English Version
English

ایجنت اینستاگرام: گذر از تاریکی اطرافیانمان، یک دانش است (بخش دوم)

ایجنت اینستاگرام: گذر از تاریکی اطرافیانمان، یک دانش است (بخش دوم)

روز جمعه است و من هم مثل همه همسفران مشغول ورزش هستم که یک مرتبه یک نفر می‌گوید خانم شانی آمده‌اند و همین جمله خیلی‌ها را حرکت می‌دهد تا بروند و سؤالاتشان را بپرسند و یا حتی برای چند لحظه خانم شانی را ببینند.
در همین فکرها بودم که با صدای یکی از دوستان کنگره‌ای به خودم آمدم، راستی بخش دوم مصاحبه با خانم شانی را منتشر نمی‌کنید؟ و همین جمله تلنگری بود برای اینکه وقت انتشار بخش دوم این مصاحبه رسیده است.

در یکی از کارگاه‌های آموزشی اشاره کردید که جایگاه را تبریک نگویند، منظورتان از این جمله چیست؟
چیزی که در مورد همسفران من درک نکرده‌ام، انگار کلمه جایگاه خیلی برای همسفران پررنگ است و واقعاً این مسئله را درک نمی‌کنم. حالا به آن «جای گاه» هم رسیدید؛ آن جایگاه اگر به وجود آمده به خاطر قلب، تفکر و زحمت کسانی بوده که اصلاً فکر نمی‌کردند که جایگاهی داشته باشند و به دنبال قلب‌ها و نجات دست‌ها بودند و به دنبال دست‌هایی بودند که فقط یک دست را از زیر آب و خاک بکشند بیرون. می‌دانید چه می‌گویم؟ اصلاً فکر این نبودند که من رئیس تکاوران نیروی ویژه گارد مثلاً ساحلی فلان جا هستم! اصلاً معنی ندارد.
کسی که خدمت می‌کند باید به آن کار دقت کند و بعد به این نشان‌ها. در همه فیلم‌ها، آخرش می‌آیند و نشان را می‌زنند به سینه اما در لحظات دشوار طرف می‌رود در آتش و شخصی را بیرون می‌آورد یا بهمن آمده دنبال دستی است که فرد را از زیر بهمن بیرون بیاورد و دنبال کار و خدمت است.
من همیشه شهروز را مثال می‌زنم، ما از 14-15 سالگی شروع کردیم و شهروز هیچ‌وقت فکر نمی‌کرد و هنوز هم فکر نمی‌کند به این مسئله! یا مثلاً آقای ترابخانی یا آقای علی خدامی یا آقای حکیمی، دیده‌بان‌های ارشد، هیچ‌وقت به این فکر نکردند که جایگاه برود بالا و اصلاً این جایگاه را من نمی‌فهمم یعنی چی (با خنده).
شاید مثلاً به خاطر اینکه به قول پدر ما خود ریشه‌ایم و خود صفر و یک هستیم و وقتی تو خود صفر و یک باشی، نمی‌توانی درکی داشته باشی از تصویری که دیگران از این صفر و یک دارند.
چیزی که برای همه می‌خواهم این است که آن صفر و یک شوند؛ مثل ماتریکس است. تو وقتی تار و پود می‌شوی، دیگر یک شمش طلا برای تو معنا ندارد! اینکه من مرزبانم یا ایجنتم، جایگاهتان را تبریک می‌گویم! این می‌تواند انحراف باشد.
اما آیا جایگاه معنی دارد؟ بله بسیار معنی دارد، به خاطر اینکه جایگاه مثل یک انرژی پتانسیل و حساب بانکی عمیقی است که کلی آدم در آن پول ریختند و حالا این شده یک حساب چند میلیاردی مثلاً به نام حساب ایجنت. وقتی کسی به آن جایگاه می‌رسد آن پول و آن قدرت مال آن شخص نیست و قدرت داده می‌شود که فرد ببیند این ظرفیت را دارد که آن حرارت و فرمان را به دست بگیرد. فرصت این داده می‌شود که از فشاری که به او وارد می‌شود؛ تاریکی و جهل خودش را پیدا کند، نه اینکه به انسان‌های دیگر فخر بفروشد.
به خاطر همین وقتی کسی ناراحت می‌شود از ایجنتی، کمک راهنمایی، مرزبان و ... و در اینستاگرام پیام می‌گذارد، ما فقط یک جمله برایشان می‌نویسیم: این عزیزان در جایگاه آموزشی و آزمایشی خودشان هستند و حرارت آن جایگاه بالاست پس شما به آن‌ها فرصت بدهید و قضاوت نکنید چون اگر شما در آن جایگاه قرار بگیرید ممکن است آن حرارت استخوان دست شما را آب کند.
به خاطر همین اگر یک ایجنت، مرزبان یا کمک راهنما خطایی می‌کنند چه آگاهانه و چه ناآگاهانه، آدم یک‌بار سؤال می‌کند، دو بار سؤال می‌کند یا می‌رود از یک مرجع بالاتری می‌پرسد که مگر قانون این نیست؟ این خطا را دارند مرتکب می‌شوند اما در مورد یک انسان وقتی می‌خواهی قضاوت کنی، قدرت آن مال یا انرژی را می‌بینی و حرکت غلط آن فرد را هم می‌بینی، بعد این دو را یکی می‌بینی و وقتی این دو را یکی ببینی؛ قضاوت می‌کنی و آن ساختار برای تو خرد می‌شود. وقتی ساختار خرد شد، ایمان، باور و امیدت به رهایی، درمان، انسانیت و مکانی که پیدا کردی، تخریب می‌شود و تصویر و رنگ انرژی‌اش برای آن شخص تغییر پیدا می‌کند.


توصیه شما برای همسفرانی که گفتید اسیر جایگاه شده‌اند؛ چیست؟
یادتان باشد آقای مهندس همیشه می‌گویند که کسانی که به کنگره می‌آیند باید یک شغل بیرونی داشته باشند. تمام هستی در این است که ما یا انرژی از درون خودمان جوشش پیدا می‌کند یا انرژی را از هستی به دست می‌آوریم یا به نوعی تعامل می‌کنیم.
کنگره فرصتی است که دردهای ما درمان می‌شود و به ما یک وامی داده می‌شود تا دردهایمان را درمان کنیم اما یک موقعی این وام برای عده‌ای تبدیل به این می‌شود که وام را بخورند. تو می‌آیی و این حال خوب را به دست می‌آوری که همسفر خوبی برای همسرت باشی یا مادر خوب و جدیدی برای فرزندت باشی و گره‌های درونی و ترس‌های خودت را حل کنی. اگر شوهرت درمان شده و تو هنوز به او تمایلی نداری یا پسرت درمان شده و تو هنوز کینه داری یا بدعنقی و با خانواده مشکل داری و هنوز زخم‌ها و آسیب‌های گذشته در تو هست و هنوز دیدگاهت این است که فلانی به من ظلم کرد و جوانی من را گرفت به این معناست که این انرژی گرفته، فقط خورده شده است.
آدمیزاد طبیعی است که بخواهد برود به جایی و انرژی بگیرد و به او خوش بگذرد، بعد به جای اینکه آن آموزش تبدیل به نیروی درمان شود، تبدیل به نیروی مصرف می‌شود و بعد تبدیل به اسارت می‌شود یعنی اگر به کنگره نیایی اصل را یادت می‌رود و می‌خواهی بیایی به کنگره و جایگاه بگیری، برای اینکه اگر نیایی کنگره به همه چیز می‌پری. در ادامه کار به جایی می‌رسد که به کنگره می‌آیی و به مردم هم می‌پری و می‌ترسی که این از تو جلو نزند و او از تو جلو نزند و همه چیز برای تو مستتر می‌شود و فقط در حال گرفتن نیروی اولیه حیات هستی و مصرف‌کننده نیروی کنگره شده‌ای و حتی در ادامه تبدیل به تخریب‌کننده سیستم کنگره می‌شوی و مثل یک پیچکی می‌شوی که همه را می‌مکد. البته ما شاید در هر 100 نفر یا 200 نفر یک نفر را این‌طور داشته باشیم اما برخی در راه هستند و امکان دارد که در آینده به این نقطه برسند و اینجا همان نقطه‌ای است که انسان باید کلاهش را قاضی کند که ببیند چه کار می‌کند.
یک نکته جالب بگویم، همه خانم‌ها فکر می‌کنند که خیلی زبل هستند و خوب تشخیص می‌دهند و می‌گویند که من می‌دانم این حرف را فلانی گفت از روی چیز دیگر بود و خوب می‌شناسمش و این دیالوگ همه زن‌هاست. واقعیت این است که همه ما زن‌ها خوب حس می‌کنیم و حالا کمی جهانبینی هم یاد می‌گیریم و همه یکدیگر را خوب تشخیص می‌دهیم اما نمی‌گویم توان، ظرفیت یا قدرت... اما آیا همه ما دانش گذر از تاریک انسان‌های اطرافمان را داریم؟
گذر از لحظه تاریکی اطرافیانمان، یک دانش است. من حسادت یک فرد، حس تملکش را و یک مقداری غر زدن و طلبکار بودنش را تشخیص می‌دهم، همه ما مثبت و منفی هستیم و جمع اضداد هستیم دیگر و یک جایی کشیده می‌شود که حالا یا می‌داند یا نمی‌داند که معمولاً 70 درصد می‌دانیم و می‌بینم که به جهت منفی حرکت می‌کند که فلانی این‌طور نبود و من نمی‌خواهم پشتش حرف بزنم ولی فلان کار را می‌کند و شما در جریان باشید؛ این دیالوگ را ممکن است 5 نفر با 5 قصد مختلف بگویند و ما می‌توانیم تا حدودی تشخیص بدهیم که چرا این حرف زده شده و حالا من می‌توانم به روی این فرد بزنم، می‌توانم بدون اینکه بفهمد راهنمایی کند و مسیرش را تغییر دهم و یا اگر تاریکی‌اش دقیقاً مثل خودم باشد با او شاخ به شاخ شوم یا جلوی یک دشمنی را بگیرم.
اینکه آن تاریکی را ببینی و طوری رفتار کنی که نه دشمن شوی، نه به طرف ضربه بزنی، نه عواطفش را آسیب بزنی، نه اختیارش را بگیری و نه تحقیرش کنی و شخصیتش را خرد کنی بلکه طوری با او صحبت کنی و مسیرش را عوض کنی و خودت هم آسیب نبینی، این دانش نیست؟ چقدر از ما این دانش را داریم؟


 

خانواده‌هایی که به کنگره می‌آیند چگونه می‌توانند تخریب‌هایی که به دلیل اعتیاد به وجود آمده را ترمیم کنند؟

اول از همه اینکه طلبکار نباشند. در مسئله اعتیاد صورت مسئله را آقای مهندس باز کردند و مسئله آسان شد و صورت مسئله همسفران هم باید باز شود. همسفران صورت مسئله را غلط مطرح می‌کنند که می‌گویند انجام این کار سخت است. همسفران می‌گویند که یک نفر دیگر رفته و مواد مصرف کرده و کیف کرده و گند زده به زندگی ما! مصرف‌کنندگان ما را قربانی کردند و باید تقاص بدهند یا اصلاً به من چه که می‌خواهد درمان شود یا نه!
من هم باشم با این تفکر نمی‌گذرم و صورت مسئله غلط است.


یعنی اگر کسی می‌گوید که خدا را شکر که یک مصرف‌کننده در زندگی من هست و آمدم کنگره و از طرف دیگر در صحبت‌هایش می‌گوید که جوانی‌ام رفت و تباه شدم، این حرف تضاد است؟!
بله تضاد است چون هنوز نتوانسته یک چیزی را این وسط درک کند و یک چیزی برایش مجهول است. از یک طرفی خوشحال است که این را به دست آورده و از طرف دیگر طلبکار است.
من حق می‌دهم و باید حق داده شود. صورت مسئله این است، زمانی که انسان به این درجه از شعور و آگاهی برسد که آنچه در زندگی‌اش اتفاق افتاده، بخشی‌اش بر مبنای نامه پیشین (حالا نامه پیشین را هم بگذاریم کنار) و در نهایت بر مبنای انتخاب خودش است.
همه را به زور شوهر نداده‌اند و بین شوهر کردن و نکردن یک راه سومی هم بوده ولی ما آدم‌ها می‌خواهیم بگوییم که دو راه بیشتر نبوده و ما در تنگنا بودیم. در تنگنا بین مردن و شکنجه شدن می‌توانی مردن را انتخاب کنی و می‌توانی شکنجه شدن را انتخاب کنی که ممکن است در زمان شکنجه یک راه سومی پیش بیاید و حتی در راه مردن هم که خودت را از دره پایین بیندازی، ممکن است وسط راه روی یک شاخه گیر کنی پس احتمال در دو طرف هست.
اگر کسی دانش کنگره را کسب کرده باد و توان پذیرفتن آن را پیداکرده باشد، هیچ‌وقت دچار این تضادها نمی‌شود. من در مورد بیماری خودم که این همه جراحی کردم و رنج کشیدم تا به اینجا رسیده‌ام، به این نتیجه رسیدم که آن بیماری به انتخاب خودم رقم خورد و به خاطر تاریکی و انتخابی بود که در خودم بود و هنوز هم من هم کم می‌آورم یا در طول روز گریه‌ام می‌گیرد یا گاهی اوقات بدنم خسته است و گاهی ممکنه یک هفته از سردرد نتوانم بخوابم. هر روز چه من، چه آنی و چه امین جان و چه مامان در حال تلاش هستیم به یک علت، آیا به خداوند و هستی و عشق ایمان داری یا نداری؟
همه ما را می‌بینند می‌گویند آن‌قدر عزیزید و مردم دوستتان دارند که بهشت زمین و آخرت برای شماست ولی می‌خواهم این را بگویم که تاریکی دست از سر کسی که بخواهد یک نفر را نجات دهد بر نمی‌دارد و می‌خواهم بگویم که نیروی تاریکی بر همسفران خیلی عمیق است.
خوشبخت بودن به معنای این نیست که همه چیز گل و بلبل باشد، گاهی اوقات خوشبخت بودن در یک جنگ است که تا لحظه مرگ اتفاق می‌افتد و جنگیدن است که معنا می‌دهد برای حفظ عاشقانه‌ها و توداری می‌جنگی که این حریم را روشن نگه‌داری تا عاشقانه‌ها در آن اتفاق بیفتد و بچه‌ها در آن بخندند و لطافت به وجود بیاید و بهای این را چه کسی می‌دهد؟ بهای این را یک مادر، دختر و خواهر و یک زن بدهد و قدرت و توان زایشی که در زن وجود دارد، می‌تواند باورش و تصاویری که دارد این حریم را به وجود می‌آورد.
همان‌قدر که وقتی یک زن افسرده می‌شود، تمام خانواده افسرده می‌شوند؛ وقتی آن زن بتواند به آن القا و افکار و رنج مسلط شود، تمام خانواده گلستان می‌شود و به خاطر این است که همسفران همیشه در رنج هستند و هرچقدر هم جلو می‌روند و وارد سفر دوم می‌شوند یا حتی ایجنت می‌شوند گاهی حالت افسردگی به آن‌ها دست می‌دهد چون شک می‌کنند و تردید می‌کنند و اتفاقاً نباید شک و تردید داشته باشند و این فشار به خاطر این است که راهشان درست است.


کسانی که مسافرانشان نمی‌آید، چگونه می‌توانند خواسته درمان را در فرد مصرف‌کننده ایجاد کند؟
زن موقعی که طعنه و کنایه نزند و همسرش را همان چیزی که هست دوست داشته باشد و دل به دل تاریکی او ندهد. زن یک جایگاه قوی و قدرتمند برای تعادل یک مرد و خانواده دارد و باید دارای ثبات عاطفی، فکری و بخشندگی باشد.
من روی خیلی‌ها این جواب را گرفتم و دیده‌ام و به یک از خود گذشتگی فوق‌العاده نیاز دارد و خانواده‌ها و زن‌هایی موفق شدند که مثل یک ستون محکم ایستادند و هر موجی از اینکه تو زن بی‌خاصیتی هستی و احترام نداری و آینده‌ات چه می‌شود! همین صحبت‌هایی که امروز در جامعه زیاد شده و برخی زن‌ها به راحتی زندگی را رها می‌کنند و می‌روند سراغ مردان پولدارتر و می‌گویند حق زندگی دارم! بله، حق زندگی داریم اما اول باید این زندگی تعریف شود تا حق و حقوق مشخص شود.
اگر زندگی فقط خوش گذراندن باشد طبق این فلسفه کارشان درست است اما آن پیوند زناشویی که بسته می‌شود که فرد متعهد می‌شود که در خوشی و ناخوشی و غم و شادی همراه همسرش باشد چه می‌شود؟ امروز یک سری اصول و مرزهای اخلاقی به کل فراموش شده است.
من چیزی که دیدم موجب حفظ خانواده و فرزند و اندیشه شده، ایستادگی زن و درک مفهوم زنانه است و برای زن بودن لازم نیست که فمینیست باشی. همین زن بودن کافی است که بایستی و در ایستادگی بدانی که چه می‌خواهی و برای این کار باید اول قدرت‌های خودت را بشناسی.
قالب زن‌ها قدرت بدنی‌شان باید از مردها کمتر باشد البته استثنا همیشه هست و زن‌هایی هم هستند که 10 مرد را روی انگشت بلند می‌کنند اما غالب هستی این‌طور است. تحمل دردی که زن دارد را مرد ندارد و با تمام قدرت فیزیکی اما مرد تحمل دردش از زن کمتر است. آستانه تحمل زن‌ها بیشتر از مردهاست. سرعت پردازش ریاضی مردها بیشتر از زن‌هاست اما سرعت پردازش رنگ‌آمیزی و تشخیص بویایی در زن‌ها قوی‌تر است و نمی‌توانیم بگوییم که کدام جنس ضعیف‌تر و کدام قوی‌تر است و باید قدرت را معنی کنیم.
بعضی می‌خواهند بگویند که ما زن‌ها چیزی از مردها کم نداریم و ما هم قوی هستیم، سینه سپر می‌کنند. بله، ماهم قوی هستیم ولی ما با همان کفش پاشنه‌دارمان قوی هستیم با کلام و محبت و صبوری‌مان.
زن مثل مه و بوی عطر می‌ماند و مرد دارای ساختار است و عطر و مه نفوذش در خیلی چیزها عمیق‌تر و قوی‌تر و حتی می‌تواند کشنده‌تر باشد تا چیزی که دارای ساختار است.
برای حفظ خانواده اول باید این مفهوم را در خودمان بیداری کنیم و بعد ببینیم که چه می‌خواهیم. ما زمانی می‌توانیم نیازمان را پیدا کنیم که خودمان را پیدا کنیم. وقتی نیازمان را پیدا کنیم، آرام می‌شویم و می‌توانیم یک شوهر شیشه‌ای و تریاکی را بپذیریم و در کنارش آرام باشیم. این مرد شیشه‌ای همان کسی است که قبل از شیشه‌ای شدن، عاشق این بوده و با دیدن ما ضربان قلبش بالا می‌رفته و حالا هم که ضربان قلبش بالاست و حال خوبی ندارد این من زن هستم که می‌توانم او را آرام کنم.

  

اگر کسی در حال تحویل خدمت است و در صراط مستقیم باشد، تحویل خدمت برایش همراه درد و رنج است؟
یک بغض و دلتنگی هست، مثل مادری که می‌بیند بچه‌اش می‌رود مدرسه و یک دفعه بغض می‌کند، شیرین است ولی اینکه بترسد یا به هم بریزد، این‌هایی که این‌طور می‌شوند آن جایگاه شخصیتشان شده و انرژی خودشان را از آن می‌گرفتند و حواسشان به تولید و کسب و کار دیگری نبوده است.
تعادل‌ها و اندازه مهم است. قرار نیست آن‌قدر در کنگره انرژی بگذاریم که به خانه رسیدیم مثل سگ و گربه به جان هم بیفتیم. من و آنی اوایل این مشکل را بسیار داشتیم در سال‌های اول و نمی‌دانستیم که چقدر موج در سرمان است. بعد فهمیدیم تا از کنگره می‌رسیم دعوایمان می‌شد و یک مدتی گفتیم خانه می‌آییم در مورد مسائل کنگره صحبت نکنیم اما باز هم دعوا می‌شد که بعد فکر کردیم ما به همه راهنمایی می‌دهیم چرا دعوا می‌کنیم؟ بعد با امین جان صحبت کردیم و جهانبینی‌اش در آمد و فهمیدیم که وقتی می‌رسی باید بگذاری این موج، این تصاویر و افکار آرام شود و از بدن بیرون بیاورد و موجت، سطح موج خانه شود و حالا و من شانی‌ام و تو آنی و این امین است و قرار نیست چیزی به هم یاد بدهیم و این یک رابطه عاطفی و عاشقانه خواهر برادرانه است اما وقتی کمک راهنمایی و می‌روی خانه و برای شوهر و فرزند و مادرت کمک راهنمایی و این نمی‌شود پس باید طیفت را درست کنی.
وقتی امین با من صحبت می‌کند؛ خواهر کوچکش را می‌خواهد و با اینکه بزرگ شدم و 37 سال دارم و حتی بحث جدی هم با هم داریم اما صبح که می‌خواهد صبحانه بخورد، خواهر کوچک هستم و باید احساسم را به او انتقال بدهم.

بیش از یک ماه گذشته اما هنوز یادآوری حضور کنار خانم شانی و آغوش پرمهرشان برای من سرشار از انرژی و حس خوب است و چه زیبا در کنگره می گویم: آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است.

این مصاحبه به پایان رسید اما تلاش برای کاربردی کردن آموزش‌هایی که گرفتم تا همیشه با من خواهد بود همانطور که خانم شانی، ایجنت اینستاگرام دختر دوم و فرزند سوم مهندس دژاکام با وجود طی کردن مسیری پر فراز و نشیب؛ همچنان در تلاش است تا دست افراد بیشتری را بگیرد و بخش بزرگی از این رسالت را با یک تیم حرفه‌ای از همسفران برای معرفی هرچه بیشتر کنگره شصت انجام می دهد.

برای خواندن بخش نخست این مصاحبه، اینجا کلیک کنید.

گروه سایت همسفران کنگره 60

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .