اگر بخواهم از وضعیت خودم بگویم در واقعیت روزهای سختی را گذراندم. مسافرم همیشه ساعتهای طولانی، بدون توجه به من و فرزندانم مشغول مصرف مواد مخدر بود؛ اما من به خاطر دختر کوچکم صبر میکردم. والدین خودم فوت کرده بودند و به دلیل بیماری پدر و مادر مسافرم، نمیتوانستم با آنها در مورد این موضوع صحبت کنم. یک بار با خواهر مسافرم از خستگی که تمام وجودم را فرا گرفته بود صحبت کردم و او در جواب گفت: او دیگر نمیتواند مصرف را ترک کند و سنش بالا رفته است. با دلی شکسته از خدا کمک خواستم و گفتم خدایا، تنها امیدم خودت هستی.
مسافرم بعد از فوت پدرش، مصرف مواد مخدرش سه برابر شد. چند ماهی گذشت و او چندین بار از کنگره۶۰ و درمان برایم صحبت کرد؛ اما برایم مبهم و نامفهوم بود. او میگفت که همیشه هنگام مصرف، حس میکند پدرش او را نگاه میکند و عذاب وجدان دارد؛ به همین دلیل وارد کنگره۶۰ شد.
روز اولی که خودم وارد کنگره۶۰ شدم، با ورودم به این مکان حس کردم وارد بهشت شدهام و همسفران همانند فرشتهها هستند. مرزبانها با رویی گشاده به من خوشامد گفتند. در آغوش راهنمای تازهواردین همسفر صغرا بسیار گریه کردم و ایشان با مهربانی مرا دلداری دادند و گفتند که جای درستی آمدهام. اکنون، پس از گذشت چند ماه، مسافرم به خوبی سفر میکند و من از این قضیه بسیار خوشحال هستم.
در انتها از تمامی اعضای کنگره۶۰ راهنمای خوبم همسفر آمنه، راهنمای مسافرم، آقای مهندس و خانواده محترم ایشان کمال تشکر را دارم.
نویسنده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر آمنه (لژیون دوم)
رابط خبری: راهنما همسفر آمنه
ارسال: همسفر آتنا رهجوی راهنما همسفر ناهید (لژیون دهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بنیان مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
85