تا بود به ما آموختند که هیچکس ذاتش تغییر نمیکند، باورمان شده بود که مسافرانمان تا ابد مسافر میمانند و چارهای جز سوختن و ساختن نیست؛ اما این تابو در کنگره با وادی دهم شکسته شد، وادی که این امید را میدهد که مسافر میتواند سفرش را تمام کند و همسفر خانوادهاش شود به امید اینکه اگر بخواهیم میشود؛ اما بایستی مراقب بود که قدر گوهرهای گرانبهای زندگی را بدانیم و در حفظ و نگهداری فضائل خود کوشا باشیم تا مبادا با غفلت، باز به سرخط آغاز برگردیم. پیرامون این موضوع مصاحبهای با همسفر مائده راهنمای لژیون سوم صورت گرفته است که شمارا به همراهی با آن دعوت میکنیم.
همسفر مائده و مسافرشان حسین با آنتی ایکس مصرفی تریاک و شیره وارد کنگره شدند. مدت ده ماه و بیست روز با متد DST و داروی OT باراهنمایی مسافر مهدی و همسفر فاطمه سفر کردند و در حال حاضر پنج سال و چهار ماه است که با دستان پرمهر آقای مهندس آزاد و رها هستند. رشته ورزشی همسفر مائده بدمینتون است. همسفر مائده به لطف خداوند و آموزشهای کنگره جایگاههای دبیری کارگاه آموزشی خصوصی، ورزشبانی و دبیری رشته ورزشی بدمینتون را تجربه کرده و هماکنون در جایگاه راهنمایی مشغول خدمت هستند.
آیا بهراستی صفات در انسان قابلتغییر هستند؟
بله اما همانطور که آقای مهندس همیشه تأکید میکنند انسان نمیتواند در یکشب، تغییر کند؛ بلکه بایستی این کار ذرهذره انجام شود. عدهای میگویند: دیو چو بیرون رود، فرشته درآید؛ یعنی اینکه من باید منتظر باشم تا دیو برود و بعد فرشته بیاید؛ درصورتیکه اینطور نیست. من باید یاد بگیرم ذرهذره آن بذرهای نیکو را بکارم و صفات خوب را در درونم به وجود بیاورم و رشد بدهم تا صفات درون من تغییر کند. آن زمان که حس من با تزکیه و پالایش شروع به تغییر میکند، در عوض شدن صفات به من کمک شایانی میکند. تجربه خود من در تغییر صفات، لحظهای بود که قدرت بخشش را ذرهذره افزایش دادم و به همان نسبت، حس تنفر و کینه در من کمرنگتر شد و جای خود را به عشق و محبت داد. زمانی که حس تغییر میکند؛ مانند یک قطبنما مسیر را به من نشان میدهد.
در پیام وادی دهم از چارپایانی سخن گفتهشده که برای سرنهادن بر سجده الهی به دنبال پاهای اضافه میگردند، این چارپایان تمثیل چه کسانی است؟
تمثیل انسانهای تکبعدی است؛ یعنی تنها بند مادیات به آنها زدهشده، به فکر خوشگذرانی بوده، در هر شرایطی به دنبال جایگاه، مقام، کسب سود و منفعت خودشان هستند. این موضوع که از درد و رنج همنوعان خودشان کم کنند؛ نیز هیچ اهمیتی برای آنها ندارد و منحصراً به فکر خود و خانواده خود هستند.
کنگره یک مکان مقدس است و آقای مهندس میگویند مکانهای مقدس مانند نیروگاه عمل میکنند. چرا؟
آقای مهندس در سیدی معبد گفتند: «معابد و مکانهایی که عبادت میکردند، مملو از سکوت بود که در آنجا الهامات اتفاق میافتاد». شخصی هم که وارد کنگره میشود بهواسطه آموزشها، حرمتها و قوانینی که وجود دارد، حال خوب و احیاء نفس برایش اتفاق میافتد. به همین دلیل میگوییم که کنگره، مکان مقدس است. اگر حرمت کنگره که یکسری از ضد ارزشها را برای من منع کرده و به من آموزش میدهد که همهجا باید حواسم باشد که آنها را رعایت کنم؛ سبب میشود که ذرهذره این خصایص کمرنگ شود و صفات من تغییر کنند. همین تغییر باعث میشود که صداهای اضافه که درون من است، از بین بروند و من بتوانم به آرامش برسم. درست مانند مثالی که آقای مهندس در وادی چهاردهم در ارتباط با صداهای فیل و دیگر حیوانات زدند که باعث میشد صدای خوش بلبل شنیده نشود. اگر طبق آموزشهای کنگره به جلو بروم، کنگره مانند یک نیروگاهی میشود که طریقه درست زندگی کردن را به من آموزش میدهد.
شما بیش از یک سال است که شال راهنمایی دریافت کردهاید. این انتظار برای داشتن لژیون چگونه بود؟
این سؤال من را به خاطرات روز آزمون و لحظهای که امتحان دادم انداخت. لحظهای بسیار زیبا و پرانرژی بود؛ پس از آزمون، مدام این انتظار را میکشیدیم که آن لحظات سپری شود و نتایج آزمون را ببینیم. لحظه دریافت شال از دستان آقای مهندس، لحظهای غیرقابل وصف بود. زمانی که نوبت به تأسیس لژیون من رسید، همانطور که آقای مهندس در وادی دهم گفتند: «نیروهای شیطانی درصدد این هستند که آن گوهری که به دست آوردهای را بربایند». پروسهای پر از فراز و نشیب بود و حتی گاهی سقوط خود را میدیدم؛ اما بهواسطه پیمانی که بسته و منتظر گرفتن لژیون بودم، مدام حال خودم را خوب و آموزشها را کاربردی میکردم. با خودم میگفتم که وعده خداوند دروغ نیست. زمانی که گفتند اجازه دارم لژیون بزنم، حس خوبی همراه با ترس را تجربه کردم.
شما از نمایندگی دیگری به نمایندگی خواجو آمدهاید. حستان در میان این آشنایان ناآشنا چگونه است؟
ابتدا که برای تحویل لژیون وارد نمایندگی خواجو شدم، ترسی همراه من بود؛ اما لحظهای بعد متوجه شدم که اکثر اعضاء بهواسطه خدمتی که در پارک شهدای شهرداری داشتم، برایم آشنا هستند. تنوع حس را تجربه کردم و از همان زمان متوجه شدم که بودن و داشتن تنوع حس، نیاز هر انسانی است. حسهای که از اعضاء نمایندگی خواجو دریافت کردم، بسیار زیبا بود و درعینحال اتفاقات خوبی را برای من رقم زد.
کلام آخر:
از شما که به من فرصت آموزش دادید و از آقای مهندس بابت بستر زیبایی که محیا کردند تا بهواسطه آن، آموزش بگیرم تشکر میکنم. هیچ کجای دنیا چنین بستری را نمیتوانستم پیدا کنم که بهواسطه خدمت کردن به بندگان خداوند بتوانم گرههای درونی خودم را بازکنم. این همان چیزی بود که من را جذب کنگره کرد؛ اینکه میتوانم از طریق آموزش گرفتن و خدمت کردن به حال خوش برسم و بهواسطه آن حال خوشی که به دست میآورم، مصممتر حرکت میکنم. از راهنما همسفر فاطمه و همسفر لیلا که همیشه در کنار من بودند و آموزشهای نابی را در اختیار من قراردادند نیز سپاسگزارم.
عکاس: همسفر هیلدا رهجوی راهنما همسفر لیلی (لژیون نوزدهم)
مصاحبهکننده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر صدیقه (لژیون هفتم)
ارسال: همسفر منصوره (لژیون هشتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی خواجو
- تعداد بازدید از این مطلب :
990