English Version
This Site Is Available In English

طناب نجات

طناب نجات

همسفر محبوبه
در مسیر روشنایی، گام برمی‌دارم با دستانی که روزی لرزه داشت، امروز محکم نگه می،دارم طناب نجات را؛ سردار، ای رهنمای بی‌پیرایه، سخنانت در گوش جانم طنین‌انداز است؛ گویی چراغی در تاریک‌ترین گذرگاه‌ها. هر قدم، هر خیز، با یاد تو رنگ می‌گیرد؛ حتی وقتی پاهایم خسته می‌شد، صدایت انگیزه‌ای برای ادامه بود. لژیون، نه تنها جمعی از رهجویان، که خیمهٔ امید است در بیابان اعتیاد؛ ما این‌جا نه برای قهرمانی، بلکه برای زندگی دوباره جمع شده‌ایم و تو آموخته‌ای که شکست، پایان راه نیست. هر کدام که داریم یا نداریم، یک صدا فریاد می‌زنیم: «ما می‌توانیم».روزهایی که فکر می‌کردم هیچ‌کس مرا درک نمی‌کند، تو گویی از پشت ابرهای تیره، خورشیدی بودی؛ حالا می‌دانم که رهایی، یک فرآیند است و تو استاد این راهی.

همسفر اعظم 
اگر بنایی آباد باشد، اما ساکنین آن خراب باشند، بنا هم کم‌کم رو به خرابی و نابودی می‌رود؛ اما ساکنین آباد، بناهای خراب و یا ویرانه‌ها را هم می‌توانند آباد کنند.
این پیام بسیار زیبا و آموزنده است که هر کدام از ما قطعاً این را تجربه کرده‌ایم؛ خدا را شکر می‌کنم مسیر کنگره۶۰، برای من و مسافرم باز شد و بناهای خراب زندگی ما در مسیر آبادی رفت و هرروز بهتر از روز قبل در حرکت هستیم. کمک کردن و بخشش توانایی و قدرت درونی بالایی نیاز دارد که اگر هر انسانی خواسته‌ی قوی داشته باشد، به این توانایی و قدرت می‌رسد؛ وقتی وارد کنگره۶۰، شدم ساختمان، صندلی، راهنما و تمامی امکانات برای من رایگان بود و در اختیار من قرار داشت، بدون این‌که هزینه‌ای از من گرفته شود؛ پس وظیفه دارم در حد توان برای قدردانی و تشکر از نعمت‌های خداوند بازپرداختی داشته باشم و الگوی خوبی برای دیگران باشم، برای این بخشش مال نیاز به بالا بردن دانایی داریم و باید آموزش بگیریم تا بتوانیم از مال خود بگذریم؛ هرچه دانایی بیشتر باشد، می‌توانیم نزدیک‌تر شدن به خداوند را بهتر درک کنیم. خوشا به حال کسانی‌که عاقلانه وارد این امتحان می‌شوند، امیدوارم امسال هم بتوانم سربلند از این آزمون بیرون بیایم. توانستم در لژیون تغذیه سالم شرکت کنم و جسم خود را به بهترین شکل هدایت کنم، در لژیون تغذیه یاد گرفتم، برای مراقبت از جسم نباید هرچیزی را وارد بدن کنم و با افکار منفی نیز به گونه‌ای دیگر به جسم خود ضرر نرسانم. در آخر از آقای مهندس تشکر و قدردانی می‌کنم، همچنین از راهنما همسفر زهرا با آموزش‌هایی که دادند، توانستیم به حال خوش و آرامش برسیم.

همسفر آمنه
می‌خواهم در‌مورد گلریزان بگویم، اما زبانم قادر به گفتن این کار نیک نیست؛ از تجربه خود می‌گویم، به کنگره۶۰، آمدم با حالی آشفته و وضعیتی خراب، آه در بساط نداشتیم، با مبلغی اندک که اولین سال اهدا کردم، همان لحظه حال خوش را تجربه کردم؛ دگرگونی که هیچ وقت تجربه نکرده بودم، دو روز بعد پولی به نام من درآمد و بعد شخصی با پیشنهاد خود یک ماشین خوب را با ماشین پراید داغان ما عوض کرد، بعد یک ماه صاحب یک منزل شدیم، بعد دو سال منزلی برای پسرم و دو وسیله گرفتیم. از همه مهم‌تر ورود پسرم به این مکان بود؛ به‌گونه‌ای که فکر هم نمی‌کردم راه برای ما باز شد و به بهترین شکل ممکن به زندگی برگشت، آن‌قدر حس و حال خوبی به وجود من بخشید که قابل وصف نیست؛ این‌جا بود که معنای واقعی بخشش را یاد گرفتم و توانستم بر نیروهای منفی و بازدارنده غلبه کنم امیدوارم بتوانیم با آموزش‌هایی که به دست می‌آوریم، شهامت بخشیدن را یاد بگیریم و بتوانیم در صراط مستقیم اندوخته‌ای به معنای باقیات الصالحات برای آخرت درست کنیم، نیت من این است که حداقل بتوانم یک صندلی برای کسانی‌که پشت در هستند فراهم کنم؛ به امید روزی‌که کنگره‌۶۰، جهانی بشود و هیچ مصرف کننده‌ای نباشد.

نویسندگان: همسفر محبوبه (لژیون هفتم)،  همسفر اعظم (لژیون دهم)، همسفر آمنه (لژیون چهاردهم)
ویرایش: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون هفتم) دبیر سایت
ارسال: همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر شفیعه (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شفا مشهد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .