جلسه چهارم از دوره پنجم سری کارگاههای آموزشی کنگره60 ویژه همسفران در روز سهشنبه 1394/11/20 با دستور جلسه "وظایف رهجو" با استادی خانم ناهید، نگهبانی خانم رعنا و دبیری خانم فریده راس ساعت 15:45 آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
در مورد دستور جلسه امروز باید عرض کنم که ما واژه های گوناگونی در کنگره داریم مانند مرزبان ، دیده بان، راهنما و رهجو.رهجو چه در قسمت مسافران، به کسانی که سفر ایکس انجام میدهند و چه در قسمت همسفران، به ما که در حال سفر هستیم گفته میشود. اولین وظیفۀ رهجو این است که جویای راه باشد و با عشق و علاقه وارد کنگره شود و با تمام وجودش بخواهد که این آموزشها را بگیرد. هرچه که میداند باید پشت درهای کنگره بگذارد و خالی از هر آموزشی باید وارد اینجا شود. حضور بهموقع داشته باشد یعنی یک ربع قبل از شروع جلسه من رهجو باید در کنگره حضورداشته باشم، وقتشناس باشم و از حرمتها و قوانین کنگره کاملاً تبعیت کنم.
حرمتها میگویند دروغ گفتن، علیه شخصی سرزنش کردن، حرف یکدیگر را قطع نمودن، الفاظ ناشایست بیان کردن، در جلسه بدون اجازه سخن گفتن، بحث سیاسی نمودن، هرگونه پولی را ردوبدل کردن، هرگونه ارتباطی برقرار نمودن و بدون اجازه راهنما تلفن دادن یا گرفتن ممنوع است. در لژیون که مینشینیم نباید از همسفر کناردستیمان سؤال کنیم. من همسفر نباید سؤال کنم که: آیا مسافر تو میآید یا خیر؟ مسافرت چهکار میکند؟ بچهدارید یا نه؟ و هرگونه سؤالی که معنای تجسس را در برداشته باشد؛ زیرا تجسس موجب میشود که حال من خراب شود و بهمرورزمان انرژی من را میگیرد و چیزهایی که فایدهای برای من ندارد به من منتقل میشود و حال طرف مقابل را نیز ممکن است که بد کنم.
کنگره کلیات را به من میگوید و من باید جزییات را از داخل اینها استخراجکنم و فقط این آموزشها مختص روابط کنگره نمیشود بلکه ما باید این قوانین را در خانواده و اجتماع نیز عملی کنیم. به عقیده بنده اگر بخواهیم به "شو شود" برسیم و به صلح و آرامش برسیم باید چهارده وادی را در زندگی پیاده کنیم، با توجه به این نکته که جناب آقای مهندس میفرمایند شما اگر وادی اول را یاد بگیرید مانند این است که چهارده وادی را طی نمودهاید. تفکرات منفی در زندگی من بسیار بود.
حین گرفتن آموزشها، بهترین جایگزین تفکرات منفی را پیامهای کتاب قرار دادم. اگر فکر کنم که مسافرم میخواهد مصرف کند این پیام را میگویم"من آب میآورم تو آنقدر بنوش که سیراب شوی اما نه زیر آب من بلندم به بلندای قلههایی که نتوان تسخیر نمود اما تو بر بام من مسلح بیا تا عظمت را ببینی من میرویانم آنقدر که زمین و آسمان را، شب و ظلمت فراگیرد اما تو از میان سبزهها نور را بیاب و بر بال آن بنشین و بهسوی من پرواز کن تا عظمت را ببینی تو میتوانی همه آنچه هست را با نیروی عقل خویش تبدیل به بهترین کنی و بهسوی نقطه ایی بیایی که آغاز نموده ایی".
وظیفه دیگر اینکه مسئولیتهای زندگیام را بپذیرم. از ضد ارزشها پرهیز کنم. قناعت کنم که در وادی پنج به پسانداز کردن و قوی کردن پایههای مالی اشارهشده است.
خداوند را وکیل خود قرار دهم و شکر گذار باشم. تسلیم محض راهنما باشم و به دستورات عمل کنم. نقطه تحمل را بالا ببرم. خدمت کنم. از سبد پول حمایت کنم. صفات گذشته را تغییر دهم و بدانم که پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است و کلام آخر اینکه یک رهجو عاشق است و عشقش سوختن است اما نه برای خاکستر شدن بلکه برای تبدیلشدن به نور برای بودن و عشق ورزیدن.
نویسنده: همسفر مریم
لژیون خانم علاقهمند
شعبه سعادتآباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
2173