقای مهندس بر اساس تدبیر قرار دادهاند، مانند جشن گلریزان، هفته راهنما، جشن ایجنت و مرزبان و جشن همسفر، این جشنها حکمتهای بسیار دارد و از بزرگترین حکمت این جشنها میتوانیم به تغییر دیدگاه، نگرش و جهانبینی افراد برسیم، زمانیکه نگرش، دیدگاه و جهانبینی افراد تغییر میکند، از نظر آقای مهندس و اساتید واقعاً نیاز به جشن، بزم و شادی دارد و باید در ذهن همه افراد بزرگ جلوه کند، زیرا انسانی بُعدهای متفاوت را طی کرده و اکنونکه در بُعد فیزیکی قرار دارد و در پی کسب حال خوب است، متوجه شده است، که ریشه حال بد او در جهانبینی و افکار خود است و باید این افکار و جهانبینی را تغییر دهد، که به حال خوش برسد.
جشن همسفر به تغییر نگرش و دیدگاه یک همسفر برمیگردد، همسفری که تا دیروز مسافر خود را مجرم، خطاکار و بدترین انسان روی زمین مینگریست، اکنون در کنگره۶۰ آموزش میگیرد و مسافر را بهترین انسان روی کره زمین بپذیرد، در کنار او آموزش میگیرد و زندگی را با عشق و محبت ادامه میدهد. تغییر دیدگاه و نگرش بهآسانی نیست، نباید مسافران فکر کنند که همسفر فقط کنگره میآید، آموزش میگیرد، سیدی مینویسد، همه این موارد به یکطرف ولی باید با تکتک سلولهای جسم خود تغییرات را در خودشان به وجود بیاورند و این تغییرات ساعتها زمان میبرد، که من همسفر یاد بگیرم به مسافر خود احترام بگذارم، محبت کنم، او را بپذیرم و او را دوست داشته باشم. زیرا تا دیروز شخصی که میدانستم همه زندگی من است و آمده بودم که با او خوشبختی را لمس نمایم، من را به قعر تاریکیها برده است؛ من را با دنیای تاریکی اعتیاد آشنا کرده است.
در آنجا من همسفر چیزی جز حقارت و تخریبشدن حس نکردم و تمام حسهایی که بهعنوان یک زن نیاز داشتم، تخریبشده است و زمانی که حالوهوای زندگی من سراسر تشنج بوده است؛ من را رها کرده و به دنبال مصرف خود رفته است و من ساعتها اشک ریختم. این تشنجها سلولهای مغز من را درگیر کرده است و حتی حوصله غذا پختن برای فرزندان خود را نداشتم. تمام بار تخریب اعتیاد مسافر را به دوش کشیدهام، او در دنیای تاریک اعتیاد خود بوده و به دنبال مصرف مواد است و زمانی که به خانه برمیگردد و حتی به خاطر ندارد، که به همسفر چه چیزهایی گفته است و از چه الفاظی استفاده کرده است، ولی کلمه به کلمه جملات او در ذهن من زنگ میخورد. همه کلمات او مانند فیلمی از جلوی دیدگان من رد میشود و باعث میشود، حس من روز به روز خرابتر شود و حس من روز به روز نسبت به مسافر بدتر شود.
ولی زمانیکه وارد کنگره شدم، به من گفتند تغییر کن، مسافر خود را رها کن و سفر کن، تا حال خودت خوب شود. در کنگره رها کردن مسافر را که همه زندگی من بود یاد گرفتم. فرقی نمیکند، مادری که مسافر او جگرگوشهاش باشد، خواهری که مسافر برادر او باشد و یا دختری که برای حال خوب پدر وارد کنگره شده است، این رها کردن بسیار سخت است. همسفر باید جهانبینیاش بسیار خوب شود که مسافر را رها کند و بپذیرد و محبت را جایگزین حس نفرت نماید.
شما مسافرین در دنیای اعتیاد حوصله خود را نداشتید، ولی همسفر با عشق این مسیر را طی میکند، با عشق حرکت میکند و زمانیکه شما داروی اوتی را مصرف مینمایید، با عشق حرکت میکند، به نظر شما این تغییرات، این تلاشها، این جایگزینی عشق به جای نفرت، قابل تقدیر و ستودن نیست؟
انسان باید بسیار سختی بکشد که تغییر نماید، ولی همسفران این تغییر را با جان و دل انجام میدهند و بسیار زیبا در این مسیر حرکت میکنند و در بسیاری مواقع از مسافران خود پیشی میگیرند و در بسیاری مواقع حرکت آنها زیباتر است، نه اینکه اکنون همسفران به خود ببالند و دچار گره منیت شوند، این مسئله را باز میکنم، که یک همسفر چه تغییراتی را باید انجام دهد، که از قهر به مهر حرکت کند و مسافر را بپذیرد و دوست داشته باشد. این تغییر بسیار مهم است، با ده سال حضور در کنگره این تغییرات را بهسختی انجام دادم، ولی انجام دادم و اکنون حال خوش آن تغییر را حس میکنم و لذت آرامش در زندگی را میچشم و خداوند را سپاسگزارم، که به این تغییرات در زندگی دست پیدا کردم.
ازجمله این تغییرات در کنگره، دیدن خوبیهای دیگران است، یعنی من مسافر یا همسفر زمانیکه وارد کنگره میشوم و آموزش میگیرم و حرکت میکنم، به من یاد داده میشود که گیرندههای خود را تزکیه و پالایش کنم؛ که بتوانم خوبی دیگران را ببینم، خوبی مسافر را ببینم، مسافری که قبل از ورود به کنگره نمادی از تاریکی بود، اگر سایه او بالای سر شما نباشد، کلاه شما پس معرکه است. اگر خوب فکر کنید، آنقدر خوبی و حسن در زندگی شما دارد که وجود او برای هر خانوادهای نیاز مبرم است.
برای یک همسفر، احترام و مسئولیت همسرداری باید در اولویت اول باشد و همسفر در کنگره به این نتیجه میرسد که تزکیه و پالایش کند و خوبیهای مسافر خود را ببیند و بر اساس آن خوبیهایی که مشاهده میکند، تصمیم بگیرد و از یک طرف تلاش میکند، تغییرات را در خود نهادینه سازد و زمانیکه مسافر و همسفر هرکدام، به کار خود مشغول شدند، این خانواده به آرامش میرسد و محیط قابلتحمل را میسازند و فرزند در این خانواده نفس راحت میکشد.
بنابراین کنگره نعمتهای بسیاری به ما داده است، آموزشهای بسیاری به ما داده است و بزرگترین آموزش آن این است که خوبی دیگران را ببینم. تدبیری که آقای مهندس برای این جشنها و ازجمله جشن همسفر اندیشیدهاند، دقیقاً همین است که من سپاسگزاری را یاد بگیرم و نگویم، وظیفه او بوده است. خیر وظیفه او نیست، لطف او است، نهایت لطف خود را انجام میدهد. میتوانست، مانند بسیاری از همسفران که به کنگره نمیآیند و راحت زندگی خود را ترک میکنند، برود و ادامه ندهد. ولی میماند و کفش آهنین را میپوشد و این مسیر را طی مینماید، که این خانواده از نو بنا شود و با چاشنی آرامش و آسایش ساخته شود و فراقت بالی برای فرزندان به وجود آید.
بیشترین محکی که برای جهانبینی شخصی در کنگره زده میشود، محک قدرشناسی و قدردانی است و امروز نیز با جشن همسفر به قدرانی مسافر از همسفر رسیدهایم و این بسیار مهم است و انشاءلله بتوانیم آن قدردانی را در حد توان خود انجام دهیم و بتوانیم به همسفران نشان دهیم، که ما طبق سیدی کفر آقای امین میبینیم و هنوز کافر نشدهایم و در جلوی دیدگان ما خدمات شما وجود دارد.
از شما سپاسگزارم، که به صحبتهای من گوش دادید.
تایپ؛ همسفر سمیه رهجوی کمک راهنما همسفر طاهره (لژیون۲۰) و همسفر آرزو رهجوی کمک راهنما همسفر فاطمه (لژیون۱۵)
ویرایش؛ همسفر مینا رهجوی کمک راهنما همسفر مریم (لژیون۲۵)
عکاس؛ همسفرخدیجه و همسفر زهرا رهجوهای کمک راهنما همسفر مهدیه (لژیون۲۱)
تنظیم و ارسال؛ کمک راهنما همسفر سمیه (لژیون 7)
نمایندگی همسفران سلمان فارسی
- تعداد بازدید از این مطلب :
2900