جلسه دوازدهم از دوره چهارم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰، نمایندگی شفا مشهد به استادی راهنما دنور همسفر سمیه، نگهبانی دنور همسفر فاطمه و دبیری همسفر تکتم با دستور جلسه «گلریزان» روز دوشنبه ۱۹ آبان ماه ۱۴۰۴ ساعت آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
جشن گلریزان را در رأس به مهندس و همه شما بخشندگان شعبه شفا تبریک میگویم؛ همچنین خدا را برای فرصت حیات و نیز حضور دیگری در گلریزان شاکر و سپاسگزارم، در کنگره۶۰، آموزشهای مختلفی میگیریم؛ در وادی اول تفکر سالم را یاد میگیریم، پس از آن میآموزیم خود را دستکم نگیریم، مسئولیت زندگی خود را بهعهده بگیریم و بار مسئولیت دیگران را نیز به دوش نکشیم، یاد میگیریم مسئولیت زندگی خود را به خداوند واگذار نکنیم، در وادی پنجم، قناعت و پسانداز را میآموزیم و یاد میگیریم چگونه پایههای مالی زندگی را مستحکم کنیم، فرمان عقل و نقطه تحمل را یاد میگیریم و میآموزیم چگونه در همه ابعاد زندگی رشد کنیم و تنها یک مسیر را دنبال نکنیم؛ نعمت حیات که بزرگترین نعمتی است که خداوند به انسان داده، را درک کرده و از آن لذت ببریم، در وادی چهاردهم نیز میآموزیم که همه اجزای هستی و تمامی موجودات عالم را هم دوست داشته باشیم و به آنها احترام بگذاریم.
اما امروز گلریزان؛ هدف از گلریزان چیست؟ چون دستور جلسات کنگره، همه آموزشی است، گلریزان برای من چه آموزشی در بر دارد؟ گلریزان دو صورت دارد: صور آشکار و صور پنهان؛ صور آشکار آن این است که آقای مهندس، بعد از ۱۷ سال تاریکی اعتیاد و با گذراندن سختیها و مشقتهای فراوان، توانستند راه درمان اعتیاد را به دست بیاورند؛ در این مسیر، با تلاش و کمک از اساتید خود، راههای درمان مختلفی را تجربه کردند تا سرانجام روش درمانDST، را کشف نمودند، هنگامی که این راه را یافتند، آن را در طبق اخلاص گذاشتند و به همه دردمندان اعتیاد هدیه کردند، در این راه، آبروی خود، خانواده و شاید بودجه خانواده را نیز فدا کردند؛ همچنین اعضای خانواده، همسر، دختران و پسران همراهی و کمک کردند؛ برای چه؟ برای اینکه مصرفکنندگان نه تنها در تهران بلکه در مشهد، هزار کیلومتر دورتر و حتی در خارج از مرزهای ایران نیز بتوانند از نعمت درمان برخوردار شوند؛ بزرگی این هدف آنقدر وسیع بود که آقای مهندس ادامه مسیر را در تأسیس دانشگاه صلاح دانستند؛ مکانی که دانشجویانی از سراسر دنیا بتوانند در آن آموزش ببینند و این آموزش را به کشور خود ببرند تا مصرفکنندگان در سراسر جهان به درمان برسند.
برای تحقق این هدف، تفکری عمیق و قدرتمند وجود داشته است، تحصیلات من در رشته امور مالی بوده و شغلم نیز با امور مالی مرتبط است هرچه میگذرد، بیشتر به عظمت تفکر آقای مهندس پی میبرم؛ آنگاه که فرمودند: «ما هیچ کمکی از سازمانها، ادارات، خیریهها و نیز افراد خارج از کنگره ۶۰ قبول نمیکنیم.» این جمله، در واقع شاهکلید امور مالی کنگره ۶۰ است؛ زیرا ایشان معتقد بودند سرمایه عظیمی نزد مصرفکنندگان و خانوادههای آنان وجود دارد، این سخن را نه امروز که دهها شعبه در سراسر کشور داریم، بلکه در سال ۱۳۷۸ در کتاب ۶۰ درجه زیر صفر بیان کردند، همین تفکر باعث شد امروز دانشگاهی داشته باشیم که شاید برای ساخت آن ۲۰۰ تا ۳۰۰ میلیارد تومان هزینه شده باشد. تحقیقاتی در حال انجام است که برای نشر آنها در مجلات علمی خارجی هزینههای ارزی صرف میشود، آزمایشگاههای مجهزی تأسیس شدهاند که در آنها بیماریهای صعبالعلاج در مرحله جانوری درمان میشوند و انشاءالله روزی این درمانها بر روی انسانها نیز انجام خواهد شد.
این تفکر زیبا که کنگره ۶۰ از بیرون هیچ کمکی نمیپذیرد، موجب شد اعضای کنگره خود به فکر بیفتند و روی پای خود بایستند؛ به دنبال کمک از خیرین یا سازمانها نباشند، بلکه سعی کنند در شهر خود شعبهای جدید ایجاد کنند. این فرصت برای همه اعضا و برای هر فرد با هر شرایط مالی مهیا شده است، یک سفر اولی اگر میلیاردر هم باشد، طبق فرمایش آقای مهندس از مبلغ مشخصی بیشتر نمیتواند پرداخت کند و برای سفر دومیها، سرداران، دنوران، پهلوانان و نشان در بینشانان، هرکس به اندازه توان خود میتواند کمک کند و اما صور پنهان گلریزان؛ در جلسهای که خدمت آقای مهندس بودیم برای دریافت شال، ایشان ابتدا داستان «ایاز» را تعریف کردند، ما این داستان را بسیار شنیدهایم، اما شاید در میان ما یک سفر اولی یا تازهواردی باشد، برای همین من دوباره آن را تعریف میکنم.
ایاز، وزیر سلطان محمود و انسانی بسیار درستکار بود. گاهی به اتاقی میرفت و مدتی در آنجا تنها میماند. بدخواهان او دسیسهای چیدند و به سلطان گفتند: «احتمالاً ایاز گنجی را در آن اتاق پنهان کرده است.» روزی سلطان محمود به همراه همان کسانی که دسیسه کرده بودند، به آن اتاق رفت تا ببیند چه گنجی پنهان است، وقتی وارد شدند، دیدند تنها یک پوستین کهنه و یک جفت کفش کهنه در آنجا قرار دارد، ایاز گفت: «اینها را اینجا گذاشتم تا فراموش نکنم با چه شرایطی وارد قصر سلطان محمود شدم.» آقای مهندس فرمودند: همه این داستانها از دل کلامالله بیرون آمده است و این داستان شبیه آیهای از سورهی «یونس» است؛ آنجا که خداوند میفرماید: وقتی گزند و آسیبی به بعضی از انسانها میرسد، چه خوابیده، نشسته یا ایستاده باشند، از خداوند طلب یاری میکنند اما زمانی که آن گزند و آسیب برطرف میشود، چنان از یاد خدا میروند که گویی هرگز او را نخوانده بودند، آقای مهندس پس از بیان داستان ایاز، به ما فرمودند: «یادتان باشد اگر کمکی به کنگره ۶۰ میکنید، بدون تمنا باشد.»
من این جمله را بارها شنیده بودم؛ بارها از لفظ بلاعوض استفاده کرده بودم، بارها در خاطرات پهلوانان آن را خوانده بودم، اما در همان لحظه تفکری در من ایجاد شد، با خود گفتم: «سمیه، تو سه سال است که عضو لژیون سرداری هستی؛ درست است که از بنده خدا و از کنگره ۶۰، توقعی نداشتی، اما همیشه از خداوند تمنایی داشتی.» در همان لحظه، مرحله دیگری از آموزش برای من آغاز شد، همانجا نیت کردم و گفتم: «خدایا، شرایط زندگی من هرچه هست، با همه کموکاستیها و فراز و نشیبها، سر تسلیم در برابر تو فرود میآورم.» امسال در گلریزان، اگر هر مقدار کمکی کردم، میخواهم آن را بدون هیچ تمنایی انجام دهم، آقای مهندس فرمودند: «وقتی تو پولی را به کسی میدهی و تمنایی در دل داری، آن دیگر دکانداری است و نامش بخشش نیست.» تصمیم گرفتم این سخن را در عمل تجربه کنم، این همان صور پنهان گلریزان و صور پنهان کنگره ۶۰ است؛ جاییکه آقای مهندس نمیخواهند من فقط به کنگره کمک کنم، بلکه در حقیقت چیزی به من میدهند، بخشش واقعی را به من میآموزند، اینکه این نوع بخشش را به سایر ابعاد زندگیام ببرم؛ یعنی اگر به کسی لبخندی میزنم یا محبتی میکنم، برای منافع شخصی خودم نباشد؛ نگویم مثلاً چون پای من گیر است، با او خوب رفتار کنم.
همه این محبتی که به دیگران میکنم، چه در قالب خدمت مالی و یا خدمت بدون تمنا و فقط برای خوشحالی انسانها باشد، وقتی مسافر یک مادر و یا یک همسر رها میشود، همان خدایا شکری که میگوید که اعتیاد از زندگی ما رفت چقدر میارزد و چه ارزشی دارد؟ آنجا فهمیدم که باز رمز و راز دیگری را آقای مهندس به من یاد میدهد و معنای بخشش واقعی را برای من باز کرد، افراد زیادی در داخل و خارج از کنگره۶۰، داریم که بخشش واقعی را به من یاد دادند، یکی از این افراد که در تاریخ خود ما هم است، فریدون فرخ است کسیکه به کمک کاوه آهنگر، زحاک را شکست میدهد و خود پادشاه میشود، هنگام مرگ او افراد فکر میکنند که این فرشته است و از شدت خوبی، زمینی نیست؛ ولی او به پسرش میگوید:
برو و بگو که فریدون فرخ، فرشته نبود/
ز مشت و ز انور سرشته نبود/
به داد و دهش نیکویی یافت/
تو داد و دهش کن فریدون تویی/
امیدوارم که دریافتهای همه ما از گلریزان بیشمار باشد و پشت این کلمات ساده که یکی از این کلمات بخشش است، معانی بسیار عمیقی نهفته است؛ امیدوارم بتوانیم آنها را دریافت کنیم.
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
تصاویری زیبا از برگزاری جشن گلریزان در نمایندگی شفا با حضور پرعشق همسفران
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
.jpg)
مرزبانان کشیک: همسفر مریم و مسافر کاظم
عکاس: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون چهاردهم)، همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون نهم)
تایپیست: همسفر یاسمین رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون شانزدهم)
ویرایش: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون هفتم) دبیر سایت
ارسال: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر اکرم (لژیون یازدهم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی شفا مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
434