وادیها مسیر زندگی را به ما نشان میدهند، در واقع راه و رسم زندگی کردن را به ما میآموزند. در وادی اول در یافتیم که تفکر یک حرکت درونی است که نشان دهنده رفتارهای بیرونی است. تفکر در اصل حرکت از یک نقطه مجهول به یک نقطه معلوم میباشد. تفکر مثبت، رفتار مثبت و رویدادهای مثبت را به همراه خواهد داشت و تفکر منفی، رفتار منفی، حال بد و اتفاقات بد را به دنبال خواهد داشت.
آموختیم که تفکر، آغاز خلق است و هر رویداد، اتفاق و یا هر وضعیتی در زندگی ما بوجود میآید و خلق میشود، نقطه آغاز آن از تفکر ما بوده است؛ یعنی اعمال ما نشئت گرفته از رفتار ما است. آموختیم برای هر کاری باید فکر کنیم و نقشهای دقیق و حساب شده ترسیم نماییم که راه به عقب نداشته باشد.
حال در وادی دوم نیز تاکید بر تفکر میشود. به گونهای که اگر میخواهید غیبت کنید، باز هم تفکر کنید. با آنکه میدانید، غیبتکننده گوشت مرده برادر خود را میخورد؛ پس همیشه مراقب افکارمان باشیم تا کردارمان نشود و هوشیار باشیم که چه کاری را انجام میدهیم و نتیجه آن چیست؟ ما همیشه باید نکات قوت و مثبت را ببینیم و به خودمان نگویم که به درد نمیخوریم، رقمی نیستیم و الکی به این دنیا آمدهایم که در این وادی گفته شده؛ هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات ننهاده است.
همه مطالب در ساختار درون و بیرون ما هستند و تنها باید ما با تبدیل آنها از حالت تفکر به تفعل در ضمیر خودآگاه یا ناخودآگاه خودمان بوجود بیاوریم؛ وقتی به آنها قدرت و توان حرکت بدهیم تغییری در انسان ایجاد میشود که میتواند انسان را از یک وضعیت به وضعیت دیگر در آورد.
تصاویر ذهنی میتواند در ما اثر بسیار بزرگی داشته باشد؛ چون تصاویر پس از تولید در ذهن ما به مرحله ظهور میرسند. انسان در این دنیا به باطل آفریده نشده است و از خلقت جن، انس و آدم گرفته تا سایر موجودات هر کدام برای هدفی معین و عالی آفریده شدهاند و ما باید این حکمت بزرگ الهی را درک کنیم و از آن درس زندگی بیاموزیم.
این دنیا به صورت حکیمانه آفریده شده و تمام اصول آن بر پایه هدفی عظیم و حکمتی استوار قرار گرفته است و اگر کسی با خود بگوید این جهان بیهوده آفریده شده کفر ورزیده است؛ چرا که خدایی که این جهان را آفریده هیچ چیز را بی جهت خلق نکرده است و این ما هستیم که باید وظایف خود را به درستی انجام دهیم تا به هدفدار بودن جهان پی ببریم.
خداوند در آیات 16 تا 18 سوره انبیاء میفرماید: آسمان، زمین و آنچه که میان آنها است را به بازیچه نیافریدیم؛ اگر ما میخواستیم جهان را به بازی بگیریم خود چنین میکردیم و چنین میبود؛ بلکه اینگونه نیست و همیشه حق را بر باطل میافکنیم تا آن را تباه سازد این است که باطل نابود است؛ وقتی انسان پا به هستی گذاشت، قدرت مطلق او را به یک دو راهی هدایت کرد، یکی را تاریکی و دیگری روشنایی و انسان هم با رفتن و تجربه تاریکیها، قدرت و عظمت روشنایی را درک میکند. ما تا قهر را نفهمیم مهر را درک نخواهیم کرد و یا درد فراق، لذت وصال را دو چندان میکند. انسان برای عبور از تاریکیها باید از گذرگاههای بسیار سخت و دشوار عبور کند و اگر توانست سالم بگذرد آنگاه انسانی کارآزموده و رها خواهد شد و خواهد فهمید در این راه قدرت مطلق پشتیبان او است و او را یاری میکند، به شرطی که از ضدارزشها دوری کند و در مسیر ارزشها و صراط مستقیم قدم بردارد. اینجا است که باید به آرامی کشور وجودی خود را در قسمت جسم، روان و جهانبینی بازسازی و ترمیم کنین تا فرماندهی لایق و با شهامت برای شهر وجودی خود باشد.
گاهاً شنیدهایم که عدهایی میگویند خداوند چرا شیطان را آفرید که انسان را گول بزند؛ اگر شیطان نبود زندگی گل و بلبل بود. حتی وجود شیطان و یارانش، وجود نیروهای منفی و مخرب هم هدفمند بوده است و لازمه زندگی و مکمل هستی است تا نیروهای مخرب و منفی نباشند خوبیها معنا پیدا نمیکنند، تا تاریکی نباشد روشنایی معنا پیدا نمیکند.
خیلیها دنبال این هستند که اثبات کنند که در بدن انسان چیزی زیادی و اضافه و بی هدف است! مثل آپاندیس که اظهار میکردند اضافی است و بود و نبودش تآثیری ندارد.
پزشکان آمدند بعد از تولد نوزاد آپاندیس آنها را عمل میکردند و بر میداشتند؛ وقتی این نوزادان بزرگ شدند متوجه شدند که در مقایسه با دیگر انسانها تحمل گرسنگی را ندارند؛ پس حتی آپاندیس هم بیهوده آفریده نشده بود. یا قبلا میگفتند یکسری رگهایی در پای آدم است، این رگها اضافه میباشد و بعد کشف کردند کهاز این رگهای اضافه در سینه انسان هم است! اما وقتی عمل جراحی قلب باز شروع شد، تازه متوجه شدند این رگهای اضافه اینجا استفاده دارد و اصلاً اضافه و بی هدف نبوده و تازه فهمیدند این رگها زاپاس است و خدا آن را بیهود نیافریده است.
در تمام وجود، کائنات و جهان هستی نه فقط در زمین؛ بلکه در ستارگان، سیارهها، کهکشانها گشتهاند برای اینکه بفهمند یک چیزی بیهوده خلق شده و هدفمند نیست؛ اما آنجا هم چیزی پیدا نکردند و دیدند همه چیز هدفمند است و همه به هم وابسته هستند؛ حتی یک موی بدن بشر بیهدف خلق نشده است و این موهای سر اصلاً مانند یک بادگیر و بادکش است که بدن را تخلیه و جلوی میکروبها را میگیرند. همین موهای زائدی که امروزه با روشهای نوین آنها را حذف میکنیم هم بیهوده آفریده نشدهاند؛ وقتی موهای زائد با لیزر حذف میشود با این عمل غدههای تعرق بدن بسته میگردد و در نتیجه تعرق انجام نمیشود و طبع بدن سرد میشود و در نتیجه چاقی و انواع و اقسام بیماریها رخ میدهد.
روزی یکی از شاهان همراه ملازمان و همراهانش در حال عبور از بیابانی بود. بعد ار گذشت زمانی دستور به استراحت داد، اندکی بعد از صرف غذا شاه و مشاورانش که در حال قدم زدن در آن دشت بودند که سلطان چشمش به سوسکهای بیابانی و سیاهی افتاد که از مدفوع اسب تغذیه میکردند، رو به مشاوران و همراهانش کرد و گفت اینان دیگر چه فرو مایگانند و از خدا در عجبم که با آن عظمت این موجودات ناچیز را آفریده!
اتفاقاً در آن دشت پای سلطان زخم کوچکی برداشت و زخم عفونت کرد و رفتهرفته رو به وخمامت میرفت، هر کسی را بر سر شاه حاضر کردند و چارهای جز قطع پای شاه به نظرشان نمیرسید، تا آن که یکی از اطباء به یاد طبیبی افتاد که از بلاد دیگر بود و به تازگی به آنجا آمده بود. پزشک را بر بالین شاه آوردند و او بعد از مشاهده زخم مرحمی ساخت و بر زخم شاه بست.
چند روزی گذشت پای سلطان کاملا خوب شد و از آن جراهت هیچ چیز جز یک لکه کوچک بر جا نماد و شاه راز درمان را از طبیب پرسید و او پاسخ داد نوعی روغن حیوانی به همراه خاکستر سوسکهای سیاه بیابانی ساخته است. شاه تا این را شنید یاد آن جملاتش در بیابان افتاد و شرمند شد. سر بر آستان خداوند سایید و گفت: خداوندا به راستی که تو هیچ چیز را بیهوده نیافردهای؛ وقتی بدن انسان با این جزییات خلق شده است یا وجود همین حشرات و دیگر موجودات ریز و درشت. چگونه میتوانیم بگوئیم انسان بی هدف خلق شده است؟
یا بگوئیم ما هیچ نیستیم و یا بود و نبود ما فرقی ندارد؟ پس هیچ مخلوقی بدون هدف پا به حیات نمیگذارد.
خداوند نیز در قرآن میفرماید: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» آیه ۱۱۵ سوره مومنون: آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریدهایم و بسوی ما باز نمیگردید؟ آیا شما را بی خود و بی هدف خلق کردهایم؟ اگر بی خود و بی هدف بود؛ پس اعضای بدن هم بی خود خلق میشد. هر چه علم بشر بیشتر پیشرفت میکند در مقابل قدرت الهی اذعان بیشتری میکند و به این حقانیت بیشتر نزدیک میشود؛ اگر با اندیشه درست هدف آفرینش مخلوقات و جهان هستی را درک کنیم، آنگاه تمام اتفاقات موجود را نیز درک خواهیم کرد، آنگاه نه از مرگ میترسیم نه از بیماری، نه ناامید میشویم و نه افسرده؛ چون میدانیم نیروی مافوق همواره و پشتیبان ماست و همواره مانند درختان ایستادهایم و ایستاده میمیریم.
نویسنده و تایپ: همسفر افسانه رهجوی راهنما همسفر طاهره (لژیون پنحم)
ارسال: همسفر ملیکا رهجوی راهنما همسفر آرزو (لژیون یازدهم)
همسفران نمایندگی ابنسینا
- تعداد بازدید از این مطلب :
202