English Version
This Site Is Available In English

نجات در لحظه‌ای مقدس

نجات در لحظه‌ای مقدس

اگر بخواهم از وضعیت خودم بگویم در واقعیت روزهای سختی را گذراندم. مسافرم همیشه ساعت‌های طولانی، بدون توجه به من و فرزندانم مشغول مصرف مواد مخدر بود؛ اما من به خاطر دختر کوچکم صبر می‌کردم. والدین خودم فوت کرده بودند و به دلیل بیماری پدر و مادر مسافرم، نمی‌توانستم با آن‌ها در مورد این موضوع صحبت کنم. یک بار با خواهر مسافرم از خستگی‌ که تمام وجودم را فرا گرفته بود صحبت کردم و او در جواب گفت: او دیگر نمی‌تواند مصرف را ترک کند و سنش بالا رفته است. با دلی شکسته از خدا کمک خواستم و گفتم خدایا، تنها امیدم خودت هستی.

مسافرم بعد از فوت پدرش، مصرف مواد مخدرش سه برابر شد. چند ماهی گذشت و او چندین بار از کنگره۶۰ و درمان برایم صحبت کرد؛ اما برایم مبهم و نامفهوم بود. او می‌گفت که همیشه هنگام مصرف، حس می‌کند پدرش او را نگاه می‌کند و عذاب وجدان دارد؛ به همین دلیل وارد کنگره۶۰ شد.

روز اولی که خودم وارد کنگره۶۰ شدم، با ورودم به این مکان حس کردم وارد بهشت شده‌ام و همسفران همانند فرشته‌ها هستند. مرزبان‌ها با رویی گشاده به من خوشامد گفتند. در آغوش راهنمای تازه‌واردین همسفر صغرا بسیار گریه کردم و ایشان با مهربانی مرا دلداری دادند و گفتند که جای درستی آمده‌ام. اکنون، پس از گذشت چند ماه، مسافرم به خوبی سفر می‌کند و من از این قضیه بسیار خوشحال هستم.

در انتها از تمامی اعضای کنگره۶۰ راهنمای خوبم همسفر آمنه، راهنمای مسافرم، آقای مهندس و خانواده محترم ایشان کمال تشکر را دارم.

نویسنده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر آمنه (لژیون دوم)
رابط خبری: راهنما همسفر آمنه
ارسال: همسفر آتنا رهجوی راهنما همسفر ناهید (لژیون دهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بنیان مشهد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .