English Version
English

مسیر پر نور

مسیر پر نور

اولین روز ماه مبارک رمضان بود دم دمای اذان، افطار را آماده کرده بودم و منتظر آمدن همسرم بودم که تلفن زنگ خورد، همسرم بود، از من خواست که جیب کتش را چک کنم و ببینم سوئیچ را آنجا، جا گذاشته؟ دست در جیبش کردم ولی یک‌مرتبه برق از تمام وجودم رد شد و چیزی را یافتم که نباید می‌یافتم.

دنیا روی سرم خراب شده بود، به من قول داده بود، خیلی عصبی شدم و پشت تلفن داد زدم که تو قول داده بودی. شوهرم هم براثر مصرف مواد مخدر و داروهای اعصاب به‌طور غیرقابل‌کنترلی عصبی شده بود. وقتی به خانه رسید یک‌راست سراغم آمد و مواد را خواست و مرا با زبان روزه به باد کتک گرفت، در آن لحظه تمام وجودم فروریخت و تمام سختی‌های ۱۷ سال زندگی مشترک از پیش چشمانم گذشت و دیدم که دیگر نای ماندن ندارم و به‌قصد طلاق منزل را ترک کردم.

به خاطر درمان‌های پیاپی همسرم برای افسردگی و اضطراب از پای درآمده بودم، نخوردن دارو و درگیری با مشکلات اعصاب، یک مشکل و خوردن دارو و عوارض آن هزاران مشکل دیگر. وقتی همسرم گفت دوباره درمان جدیدی پیدا کرده نپذیرفتم و گفتم این هم مثل آن راه‌هایی است که رفتیم و بی‌نتیجه ماند. همسرم گفت خودت بیا و ببین که متقاعد می‌شوی یا نه و من بعد از یک ماه از آمدن او به کنگره آمدم و صدالبته که دیدم بله این راه با بقیه راه‌ها متفاوت است و با توکل بر خدا و امید به تجربه قوی جناب مهندس و راهنمایان عزیز در این راه با هزاران امید گام نهادم، باشد که لطف خدا هم شامل حالمان شود و همسرم بتواند از دست این دو اهریمن دارو و مواد نجات یابد.

 حال که به آن روز فکر می‌کنم می‌بینم که آن روز تلخ تبدیل به خیر شد و به قول جناب مهندس گاهی غم‌ها برای صعود ما هستند و خیری در آن هست. و آن تلنگر و آن حرکت همسرم، او را به خود آورد و به کنگره آمد. ولی من که در لابه‌لای روزمرگی زندگی‌ام گمشده بودم و میان آن‌همه فشارهای مختلف زندگی که به خاطر تخریب‌های همسرم به من تحمیل شده بود کم‌کم داشت شکی‌ات چون موریانه به جان ایمانم می‌افتاد، شک‌هایی که هرروز یک‌گوشه را هدف می‌گرفت در مورد دین، هستی، دنیا، آخرت، پیامبران و چقدر خداوند به من لطف داشت که مرا با کنگره آشنا کرد و انگار که جناب مهندس خیلی از سؤالات و شکی‌ات مرا شنیده بود و هر چه پیش می‌روم و هر سی دی که گوش می‌دهم دوباره ایمانم احیا می‌شود و دیو بدبینی در حال نابودی است اکنون خود را حتی محتاج‌تر از مسافرم به کنگره می‌بینم و به لطف کنگره و جناب مهندس اکنون مسیری پرنور پیش روی خود می‌بینم و با عشق و امید به همراه مسافرم روبه‌جلو می‌رویم. به امید رهایی 

نویسنده:همسفر مریم لژیون ۲ (کمک راهنما خانم خدیجه)

رابط خبری: همسفر کمک راهنما لیلا

همسفران نمایندگی کرج

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .