جلسه هفتم از دوره پنجاه و نهم کارگاههای آموزشی- خصوصی خانمهای مسافر نمایندگی آکادمی، با دستور جلسه "رابطه یادگیری و معرکهگیری" با استادی مسافر زهرا کمک راهنما، نگهبانی مسافر نیوشا و دبیری همسفر سپیده، روز یکشنبه مورخ 7 آذر ماه 1400 رأس ساعت 14:00 آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان زهرا هستم یک مسافر. دستور جلسه امروز؛ "رابطه یادگیری ومعرکهگیری" میباشد. من زمانی که از آموزش دورمی شوم و چیزی یاد نمیگیرم، شروع میکنم به معرکهگیری کردن. در گذشته معرکهگیرها خارج از شهر بساطشان را پهن میکردند و معرکه میگرفتند. شاید دیگر در تهران نباشد، ولی هنوز در شهر ما کسی هست که این کار را انجام میدهد؛ مار همراهش دارد، زنجیر به دستهایش میبندد و جلبتوجه و معرکهگیری میکند، مَردُم هم دورش جمع میشوند.
در کنگره نیز این اتفاق میافتد. من وقتی وارد میشوم و هنوز آموزش نگرفتهام، دلم میخواهد جلبتوجه کنم، بنابراین شروع میکنم به معرکهگیری کردن، از سیستم، راهنما از همهچیز ایراد میگیرم. چون هنوز چیزی یاد نگرفتهام. یا ممکن است در مقطعی از سفر باشم، ولی ازلحاظ آموزش، دچار توقف شده و آموزش ناپذیر بشوم. وقتی به اینجا میرسم، دچار سردرگُمی میشوم و از راه مسیرم دور میافتم.
پس باید خیلی هوشیار باشیم و حواسمان جمع باشد، که وقتی در کنگره هستیم، فقط هدفمان رسیدن به رهایی و حال خوش باشد، و برای رسیدن به آن حال خوش، قوانین و حرمتها را اجرا کنیم. این کار اصلاً سخت نیست، هرچه به من گفتند، باید بگویم چشم و انجام بدهم. وقتی راهنما حرفی به رهجو میزند، باید چشم بگوید. اگر میگوید باید سقوط آزاد بروی، انجام دهد، نه اینکه شروع کند به معرکهگیری کردن و بدگویی از راهنما. معرکهگیری یکی از دامهای شیطان است، سعی کنید در دام شیطان نیفتید.
سخنان استاد در مورد تولد خانم سیما:
امروز یک سال رهایی خانم سیمای عزیز است، این تولد را به خودشان و خانوادهشان تبریک میگویم. خدمت آقای مهندس و خانم مونای عزیز تبریک میگویم که خیلی برای خانم سیما زحمت کشیدند و ما را یاری دادند. از گروه مرزبانی و ایجنت محترم شعبه تشکر میکنم.
خانم سیما با ۲۲ سال تخریب تریاک و متادون وارد کنگره شدند، بسیار سربهراه بودند، ولی مشکلات خودشان را داشتند. همیشه در کنگره حاضر بودند، مشقهایشان را مینوشتند، و درنهایت با حال خوب به رهایی رسیدند.
در اینجا یاد میکنم از محمد، پسر خانم سیما، که در اثر حادثه تصادف به رحمت خدا رفتند. ولی خانم سیما خیلی قوی، محکم و قدرتمند و با صبوری به حرکتشان و حضور در کنگره ادامه دادند. واقعاً در لژیون برای من یار بودند، امیدوارم هر راهنمایی چنین رهجویانی در لژیون داشته باشد، که برای راهنمایشان یار باشند.
چندی پیش خدمت دبیری آقای مهندس نصیبشان شد، اما کرونا گرفتند، و بعد از اینکه بهبود پیدا کردند، دوباره آمدند و به خدمتشان ادامه دادند. برایشان آرزوی خدمت در جایگاههای بالاتر دارم، زیرا بسیار مهربان هستند، امیدوارم به هرچه میخواهند و لایقش هستند، برسند.
خانم سیما، نام راهنما: خانم زهرا- آنتی ایکس مصرفی: تریاک، شیره و متادون- روش درمان: DST- داروی درمان: OT- مدت سفر: 15 ماه و 22 روز- مدت رهایی: یک سال و یک ماه و 16 روز- رشته ورزشی: ایروبیک و اصلاحی
صحبت های خانم سیما:
سلام دوستان سیما هستم یک مسافر. از جناب مهندس بسیار سپاسگزارم، از خانم زهرا راهنمای خوبم ممنونم، از سرکار خانم مونا و خانم مینا، و مرزبانان عزیز تشکر میکنم و برایشان آرزوی سلامتی دارم.
خدا را شکر میکنم به خاطر حضورم در این جایگاه، به خاطر اینکه وقتی از خواب بیدارمی شوم، دیگر بدندرد ندارم، دغدغه به دنبال مواد رفتن ندارم، نگران این نیستم که بخواهم مواد مصرف کنم تا سرحال شوم و به امورات منزلم برسم. از آقای مهندس بسیار تشکر میکنم که مرا درمان کردند.
پارسال در روز رهاییام، خانوادهام آمده بودند، ولی امسال جای پسر کوچکم خالی بود، همسرم و پسرم گفتند دیدن جای خالی او برایمان سخت است، و نیامدند. اگر پسرم زنده بود، امروز بهترین روز تولد عُمرم میشد. تنها مأموریت او، این بود که مرا به رهایی برساند، و بار سفرش را ببندد و برود.
یادم هست وقتی رها شده بودم، به همسفرانم، (همسرم و پسرانم) گفتم؛ "امیدوارم از این به بعد مادر خوبی برایتان باشم". ولی خیلی زود دیر شد!...
من ۲۲ سال مصرفکننده بودم، همیشه دنبال مواد و کار خودم بودم، به همین دلیل نتوانستم به پسرم خدمت کنم. بعدازآن اتفاق، به همه میگویم مراقب فرزندانتان باشید و به خانوادههایتان عشق بورزید. گاهی خیلی زود دیر میشود! و بعد حسرت میخورید که چرا تا زمانی که بودند، کاری برایشان انجام ندادید.
خداوند داغ فرزند را نصیب هیچکس نکند، این آزمون الهی، خیلی دشوار بود. ولی وقتی این اتفاق برایم افتاد، حتی یک قرص استامينوفن هم نخوردم. اطرافیانم فکر میکردند من دوباره به دنبال مواد میروم، ولی ما در کنگره درمان شدهایم و آموزش گرفتهایم که در سختیها باید نقطه تحمل خودمان را بالا ببریم. آرزو میکنم تمام سفر اولیها به حال خوش برسند و درمان بشوند.
آرزو:
آرزوی اول: تمام سفر اولیها به رهایی برسند.
آرزوی دوم: همسرم به کنگره بیاید و مسافر کنگره بشود.
گردآوری و تایپ: مسافر لیلا، لژیون هفدهم- نمایندگی آکادمی
ویرایش: مسافر خاطره
ارسال: مسافر مهرانا
- تعداد بازدید از این مطلب :
831