English Version
This Site Is Available In English

مشت بسته را نمی‌توان چیزی در آن گذاشت

مشت بسته را نمی‌توان چیزی در آن گذاشت

چهارمین جلسه از دوره یکم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی دکتر علیرضا (مبارکه)، با استادی پهلوان محترم مسافر مجتبی، نگهبانی راهنمای محترم مسافر هوشنگ و دبیری مسافر حسین با دستور جلسه : « گلریزان » روز یکشنبه 18 آبان ماه ۱۴۰۴ ساعت 17 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر می‌کنم که به من اذن خدمت در این جایگاه را داد که بتوانم به نحو احسنت خدمت کنم از دبیر و نگهبان لژیون سردار سپاسگزارم که به من اجازه خدمت در این جایگاه را دادند. در خیلی از شهرهای مختلف خدمت انجام داده‌ام ولی خدمت در این شعبه خیلی استرس گرفته‌ام و این بخاطر هفته گلریزان است. هفته گلریزان را به آقای مهندس و کلیه خدمتگزاران گنکره تبریک می‌گویم. از قدیم در زندان‌ها و زور‌خانه‌ها برای بعضی افراد گلریزان برگزار می‌کردند تا بتوانند هزینه‌ها را تامین نمایند. ما آمدیم در کنگره و مهندس اعتیاد خودشان را درمان نمودند و الان نزدیک سی سال است در گنکره خدمت می‌کنند و اگر اعتیاد خودشان را درمان می‌کردند و می‌رفت ما اکنون به این حال خوش نمی‌رسیدیم و نمی‌توانستیم در کنار خانواده خود باشیم. گلریزان ما را ثروتمند می‌کند، خیلی از افراد مالدار هستند ولی پول‌دار نیستند.
خیلی افراد پول دارند ولی توان بخشیدن را ندارند. افرادی که توان بخشیدن را دارند افرادی هستند که گذشت دارند و می‌توانند ببخشند ولی پول دار نیستند. افراد بخشنده افراد فقیر هستند، یعنی افرادی که پول‌دار هستند توان بخشیدن را ندارند. اما افرادی که با زحمت و مشقت به مال رسیدند این افراد توان بخشیدن را دارند. چون بدبختی و نداری را طعم آن را چشیده‌اند. بعضی از افراد هم از طریق ارث و میراث به مال و پولی رسیده‌اند و این افراد توان بخشیدن را ندارند، ولی آقای مهندس در کنگره بعد از درمان به ما بخشیدن و ثروتمند شدن را یاد دادند و این عمل توسط لژیون سردار و توسط قانون یازده صورت می‌گیرد و حالا هر مبلغی که می‌خواهد باشد و نگذاریم سبد از جلو ما خالی رد شود. من با انواع و اقسام گرفتاری‌ها و بیماری سرطان وارد کنگره شدم و از لحظه ورود با تمام وجودم حس کردم. من هشت سفر مکه رفته بودم و هیچ گاه خداوند را حس نکردم ولی شب اولی که وارد کنگره شدم با تمام وجودم خدا را حس نمودم و شروع به سفر نمودم و راهنمایم آقای شوشتری گفتند که هر چیزی که در ذهنت ثبت کنید  همان هم برای شما اتفاق خواهد افتاد. من تمام مراحل را در ذهنم ثبت کردم. ثبت با سند برابر است، هر چیزی که در ذهنت ثبت کنید همان دقیقاً اتفاق خواهد افتاد.
در هر جایگاه و هر خدمتی که تمایل دارید انجام دهید، کافی‌ است آن را ثبت و تصور کنید. اما با نیتی پاک و بی‌غرض، بدون آن‌که جایگاه را به‌ خاطر موقعیتش احساس کنید یا به آن دل ببندید. هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم زمانی که ته‌ سیگار جمع می‌کردم، آقای سلامی به من گفت: من یک ‌ماه سفر بودم. گفت جایگاهی خوب است که تو را انتخاب می‌کند، نه جایگاهی که تو انتخابش کنی. آن جایگاه ارزشی ندارد. امروز جایگاه جمع‌کردن ته ‌سیگار روزی تو شده و تو را برای خود برگزیده است، با خود گفتم این چه می‌گوید؟ منظورش چیست؟ اما اکنون می‌فهمم که آقای سلامی هفت یا هشت سال پیش چه سخنی با من گفت. افرادی که قانون یازدهم رو حمایت می‌کنند، عضو لژیون سردار و پهلوان می‌شوند و به نشانی در بی‌نشانی می‌رسند. یا شخصی مانند آقای مرتضی اختراعی از مشهد، ده میلیارد تومان به کنگره کمک می‌کند.


این جایگاه، او را انتخاب کرده، نه آن‌که او جایگاه را انتخاب کرده باشد. جایگاه، آن شخص را برگزیده تا این مبلغ را اهدا کند. تصور نکنید که اگر در گلریزان مبلغی کمک کنیم، از ثروتمان کاسته می‌شود. هیچ‌ چیز از ثروت ما کم نمی‌شود. افراد در کنگره کمتر کار می‌کنند اما بالاترین درآمد را دارند، به شرط آن‌که با خداوند معامله نکنند. در گذشته، کشاورز بذر گندم را در زمین می‌کاشت و گاهی برای پرندگان، چرندگان و خزندگان نیز بذر می‌پاشید. ابتدا نام حیوانات و پرندگان را می‌آورد. یک تن گندم، برداشت می‌کرد. اما امروز، کشاورز بذر را با دستگاه در عمق خاک می‌کارد و می‌رود. نه پرنده‌ای هست، حتی آدمی را با تیر و کمان می‌گذارند که پرندگان را از نشستن باز دارد.
حالا، چرا زمینی که در قدیم یک تن محصول می‌داد، اکنون فقط دویست کیلو بار می‌دهد؟ علت چیست؟ علت آن است که وقتی ما بخواهیم در کار خداوند دخالت کنیم، خداوند نیز می‌داند چگونه عمل کند، می‌گوید: «مشت بسته را نمی‌توان چیزی در آن گذاشت.» زمانی می‌تواند ثروتی در دست ما قرار دهد که دست ما باز باشد. یکی از دوستان کنگره می‌گفت: خدا را شکر در آمدم و همه‌ چیز عالی‌ است، اما مدتی‌ است که روز به روز مشکلاتم بیشتر می‌شود، بلافاصله گفت: تعهد مالی در کنگره داری؟ گفتم: بله، دنوری اعلام کردم اما سی میلیون بیشتر نپرداختم. گفت: برو تعهدی را که اعلام کردی پرداخت کن. تو بدهکاری و باید پرداخت کنی.
تا زمانی که پرداخت نکنی، مشکلاتت حل نخواهد شد. در شعبه شیخ بهایی مرزبان بودم، شخصی که تمام دارایی‌اش که۳۵۰ هزار تومان بود، قصد داشت در گلریزان شرکت کند. با وجود خجالت از کم بودن مبلغ، با گریه گفت که برایش مهم نیست پولش کجا خرج شود، چون می‌داند در کنگره صرف کمک به دیگران می‌شود و همین برایش ارزشمند است. هر صبح، چشم‌هایم را که باز می‌کنم، خداوند را شاکر و سپاس‌گزارم. سی ثانیه به عقب برمی‌گردم و تصویری را که پیش از درمان در ذهن داشتم، در برابر چشمانم مجسم می‌کنم و درذهنم تصویر سازی می‌کنم که: مجتبی، تو چقدر خفت و خواری کشیدی یک تصویرسازی ازقبل از درمانم می آورم جلو چشم توی مغزم یک تصویر سازی می‌کنم که مجتبی تو چقدر خفت و خواری کشیدی، چقدر انگشت نمای دوست آشنا و فامیل بودی. هرکسی نگاهت می‌کرد با دید بدی به تو نگاه می‌کرد. هرکسی نگاه به تو می‌کرد با نفرت بود.

انگشت‌نما شده بودی خانواده‌ام توی هیچ جشن و میهمانی نمی‌توانستند شرکت کنند.. اما امروز چه اتفاقی افتاده؟ امروز در کنار خانواده هستیم و لذت می‌بریم. اعتبار پیدا کردیم سلامتی به دست اوردیم. عشق و محبت را پیدا کردیم. تمام اینها بر می‌گردد به همین گلریزان‌ها که ما انجام می‌دهیم. اگر دیگران نبودند گلریزان نکنند. نتوانند ببخشند. این صندلی نبود که من و شما بتوانیم بشینیم و به این راحتی بتوانیم درمان بشویم اگر بچه‌ها و خدمتگزارها نبودند شاید این شعبه نبود اینجا ما بدهکار هستیم به کنگره. باید وظیفه خودمان را انجام بدهیم و گلریزان خوبی داشته باشیم که در آینده یک زمین از خودمان داشته باشیم و بتوانیم یک شعبه خوب بلکه دو تا شعبه در مبارکه انشااله بتوانیم شعبه همسفران و مسافرهای خانم را بیاوریم. همه اینها بر میگردد به فعالیت و گذشت و بخشش شما. شما هستید که می‌توانید مبارکه را حمایت کنید تا انشااله بتوانیم شعبه مسافرهای خانم هم بسازیم و آقای مهندس هم اجازه آن را بدهند. اگر خودمان هزینه نداشته باشیم هیچ موقع آقای مهندس اجازه ساخت شعبه در مبارکه را نمی دهند.

انشااله خداوند قدرت بخشندگی به همه شما بدهد. اذن گفتن مبلغ با شما هست و از مال شما هیچ چیز کم نمی‌شود. برگردید به نامزدی بچه‌هاتون. من خودم چهل دقیقه آخر جشن بچه‌ام رسیدم. فقط یک خواسته از من داشت که بابا روز جشن من باید بیای ولی من چهل دقیقه آخر رسیدم زمانی که رسیدم درب تالار دیدم با نامزدش دارند از تالار بیرون می‌آیند راه فراری نداشتم گفت یا با من بر می‌گردی خانه یا صبح باید جنازه منو ببینی برگشتم گفتم بچه است یک موقع یک کاری دست خودش می‌دهد گفت ‌بابا‌ بنشین‌ این‌ فیلم ‌را ببین‌ چی ‌به‌ روز من‌ آوردی، اولین‌ زخم‌زبانی‌که‌ میزند‌ مادر‌ خودم است ‌به او می‌گوید بابات‌ معلوم‌ نیست‌ کدام ‌قبرستانی‌ مواد ‌مصرف‌ می‌کند تو جشن‌ تو نیامده است. شانه‌های‌ دختر من‌ سی‌سانت ‌بالا و پایین‌ میرود ‌و اشک ‌می‌ریزد. به او ‌گفتم ‌بابا گلریزان‌ چکار می‌کنی؟ گفتم‌ بابا‌ میخواهم‌ یک‌ تومان‌ کمکت‌ کنم‌ یک‌ آپارتمان ‌بخری ،گفت ‌‌بابا‌ سلامتی‌ تو‌ خیلی ‌مهمتر ازآپارتمانه ‌برای‌ من. قدرسلامتی‌ تو‌ خیلی مهمتر از آپارتمان است ‌برای من ‌برو و نشان‌ بی ‌نشانی‌ شرکت‌ کن‌ اجازه‌ نداد من‌ پول بهش بدم‌ برود خانه ‌بخرد. گفت برو‌ این ‌مبلغ ‌را بده‌ برا‌ گلریزان ،ما‌ هر چه ‌داریم‌ از کنگره‌‌ و گلریزان‌ است، قدر این حال خوب را داشته باشید، قدر این‌ سلامتی ‌را داشته ‌باشید‌، به‌ راحتی می‌آیید‌ تو‌ کنگره ‌درمان ‌می‌شوید ‌نه‌ درد و نه ‌خماری‌ دارید. افرادی‌ که‌ می‌آیند و خوب ‌سفر ‌می‌کنند خوب‌ حرف‌های‌ من‌ را‌ می‌فهمند. هنگام‌ سفر‌ عضو‌ لژیون ‌سردار می‌شود ‌افزایش‌ سرمایه‌ می‌دهد ‌فکر‌ نکنید ‌ما‌ این ‌پول‌ را‌ هرینه‌ می‌کنیم.

آقای مهندس ما را‌ طوری تربیت می‌کند که ‌این ‌پول‌هایی‌که ‌اینجا ‌پرداخت‌ می‌کنیم ‌هم ‌در این ‌بعد ثروتمند ‌زندگی‌ کنیم ‌و‌ هم ‌برای ‌بعدهای ‌بعدی‌ استفاده ‌کنیم‌ و با خودمان‌ برده ‌باشیم جایی‌ داریم سرمایه‌ گذاری می‌کنیم که ‌یک‌ روزی‌ نه‌ خریداری‌ هست‌ نه‌ فروشنده. انشاالله که ‌بتوانیم‌ گلریزان خوبی‌ داشته‌ باشیم‌ بتوانیم‌ باعث افتخار ما‌ باشد و یک مسئله ‌دیگر‌ افرادی‌ که اعلام‌ می‌کنند اگر‌ مبلغش ‌را پرداخت ‌نمی‌کنند‌ اینجا‌ توی‌ گلریزان کنگره ‌حتی‌ اگر چک ‌هم‌ بدهیم‌ هیچوقت چک ‌ما‌ برگشت‌ نمی‌شود به ‌هیچ‌ عنوان، اگر‌ پولی‌ دادید و هر موقع‌ خواستید به آقای‌ مهندس اعلام‌ کنید مبلغی ‌که ‌دادید ‌امروز نیاز ‌دارید، چک‌ دیروز‌ را به‌ ما‌ می‌دهد‌ چک‌ فردا‌ به ‌ما‌ نمی‌دهد. جایی سرمایه‌گذاری می‌کنیم جایی که‌ هیچ ‌طلبکاری‌ نمی‌آید ‌بگوید این ‌مبلغ‌ را اعلام‌ کرده‌ای ‌و داد  ‌بزند‌ توی ‌جلسه‌ که آقا ایشان ‌این ‌مبلغ ‌را‌ اعلام ‌کرده‌ و پرداخت‌ نکرده‌ قسط عقب ‌افتاده‌. نه ،چنین‌ چیزی‌ نیست، پس ‌این‌ جرات‌ را‌ به ‌خودتان‌ بدهید به ‌خودتان افتخار‌ کنید و شاید ‌صد ‌هزار تومان از یک ‌میلیارد ‌خیلی‌ با‌ ارزشتر‌ باشد ‌حتما‌ً در این جشن شرکت کنید

تایپ: همسفر پیمان و مسافر همایون و مسافر حسین از لژیون اول

عکس: مسافر مهدی

تنظیم و ارسال: مسافر حسین

             
                       

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .