جلسه سیزدهم از دوره سی و پنجم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره۶۰ ویژه مسافران نمایندگی ستارخان؛ با استادی مسافر امین، نگهبانی مسافر سعید و دبیری مسافر سعید با دستور جلسه "D.SAP" در روز چهارشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
انشالله که حال همگی خوب باشد. دستور جلسه هفتگی D.SAP است. من یک مقدار در این مورد صحبت میکنم و بعد میپردازیم به تولد محمد عزیز. D.SAP از نعمتهای خداوند بود که به ما داده شد. چند روز پیش شیراز بودم و داشتم با یک نفر صحبت میکردم. بین این صحبت این بنده خدا به سرفه افتاد. من هم D.SAP همراه خودم داشتم و به او مقداری دادم، بعد از آن دیدم که سرفهاش بند آمد! وقتی این اتفاق افتاد، متوجه این موضوع شدم که D.SAP برای سرفه نیز خوب است. D.SAP طی ۱۴ مرحله اتفاق میافتد، و از سیب و در بعضی مواقع از انگور درست میشود. به واقع سیب میوهای است که در همه جا به عمل میآید و سازگار است و خیلی از مواد مغذی که بدن احتیاج دارد در آن موجود است. به خاطر همین D.SAP خیلی ساده تمام چیزی که بدن نیاز دارد را در اختیارش قرار میدهد. حال این فرایند D.SAP چگونه انجام می پذیرد؟ اول این است که سیب تازه باید به نوعی بگندد و فاسد شود و تغییر کند به مادهای جدید. ابتدا میشود سیب را مصرف کرد و انتها هم که D.SAP است، میشود مصرف کرد. ولی وسط فرایند میوهای که فاسد شده است را نمیتوان مصرف کرد. یعنی اگر شما بخواهید وسط کار میوه را بخورید، مریض میشوید. در واقع چیزی که قبلا فاسد شده است، قویترین میکروب کش است و خاصیت ضد عفونی کننده بالایی دارد.
D.SAP همانند بچههای کنگره میماند. چون از فساد رسیده به سلامتی. یعنی اول میوهای بوده و رفته رفته در تاریکی و فساد فرو رفته و نابود شده و معتاد شده و بعد دوباره آمده در کنگره و تبدیل شده به یک انسان و ماده جدید که خیلی میتواند مفید فایده باشد. و این خیلی شبیه بچههای کنگره است که این مرحله را طی کردند. و نکته مهم این است که ماده جدید دیگر فاسد نمیشود، چون قبلاً فساد را تجربه کرده است. یکی دیگر از فواید D.SAP این است که در کارکرد کلیه و کبد اثر مثبتی می گذارد و بیماری سینوزیت را بهبود می بخشد. به هر حال D.SAP رطبی بود که خداوند به کنگره داد. بخش دوم صحبتهای من درباره محمد بهرام زاده است که هفتمین سال رهایش را به خودش، خانوادهاش و همسفرش مرضیه تبریک میگویم. تولدها همه زیبا هستند. عضوی که به رهایی میرسد و تولد میگیرد، یک معجزه است. چون پیامهایی برای دیگر انسانها دارد. این خودش خیلی ارزشمند است. چون توانسته از گذرگاههای سخت عبور کند. بنابراین همه تولدها در ذات خودشان زیبا هستند. در این بین اعضای هستند که از بقیه بیشتر خدمت میکنند، بیشتر در صحنه حضور دارند، محمد هم بچه فعالی بود و هست. در قسمتهای مختلف زحمت زیادی کشیده، انشاءالله خداوند کمک کند و بتواند این راه را ادامه دهد. در اردوهای کنگره کمک کرده، در قسمت مالی تا جایی که من میدانم حضور خوبی دارد و فعالیت میکند. رهجوهای خوبی پرورش داده و در حال تلاش است. در هر صورت این روز را به خودش، همسفرش مرضیه تبریک میگویم. انشالله خدا حافظ شان باشد و بتواند مسیر خودشان را ادامه دهند. در آخر به راهنمایی عزیزش، آقا میثم حاتمی تبریک میگویم، چون زحمت اصلی را ایشان کشیدند. خیلی ممنون به صحبت های بنده گوش کردید.
خلاصه سخنان مسافر محمد:
سلام دوستان محمد هستم مسافر؛
من با حال خرابی وارد کنگره شدم. شیشه و هروئین مصرف میکردم و روزی ۱۰۰ سی سی متادون میخوردم و باز هم حالم خوب نمیشد و تاثیر روی من نمیگذاشت و روز به روز به نابودی مطلق نزدیک میشدم. الان اتفاقی که برای من افتاده چیزی جز معجزه نیست. از آقای مهندس، امین عزیز، خانم آنی بزرگ، شانی و خانم کماندار تشکر میکنم. از راهنمایی عزیزم، آقا میثم تشکر میکنم. از همسفر عزیزم تشکر میکنم، چون خیلی اذیتش کردم، ولی او طاقت آورد و در این مسیر مرا همراهی کرد. امیدوارم بتوانم مقداری از خوبیهایش را جبران کنم. به واقع درمان در کنگره ۶۰ خیلی ساده است. کسانی که رها شدند، حرف من را تصدیق میکنند. مهم این ایمانی است که باید شکل بگیرد. من هم این ایمان ذره ذره در درونم شکل گرفت. یک کلید در کنگره ۶۰ وجود دارد و این کلید را اگر داشته باشید قطعاً رها می شوید و آن کلید عشق به راهنما است. ممنون که به صحبتهای من گوش کردید.
خلاصه سخنان همسفر مرضیه:
سلام دوستان مرضیه هستم همسفر؛
خداوند را شاکر و سپاسگزارم که امروز در این تولد حضور دارم. به محمد عزیزم این روز را تبریک میگویم. زمانی که من محمد را در باشگاه تیروکمان دیدم، یک انسانی با چشمان گودرفته و هیکلی خمیده بود. هر بار که او را میدیدم توی دلم میگفتم: این بنده خدا مواد مصرف میکند و به کنگره می آید! ولی بعد از چند وقت رها شد و یک دلگرمی به من داد که برادر من هم رها میشود. چون ما چند سال به کنگره میآمدیم ولی مسافرمان وارد کنگره نمیشد! محمد آنقدر بعد از رهایی تغییر کرد که من شک نداشتم که برادر من هم رها میشود و تغییر میکند. محمد عزیز باعث شد که ما لژیون سردار را در باشگاه تیروکمان افتتاح کنیم و از این بابت ازش ممنونم. امروز که آقای ایوب از قائمشهر مشارکت کرد، من نتوانستم جلوی اشکهایم را بگیرم، چون روزی بود که محمد در پارک سراج قائمشهر با چهار نفر جلسه را برگزار میکرد و الان آنجا تبدیل به شعبه شده و ۱۱ نفر تازه وارد به آنجا میآیند. محمد خیلی خدمتگزار خوبی است و من از او یاد گرفتم و از این بابت ازش سپاسگزارم.
آرزوی مسافر:
امسال خواسته من، یعنی آرزوی من، این است که اگر خدا بخواهد پهلوان شوم .
آرزوی همسفر:
از خداوند میخواهم تمام همسفرانی که مسافرشان هنوز وارد کنگره نشدند، این نقطه تفکر درونشان به وجود بیاید و به کنگره بیایند و به رهایی برسند.
تعدادی از لژیونها:
نگارش، انتشار: مسافر پیمان
عکس: مسافر امیر
- تعداد بازدید از این مطلب :
2044