به نام قدرت مطلق الله
جلسه چهارم از دور دوم کارگاههای آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگره 60 نمایندگی ارتش در تاریخ 93/08/29 به نگهبانی: مسافر محمدرضا دبیری: مسافر نوید استاد: مسافر مجتبی با دستور جلسه چگونه شکرگزاری میکنم، OT رأس ساعت 17 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
خیلی خوشحالم که امروز این توفیق نصیبم شد که در این جایگاه قرار بگیرم و در خدمت شما باشم.
در ابتدا میخواستم تبریک بگویم به تمام خدمتگزارهای کنگره بهخصوص نمایندگی ارتش، دیروز 4 نفر از دوستان ما در این نمایندگی به رهایی رسیدند و گل رهاییشان را از دستان آقای مهندس دریافت کردند و دیروز برای اولین بار از آغاز فعالیت کنگره رکورد رهایی در یک هفته شکسته شد و 74 نفر از مسافران کنگره 60 به درمان قطعی اعتیاد رسیدند.
در مورد دستور جلسه خب من خودم کسی بودم که با شربت تریاک به درمان نرسیدم، زمانی که ما وارد کنگره شدیم بااینکه خیلی از فعالیت کنگره گذشته بود اما ما با تریاک سفر میکردیم، یعنی بعدازاینکه برنامه را از راهنما میگرفتیم، باید میرفتیم به دنبال موادفروش برای تهیه تریاک و با کلی استرس که یکوقت گیر نیروی انتظامی بیفتیم یا نیفتیم.
گذشت تا زمانی که کنگره برای مسئولین جا انداخت که درمان اعتیاد با تریاک امکانپذیر است و بهجایی رسید که کسانی که خودشان میگفتند یک روزی حمل تریاک و داشتن تریاک جرم بود، بااینکه هنوز هم جرم است اما الآن خودشان همان تریاک را بهصورت شربت تریاک تهیه میکنند و در دست افرادی میگذارند که خواستار رهایی هستند. که این خود یک موفقیت بزرگ است که بتوانند شربت تریاک را جا بیندازند و تفهیم کنند. که این باعث شد افراد، دیگر به دنبال موادفروش نروند و استرسی هم نداشته باشند و بتوانند خیلی راحت شربت را تهیه کنند و استفاده نمایند. من یادم هست که آن زمان به ما خیلی میگفتند که باید نگاهمان را نسبت به تریاک عوض کنیم و به دید داروی درمان نگاه کنیم.
حالا ما که مدتها به تریاک بهعنوان یک ماده که ما را به نشئگی برساند نگاه میکردیم حالا میخواهیم به همان تریاک به دید داروی درمان نگاه کنیم و اما حالا خیلی راحت به کلینیک رفته و دارویمان را تحویل میگیریم بدون کمترین استرسی و با سرنگ بدون اینکه حتی کمی دوز دارویمان بالا و پایین بشود مورداستفاده قرار میدهیم، و همهی اینها جای سپاسگزاری دارد و آقای مهندس هم فرموده بودند تا هست من فکر نمیکنم دارویی بهتر و شفابخشتر از شربت تریاک برای درمان اعتیاد پیدا شود، من این را هم ذکر کنم که جملهای از افلاطون خوانده بودم که اگر خاری در دستمان میرود ما نیاز به یک خار دیگری داریم برای درآوردن خار قبلی از دستمان و وقتیکه جفت خارها را از دستمان درآوردیم، آنوقت است که از جفت خارها بینیاز میشویم. که این دقیقاً کاری است که ما امروز در کنگره 60 انجام میدهیم. یعنی درمان با شربت تریاک که خود تریاک روزی برایمان نوعی خار بوده است.
و همهی اینها از فرق نگاه نشأت میگیرد و باید تشکر کنیم و سپاسگزار باشیم که سپاسگزاری بخشی از آن لسانی است. اما بخش اصلی آن با عمل صورت میگیرد، و باید بدانیم که شربت تریاک بهتنهایی ما را به درمان اعتیاد نخواهد رساند جلسات بسیار مهماند، جهانبینیها مهماند، سیدیها و کتابها مهماند و اگر شخصی تمام جلسات و ... را شرکت کند ولی اگر دارویش مثلاً متادون باشد هیچوقت به درمان اعتیاد نخواهد رسید و تمام اینها در کنار یکدیگر مانند پازل هستند که منجر به رهایی یک شخص میشوند. کسانی هم که خیلی راحت بر روی سکوی آکادمی میروند و گل رهاییشان را میگیرند خیلی زحمتها کشیده شده است.
و همهی اینها جای شکرگزاری دارد و به نظر من این دستور جلسه گذاشتهشده تا شخص قدر چیزهایی را که دارد بداند. ما تا زمانی که نعمتی راداریم قدرش را نمیدانیم اما زمانی که از ما گرفته شد آنوقت است که قدرش را میدانیم.
خلاصه سخنان استاد در مورد مسافر:
امروز تولد اولین سال رهایی آقای علی نصیری است، کوتاه در مورد علی صحبت میکنم علی را اولین باری که دیدم پارک طالقانی بود، علی از کسانی بود که همسفرش زودتر از خودش وارد کنگره شد و خود علی هنوز قبول نکرده بود که بیاید و سفر کند.
علی را برای اولین بار با مصرف بالای شیشه دیدم و اصلاً فکر نمیکردم که روزی به رهایی برسد. و علی جزء کسانی بود که من همیشه با خودم میگفتم شاید نشود بهراحتی از پسش برآمد، چراکه وقتی به شعبه آمد و شروع به سفر کرد از کمپ آمده بود و من با خود میگفتم مصرفکنندگان شیشه دارای توهم هستند دیگر یکوقت صدمهای، آسیبی به من نزد و هر چه میگفت میگفتم چشم و یادم میآید که آن زمان خیلی به دنبال خرید ماشین بود و من هم جرئت این را نداشتم که بگویم نخر، میگفتم تو سه ماه بیا بعد برو بخر و ...
و درنهایت با تلاش و پشتکار فراوان و خواست درونی قوی و کمک خداوند علی توانست به رهایی برسد.
اعلام سفر مسافر:
آقای: علی نام راهنما: آقای مجتبی رسولی آنتی ایکس: شیشه، گراس
مدت سفر اول: 15 ماه و 15 روز داروی درمان: OT رهایی: 1 سال و 4 ماه و 15 روز
خلاصه سخنان مسافر:
اولازهمه باید این را بگویم که الآن که بالا آمدم و تشویقها را دیدم تازه فهمیدم که تجربه کردن این جایگاه چقدر لذتبخش است، امیدوارم کسانی که تجربهاش را ندارند حتماً تجربه کنند، اگر بخواهم از خودم بگویم همهی عزیزان میدانند که مسئله اعتیاد براثر یک ناآگاهی برای هر شخصی از دورانی شروع میشود.
من قبل از اینکه مصرفکننده بشوم از مصرفکنندگان متنفر بودم، اما اینکه چه اتفاقی افتاد که من مصرفکننده شدم بماند، و در دوران مصرفم خیلی راحت از من یک انسان دیگری به وجود آمد، یعنی صفاتی که من داشتم دیگر در من مشاهده نمیشد، و آدم دیگری شده بودم شاید آن زمانی که خانوادهام نمیدانستند نظرشان این بود که من دارم تغییر میکنم،شکل میگیرم و بزرگ میشوم.
درصورتیکه برای خودم بهوضوح روشن بود که ماجرا چیز دیگری است. من همیشه از دوران کودکیم خندهرو بودم و یادم هست که در دوران راهنمایی معلمهایم از دستم عصبانی بودند که چرا من اینقدر میخندم اما در دوران مصرفم دیگر چنین نبود.مخصوصاً در سال آخر مصرفم که دیگر اصلاً نمیخندیدم و همیشه در اتاقم بودم و باکسی اصلاً صحبت نمیکردم و انسان عجیبی شده بودم و اصلاً نمیتوانستم خودم را کنترل کنم و هیچ کنترلی روی خودم نداشتم، که علتش هم مصرف شیشه بود و من تمام توهمات شیشه را داشتم، ولی همه را در درون خودم میریختم چراکه اگر کسی به من میگفت توهم داری من ناراحت میشدم و دوست نداشتم که این را بشنوم.
یکی از توهماتم این بود که با تمام کسانی که ارتباط داشتم در درون ذهنم با آنها صحبت میکردم و همیشه رضایتم از این بود که جوابی را که از آنها میخواهم در ذهنم از آنها میگیرم ولی این دنیای واقعی من نبود
از زمانی که پدرم متوجه شد که من مصرفکنندهام، واقعاً به دنبال راهی بودند که من را به راه راست هدایت کنند که کنگره را پیدا کردند،
که واقعاً میتوانم بگویم همسفرم که پدرم هست خیلی زحمت کشیدند ، درصورتیکه من در آن زمان از پدرم دوری میکردم حتی زمانی که مصرفکننده نبودم از پدرم میترسیدم، اما پدرم 3 سال زودتر از من به کنگره آمدند و در این 3 سال خیلی تغییر کردند که من از تغییرات ایشان مشتاق شدم که ببینم کنگره 60 چیست؟!!!
اما نیروی بازدارنده نمیگذاشت که من تفکر کنم و تصمیم بگیرم تا اینکه به کمپ رفتم و من 36 روز در کمپ بودم و شرایط بسیار سختی داشتم و آنجا بود که همهچیز میشنیدم (حرفهای ناشایست) خیلی دوران بدی بود ولی همان روزی که من از کمپ بیرون آمدم مستقیم وارد کنگره شدم و فکر میکردم که اینجا هم همینجوری است ولی واقعاً این نبود، همان جلسه اول تصورات من عوض شد و فهمیدم که پدرم چرا تغییر کرده است، و مطمئن هستم در هیچ جایی آن بند عشقی که بین بچههای کنگره هست را جایی نمیبینم، و واقعاً خیلی خوشحالم که به کنگره آمدم ولی در اوایل از خودم راضی نبودم ولی آموزشهای کنگره من را راضی کرد.
و کمکم وارد راه شدم و به رهایی رسیدم و حالا در کنگره میگویند فردی که رهاشده یک سال باید بیاید تا آموزش بگیرد، من این را هم پذیرفتم و یک سال را آمدم و واقعاً فهمیدم که در کنگره حضور داشتن را نیاز دارم.
و میخواستم از راهنمای پدرم که بسیار مرد بزرگی هستند تشکر کنم، از راهنمای خودم که در من تغییراتی وسیع به وجود آوردند تشکر کنم، و نمیدانم چگونه قدردانی کنم اما من زندگیام را مدیون ایشان هستم و همچنین آقای مهندس و خانوادهشان.
و درنهایت امیدوارم که به امید خداوند بتوانم درست به راهم ادامه بدهم و درست زندگی کنم.
خلاصه سخنان راهنمای همسفر:
من هم تولد یکسالگی رهایی علی آقا را تبریک عرض میکنم.
این مسئله بسیار جالب است که پدر و پسر رهجوی یک پدر و پسر دیگر هستند یعنی پسر با پسر، و پدر هم با پدر، تجربه خوبی بود در دوران سفر خیلی این نزدیکی راهنماها به هم به ما کمک کرد، یعنی هم در مورد علی آقا و هم در مورد پدرشان و تجربه خوبی بود.
اما مسئلهای که من میبایست اغراق کنم ادب این پدر و پسر است، اینیکی از آن نکات خیلی بارز بود، و یکی هم که فرمانبرداری آنها و واقعاً انسانهای مقلدی بودند و اجتهادی عمل نمیکردند و رمز موفقیتهایشان در همین است، افتادگی آموز اگر طالب فیضی ، اگر میخواهی بهجایی برسی باید فرمانبردار خوبی باشی.
خلاصه سخنان همسفر:
سلام دوستان محمد هستم یک همسفر
تشکر میکنم از همهی عزیزان که محبت کردند و صفات خوب خودشان را به ما ابلاغ کردند، و تبریک میگویم به خانواده بزرگ کنگره 60 ، تولد علی آقا رو به راهنمای خوب خودم آقا حبیبالله و به راهنمای خوب علی آقا ، آقا مجتبی، که انصافاً یک الگوی کامل هستند و من بسیار ایشان را دوست دارم و واقعاً این را صمیمانه عرض میکنم، و توانستند با صبوریشان راه را برای مسافر من هموار کنند که درمان صورت بگیرد و به آقای مهندس هم همینطور تبریک میگویم، آقای مهندس واقعاً فرد بینظیری هستند نمیگویم کمنظیر میگویم بینظیر،چراکه خودشان و خانوادهشان را وقف کردند درراه درمان مصرفکنندگان و از خداوند طول عمر باعزت را برای ایشان درخواست میکنم.
منبع : وبلاگ نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
2755