پایان هر نقطه، سرآغاز خط دیگری است...
مدتی است از تجلیل کمک راهنما همسفر بهیه میگذرد، از وی درخواست کردیم، با توجه به تجربیاتی که در جایگاه کمک راهنمایی و جایگاههای دیگر داشت، مصاحبهای داشته باشیم. تشکر میکنم از همسفر بهیه عزیز که وقت خود را در اختیار ما گذاشت.
لطفا خودتان را به رسم کنگره معرفی کنید.
سلام دوستان بهیه هستم همسفر هادی
آنتی ایکس مصرفی شیشه؛ روش درمان dst، باشربت ot، مدت ۱۲ ماه و ۲ روز به راهنمایی خانم خلجی و آقای قدمی سفر کردیم، رشته ورزشی مسافرم تنیس روی میز، خودم هم بدمینتون، رهایی ۷ سال و ۲ ماه
آنتی ایکس مصرفی سیگار؛ روش درمان dst، داروی درمان نیکوتین خوراکی، به راهنمایی آقای احسان و رهایی ۶ سال
در چه سالی وارد کنگره 60 شدید، با چه احساسی و علت ورودتان چه بود؟
من خرداد ماه ۱۳۹۳ روز جشن همسفر بود که به درخواست مادر عزیزم خانم فاطمه و به دلیل تغییرات زیادی که در رفتارشان میدیدم وارد کنگره شدم. وقتی وارد شدم فرشتههای سفید پوش من را در آغوش گرفتند، واقعا هیچجا چنین حسی نبود که بدون اینکه کاری برای شخصی انجام بدهیم، باتمام وجود و عشق، تو را در آغوش بگیرند و همین باعث شد جذب کنگره شوم.
آیا در طی سالها ورودتان به کنگره دچار ناامیدی شدهاید و چه پیامی برای همسفرانی که دچار ناامیدی میشوند دارید؟
بله ناامیدی سراغ همه میآید و بخشی از بازی زندگیست.
مهم عبور کردن از این مراحل است. در جهانبینی مقابل ضلع ناامیدی تجربه است، زمانی که به افکار منفی، که به زیباترین شکل خودنمایی می کنند، اجازه ورود بدهیم ما را کم کم از حرکت باز میدارند و شیطان و نیروهای بازدارنده دقیقا از همین نقطه وارد میشوند و ما را به سمت نابودی سوق میدهند. برای بیرون آمدن از ناامیدی، ایمان و تلاش وحرکت در جهت صراط مستقیم لازم است.
در هنگام تغییر جایگاه و یا تحویل خدمت چگونه و با چه تفکری باید عمل کنیم تا به حال خوش برسیم؟
این تغییر جایگاه اصلا کار راحتی نیست، اول باید تغییرات در ما بهوجود بیاد و با خراب کردن ساختارهای غلط و تفکرات اشتباه و بالا رفتن نقطه ظرفیت و تزکیه و پالایش درونی، تلاش کرد که تغییر جایگاه باعث جهش شخص شود، نه تخریب آن.
پایان هرنقطه سراغاز خط دیگریست. قرار نیست تا ابد درجایگاهها باقی بمانیم و همه چیز در هستی چرخشی است، مهم این است که در دوره خدمت بتوانیم آموزشهایی که دریافت کردیم را منتقل کنیم و استادان باعشق و هدفمند پرورش بدهیم و فرصت را در اختیار دیگران قرار دهیم تا خدمت کنند، آموزش بگیرند و برای رشد، تکامل، خودشناسی و اهداف هستی قدم بردارند...
با توجه به حضور شما طی سالها در کنگره، چه جایگاههای خدمتی را تاکنون تجربه نمودهاید و در جایگاه ایجنتی برای پیشرفت شعبه چه اقدامات کاربردی میتوانید انجام بدهید؟
درابتدا جایگاه کمک راهنمایی خمین و استاد و دبیر و نگهبان جلسات خصوصی و جشن همسفران، یک دوره نگهبان جلسات کمک راهنمایی،۳ سال مسئول سایت خمین، ورزشبان بدمینتون خمین، ایجنت خمین و در ادامه خداوند اذن داد که همزمان کمک راهنمای گلپایگان هم باشم و چون لژیون تازه تاسیس بود و همه سفراولی بودند و خدمتگزاری نبود، مسئولیت سایت مسافران و همسفران گلپایگان را هم به عهده گرفتم و بعد مسئول امتحانات گلپایگان و مسئول برگزاری و تزئینات جشن بودم.
در جایگاه ایجنتی هدفم برقراری صلح و آرامش و حس عشق و محبت بین اعضاء و خدمت سالم، رعایت حرمتها و قوانین، عدالت، معرفت و اهداف بزرگ و مقدس کنگره 60 میباشد.
سعی بر این دارم با یاری خداوند و کاربردی کردن آموزشهای ناب کنگره و الگو بودن خودم و تشویق اعضاء، شوق خدمت و آموزش را چندین برابر کنم و فضای شعبه را عطر دوست داشتن و امواج محبت پر کند تا درکنار هم بتوانیم به دردمندانی که نیازمند هستند، یاری برسانیم.
از نظر شما کمک راهنما کیست؟ چه وظایفی دارد؟ در کل کمک راهنمای موفق به چه کسی اطلاق میگردد؟
از نظر من کمک راهنما یعنی نشان دهنده راه، کسی که خودش در عمق تاریکیها بوده و به اذن خدا و تلاش و عشق و ایمان و آموزش توانسته از مسیرهای یخبندان و پر از فرازونشیب و سختیها عبور کند و صورت مسئله و راه مستقیم را پیدا کرده و هدفش در ابتدا آموزش بیشتر خودش و در کنار آن کمک و یاری به دردمندانی چون خودش است. کمک راهنمایی یعنی عاشقی کردن و عاشقان بی ادعا مثل مادر و یا پدر می مانند و به نظر من کسی که عشق و محبت را درک نکرده باشد، نمی تواند کمک راهنمای موفقی باشد.
رمز و راز اینکه شما با این همه پتانسیل و انرژی و بدون هیچ چشمداشتی در کنگره خدمت میکنید، چیست؟
یادم میآید در طول خدمتم چنان عاشق کنگره و خدمت کردن و تشنه آموزش و یادگیری و شناخت خودم و تواناییهایم بودم که خیلی بیخوابی میکشیدم و خیلی وقت و انرژی میگذاشتم. نه اینکه خوابم نمیبرد نه، بلکه انجام تکتک مسئولیتهایی که به عهده میگرفتم، برایم مهم بود که به نحو احسن و بدون کم و کاستی انجام بدهم. انرژی که در من بعد از انجام عالی مسئولیتها و هدفهایم بدست میآمد وصف نشدنی بود، چشمههای خمر من آنچنان تولید میکردند که نشئه میشدم و شاید بدون خگستگی، شاد و پرانرژی انجام وظیفه میکردم و زبان زد شده بودم. من که قبلا شاید دو روز براثر افکار منفی خواب نداشتم و آرزوی من آرامش و خواب واقعی و لذت بخش بود، الان اراده میکنم با ۳ شماره به خواب عمیق و شیرینی فرو میروم و بابت این آرامش خدا را لحظه به لحظه شکر میکنم.
همسفران چگونه میتوانند هم خدمت سالم انجام دهند و هم مسئولیتهای زندگی خود را انجام دهند؟
به نظر من همه چیز اول بستگی به تفکرات درست و خواسته هایمعقول و ۱۰۰ درصدی و دریافت آموزشهای درست و امید و ایمان و پیدا کردن راه و هدف دارد و انجام باعشق مسئولیتها در زندگی و خدمت در کنگره و رعایت قوانین؛ نتیجه خدمت سالم خواهد بود و مثل گلی میماند که حتی اگه رویش را بپوشانی، عطرش همه جا را پرخواهد کرد.
در دوره چند ساله خدمت در جایگاه کمک راهنمایی چه تجربیات با ارزشی داشتید که بخواهید آن را با ما به اشتراک بگذارید؟
دوره ۴ ساله خدمتم همهاش درس بود، آموزشهایی ناب بود، خودشناسی و خودباوری بود، حس ناب عاشقی و محبت بلاعوض و عبور از مراحل و چالشها و مشکلات رهجوها و خودم و اطرافیانم بود، پر از تجربیات تلخ وشیرین و لذت بخش بود. یادم میآید، من بعد از ۶ ماه که در لژیون کمک راهنمایم بودم، در آزمون قبول شدم و شال مقدس کمک راهنمایی را دریافت کردم، در اوایل خیلی روزهای سخت و شیرین و پراز درسی را گذراندم. احساس میکردم چقدر زود از کمک راهنمایم جدا شدم و هنوز خیلی نیاز به آموزشها و آغوش گرم و تجربیاتشان داشتم، ولی وقتی رهجوهای عزیزم یکییکی با اخلاق و روحیات مختلف و مشکلات متفاوت وارد لژیون شدند، گفتم من دیگر خودم نیستم، آنها به امید من آمدند و شروع به تلاش کردم، اول از خودم شروع کردم به رفع کردن عیبها و صفات بد بیرونی و درونیام، با هر بار حرکت در این مسیر بیشتر احساس میکردم الهام و القاءات و فکرهایی در مسیر من قرار میگیرد و تا الان که بعد از ۵ سال این جایگاه را تحویل دادم، هر روز برایم درس، درس و درس بوده است.
بزرگترین ارمغان کنگره ۶۰ در زندگی خانم بهیه چیست که فکر کردن به آن نور امید در دلتان میتاباند و باعث بوجود آمدن حس خوب در شما میشود؟
بزرگترین ارمغان کنگره این بود که توانستم با تمام وجودم، خودم را به خدا نزدیکتر حس کنم. واقعا درست است که میگویند؛ خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر است. خداوند در وجود تکتک ماست و میگوید فقط از خودم بخواهید تا اجابت کنم. دریافت ۵ سال آموزشهای کنگره ۶۰ که همان درس درست زندگی کردن بود را یادگرفتم. دردها همان درسهای من هستند، شناخت خودم و تواناییهایی که خداوند در وجود تکتک ما قرار داده است. درک، احساس و دریافت عشق و محبتی که لمس نکرده بودم و بلد نبودم. امید، ایمان، و آشنا شدن با جناب مهندس و فرشتههایی با بالهای سفید و رنگی که هیچ جا پیدا نمیکردم. لذت بردن از زندگی، احیاشدنم، به تعادل رسیدنم، ذرهای به فرمان عقل رسیدنم، سپاسگزار بودنم بخاطر تکتک داشتههایم و دیدنشان، داشتن رهجوهای باعشقی که تکتک آنها معلمهای مسیر راه و کلیدهای طلایی رشد و جهش من بودند، تغییرات و باز شدن گرههای درونی من، آنقدر زیاد هستند که هر چه بگویم کم گفته ام.
خداوند را هزاران مرتبه شکر...
حس و حالتان را از مراسم تجلیل و خاطراتتان را از روزهای سخت و آسان با خاطرات تلخ و شیرین دوره خدمتتان را برای ما بفرمایید؟
خیلی وقتها حس و حال را نمیشود درقالب کلمات و جملات بیان کرد. روز تجلیل بسیار برای کمک راهنما سخت است. مثل یک مادر که از فرزندانش دور میشود ولی با آموزشهایی که از کنگره گرفتیم که پیوند محبت ما تا ابد باقی خواهد ماند و ما مالک کسی یا چیزی نیستم این سختی را قابل تحمل میکند. ما کمک راهنماها وسیلهای بودیم اول برای آموزش خودمان بعد برای یاری رساندن و نجات عزیزانی که همدرد ما بودند و من بهای احیاء شدن خودم و خانوادهام را پرداخت کردم هر چند که در واقع کاری نکردم. خدمت علمی، مالی و معنوی من ذرهای بود در بیکران هستی. یاد گرفتیم باید رها کنیم و ببخشیم تا وارد یک بعد و مرحله جدیدی از زندگی بشویم و دربها و کلیدهای جدیدی که در امواج زیبای هستی شناورند به ما داده شود. این قانون هستی است وگرنه کمک راهنما عشق بلاعوض دارد. انشاالله توانسته باشیم تا روز تجلیل، استادانی پرورش بدهیم برای ادامه چرخه و راه و مسیر کنگره، استادانی باعشق، فرمانبردار و تشنه خدمت سالم.
انشاالله خداوند خدمت من را پذیرفته باشد. آمین.
امیدوارم توانسته باشم از این مرحله؛ سالم و سرفراز عبور کرده باشم که همیشه نتیجه کار نشان دهنده عملکرد ما خواهد بود.
خدایاشکرت
نظرتان راجع به این جمله چیست؟ «پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است».
هر دفتری که بسته شود، کتاب دیگری گشوده و مکتوب میگردد و اگر مسافری به مقصد برسد، مسافر دیگری به سفر میرود و اگر حلاجی بردار شود، حلاجهای دیگری چون جوانهها، به صف، سر از خاک به در خواهند کرد و این فرمان قدرت مطلق است که در حال جاری شدن است و هیچ موجودی در هیچ یک از مرحلههای تکاملی خود، به خواب نمیرود و اگر هم به ظاهر خواب باشد، در حال گرفتن قدرت و قوت از مبدا خویش است، تا راه را بهتر بیابد و فرمان را بهتر به اجرا درآورد و این، داستان نیست.
همانطور که گفته شده، هیچ چیز در حال سکون نیست و همیشه همه چیز در حرکت یا چرخش است و تنها چیزی که هرگز تغییر نمیکند، حقیقت است، قوانین و فرمانهای قدرت مطلق، مانند قوانین ثابت فیزیک و یا ریاضیات میباشند.
برای ما هم پس از ترخیص، مراحلی وجود دارد، تا فرارسیدن مرحله یوم الفصل زمین هم یوم الفصلی دیگر...
چون پایان هر نقطه، سرآغاز خط دیگری است و همین موضوع ادامه دارد تا ابد.....
و اما کلام آخر......
سپاسگزارم، اول از خداوند بزرگ و جناب مهندس و خانواده محترمشان که اجازه دادند و بستری را فراهم کردند که بتوانم خدمت کنم و تشکر از تکتک دیدهبانان، دستیار دیدهبانان، اسیستانتها، ایجنتها، مرزبانان و کمک راهنماها وخدمتگزاران کنگره ۶۰، تشکر ویژه از کمک راهنمای عزیزم خانم فرشته، که فرشته نجات من بودند، انشالاه همیشه سلامت باشند. هرچه که هستم و دارم، از خداوند، مهندس و کمک راهنمای جانم دارم. انشالاه که خداوند لحظه به لحظه حافظ ونگهدارشان باشد. ممنونم از مادر عزیزم خانم فاطمه جان که در این مسیر مکمل من بودند و من را تنها نگذاشتند و الگوی محبت، صبر و استقامت بودند. بهترینها و شادی و سلامتی برایشان آرزومندم. ممنون از همه اعضای باعشق لژیون سردار، مخصوصا خانم مهتاب عزیز که باعث شدند عضو لژیون سردار بشوم و حس ناب بخشیدن را لمس کنم و با دنور و پهلوان شدنشان مسیر را برای اعضاء هموار کردند. آرزوی قلبی من پیوستن و همکاری همه اعضاء کنگره مخصوصا شعبه خمین برای خرید زمین یا ساختمان برای شعبه و ساخت دانشگاه بزرگ و مقدس کنگره ۶۰ میباشد.
سپاسگزارم از خانم مهتاب عزیز بابت طرح سوالات عالی و چالشی که باعث شدند تفکر عمیقی به دوران و خاطرات خدمتی خود داشته باشم.
تهیه کننده : همسفر مهتاب
ویرایش: همسفر مهتاب و همسفر عاطفه
تنظیم و ارائه: همسفر زهرا
همسفران نمایندگی خمین
- تعداد بازدید از این مطلب :
1482