جلسه چهاردهم از دوره دهم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی باغستان کرج به استادی دستیار اسیستانت همسفر فریبا، نگهبانی همسفر فهیمه و دبیری همسفر آسیه با دستور جلسه «جهانبینی در ورزش» روز دوشنبه ۲۸ مهرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:
خدا را هزاران بار شکر میکنم؛ که امروز روزیام کرد تا در شعبه باغستان، در کنار شما عزیزان باشم و آموزش بگیرم. از نگهبان خانم فهیمه عزیز، دبیر خانم آسیه عزیز، مرزبانهای عزیز و ایجنت محترم سپاسگزار هستم؛ که این فرصت را در اختیار من گذاشتند. واقعاً خیلی خوشحال هستم که روی ماه تکتک شما را میبینم. الهی شکر که این پیوند محبت روزبهروز بیشتر و بیشتر میشود و در هر شعبه میبینیم که این موضوع پررنگتر میشود و موج میزند و این از برکات کنگره ۶۰ است. الهی شکر برای این روزها، برای این ثانیهها.
دستور جلسه امروز، جهانبینی ورزش است. جهانبینی که یکی از علوم مهم و یکی از ضلعهای مهم مثلث درمان است.
جهانبینی یعنی: ادراک، احساس، تفکرات، برداشت من از خودم و هستی. قشنگی جهانبینی به این است که مرتب افکار انسان را به جریان میاندازد. این که من اگر بخواهم وارد حس و ادراک کسی بشوم، باید خیلی آدم فهمیده و دانایی باشم. باید طرف مقابل خود را بشناسم، خصوصیات او را بشناسم.
آقای مهندس میفرمایند: من جهانبینی را به شما آموزش نمیدهم که فیلسوف و دانشمند شوید یا عارف شوید. جهانبینی را برای این به شما آموزش میدهم که از زندگی برخوردار باشید، بتوانید از زندگی لذت ببرید، بتوانید زیباییها را ببینید، آنها را درک کنید، بتوانیم با اعضای خانواده همزبان شویم، همحس شویم، حرف همدیگر را بفهمیم. جهانبینی ورزش هم میخواهد همین را به من بگوید؛ که با ورزش میخواهید چه کار کنید؟ میخواهید ورزشکار حرفهای شوید؟ قهرمان شوید؟ چه هدفی دارید؟ اصلاً برای چه چیز به میدان ورزش میآیید؟ خدا را شکر، دیدگاهی که کنگره به ما داد این است که من میخواهم این جسم خودم، این تن من سالم باشد؛ چون عقل سالم در بدن سالم است. وقتی تفکرات من سالم باشد، وقتی من به جسم خود که امانت الهی است نزد من، این تن من معبد من است، عبادتگاه من است، من باید آن را بپرستم. چرا؟ چون روح خداوند در آن جاری است، پس خیلی باید مراقب جسم خود باشم.
استاد سردار میفرماید: برای این کشتی باید جور دیگری باشید. کشتی را در دریا ببینید، این کشتی اگر سوراخ باشد، اگر پوسیده باشد، ناخدا چه استرسی را متحمل میشود، چه عذابی میکشد. ناخدای ما هم همین روح ما است. اگر تن من بیمار باشد، پوسیده باشد از افکار، از هر چیزی، روح من هم نمیتواند جلا پیدا کند. روح من هم نمیتواند به پرواز درآید.
قشنگی جهانبینی در این است که ورزش فقط حرکت جسم نیست. با جهانبینی ورزش، ما سفری از درون به بیرون داریم. سفری از ناآرامی به آرامش، سفری از ترس به شجاعت، سفری از تاریکی به نور، از حقارت به سرفرازی، سفری از تنهایی به جمع.
ما جمعهها در پارک کجا میرویم؟ میرویم داخل جمع؛ که پر از انرژی است، پر از شوق، پر از حس خوب است. استارت سفر من از پارک زده شد. زمانی که آمدم داخل پارک چمران، آن زمان این فضا را در اختیار نداشتیم. یک فضایی که کلاً خاک بود، چند عدد درخت بود، روی خاکها نشسته بودیم، بازیها دارت بود و... .
وقتی من تور والیبال را دیدم، توپ والیبال را دیدم، انگار چیزی در درون من شکوفا شد. چرا که خودم را فراموش کرده بودم. ورزش چه بود؟ فقط فکر و افکار من افیونی. الان مسافر من کجاست، الان چه کاری میکند. تمام ذهن من درگیر این افکار افیونی بوده. ولی خدا را شکر، وقتی وارد پارک شدم، این جرقه در من زده شد، انرژی پارک من را گرفت و باعث شد من ماندگار شوم. خدا را شکر، به واسطه راهنمای عزیزم خانم نیره عزیز، رها شدیم، به حال خوش رسیدیم. گذشت تا زمانی که خودم مرزبان پارک شدم و هر تازهواردی که میآمد، من را به حس و حال قدیم میبرد. به آنها میگفتم: بیایید ورزش کنید. میگفتند: خجالت میکشیم. نمیتوانیم بلند شویم، پرواز کنیم، فریاد بزنیم، شاد باشیم. تا این حد ما در تاریکی و تخریب بودیم.
من کسانی را که در پارک میبینم، اینقدر شور و شوق دارند، انرژی دارند، خوشحال هستم برای آنها. میگویم الهی شکر. ببینید از کجا به کجا رسیدیم.
کسی که دست بالا بردن و پا بالا بردن برایش خجالت بود، اکنون در تیم قهرمانی است، الان از بچههایی هستند که در مسابقات شرکت میکنند و این از برکات کنگره است. پس جهانبینی ورزش برای آن نیست که من بیایم قهرمان شوم. من اگر میخواهم وارد یک بازی شوم، باید قوانین آن بازی را بلد باشم. چرا؟ تا بتوانم از آن بازی لذت ببرم. تا اجازه بدهم دیگران هم از آن بازی لذت ببرند. این نیست که من بیایم داخل زمین و هر کاری دلم میخواهد انجام بدهم. من اگر قوانین را بلد باشم، در سختترین شرایط هم بهم نمیریزم. داور هر صحبتی را کرد، به او احترام میگذارم. داد نمیزنم، عصبی نمیشوم. همه اینها از برکات کنگره و جهانبینی در ورزش است. پس جهانبینی فقط حرکت جسم نیست. سفری است از درون به بیرون. قرار است که روح من هم جلا پیدا کند. روح من همان ناخدای کشتی است که میخواهد به سلامت به سر مقصد خود برسد.
یک پیام و یک شعار خیلی قشنگ هم که در کنگره داریم: یا میبریم یا میآموزیم که در هر دو صورت ما برنده هستیم. کتمان نمیکنیم، برد واقعاً لذتبخش است، انرژی دارد. ولی هر دو روی سکه هستند. هر دو بخشی از بازی هستند. هفته گذشته ما با تیم باغستان مسابقه داشتیم، اینقدر خوشحال بودم. گفتم: خدا را شکر، چقدر بچهها پیشرفت کردند. کجای دنیا آدم از شادی دیگران خوشحال میشود؟ کجای دنیا آدم از غم دیگران غمگین میشود؟
مدام میگفتم: خدایا، تیم باغستان برنده شود و خدا را شکر که برنده شدند.
برد ما این است که قبل از طلوع خورشید در پارک هستیم. برد ما این است که اول صبح در پارک با شور و نشاط حضور داریم، از هم حس خوب میگیریم، انرژی میگیریم. امیدوارم با جهانبینی ورزش، قهرمان، پهلوان باهم متولد بشویم.
به این آگاهی رسیدیم که دیگر مرگی نداریم. قرار نیست ما از این دنیا رفتیم پوچ و بیهوده شویم. دنیای بعدی ادامه این دنیا است. انشاءالله که دست پر برویم.
با این پیامی که آقای مهندس دادند؛ که هر کسی با هر مبلغی میتواند عضو لژیون سردار شود. حتی با پانصد هزار تومان. همه ما در جریان هستیم با پانصد تومان چیزی نمیدهند.
هدف آقای مهندس این است که همه ما به آن بیداری برسیم، به آن هوشیاری برسیم.
حضرت مولانا میفرماید:
ای که مسجد میروی بهر سجود
سربجنبد دل نجنبد این چه سود
تمام آموزشهای کنگره برای بیداری تکتک ماست؛ که ما به آن بیداری برسیم؛ که ما بینام و نشان از دنیا نرویم. هر کدام از ما برای خودمان نشانی داشته باشیم. چقدر خوب است که من سردار از دنیا بروم، دنور از دنیا بروم، پهلوان از دنیا بروم و خدا را شکر، کنگره تمام اینها را برای ما فراهم کرده است. تمام این شرایط، این بخششها را به ما آموزش دادند.
گلریزان را در پیش داریم. انشاءالله آبان ماه، فصل گلریزان، عید ما کنگرهایها و بزرگترین و قشنگترین جشن ما، جشن گلریزان را پیش رو داریم. یادمان نرود چه عهدی با خدا بستیم، روز اولی که آمدیم، چقدر از خداوند معجزه خواستیم، چقدر از خداوند کمک خواستیم: خدایا کمک کن، خدایا معجزه کن و خداوند هم صدای ما را شنید، معجزه کرد و کنگره را سر راه ما قرار داد. با قامتی خمیده آمدیم، با قدی استوار و ایستاده داریم میرویم. با قلبی پر از کینه و نفرت آمدیم، با قلبی پر از عشق و محبت داریم زندگی میکنیم. هیچوقت، هیچوقت آن روزها را فراموش نکنیم، وفای به عهد داشته باشیم. انشاءالله همه ما به آن بیداری که مد نظر آقای مهندس هست برسیم.
سپاسگزار هستم که به صحبتهای من گوش دادید.
در ادامه انتخابات نگهبانی برگذار شد و همسفر اشرف با بالاترین رای به عنوان نگهبان دور یازدهم کارگاه های آموزشی خصوصی همسفران انتخاب شد.



مرزبانان کشیک: همسفر لیلا و مسافر مجتبی
تایپیست: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سمانه (لژیون هشتم)
عکاس: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فریبا (لژیون پنجم)
ویرایش و ارسال: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی باغستان کرج
- تعداد بازدید از این مطلب :
183