جلسه پنجم از دوره سی و دوم کارگاههای آموزشی عمومی کنگرۀ ۶۰، نمایندگی ارتش؛ با استادی مسافر علی، نگهبانی مسافر احسان و دبیری مسافر مسعود، با دستور جلسه "رابطه یادگیری و معرکه گیری" و در ادامه تولد مسافر حسام، شنبه 6 آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
خداوند را شکر میکنم و از نگهبان دبیر محترم تشکر میکنم که این فرصت را در اختیار من قرار دادند. امروز در مورد دو موضوع صحبت میکنیم، موضوع اول دستور جلسه است و موضوع دوم تولد آزادمردی مسافر حسام، همانطور که میدانید دستور جلسه «رابطه یادگیری و معرکهگیری» سالهاست که در لیست دستور جلسات کنگره ۶۰ است و تکرار میشود. این تکرار نشاندهنده این است که این موضوع بسیار مهم است و از اهمیت خاصی برخوردار است. این تکرار به من گوشزد میکند که من باید این دستور جلسه و آموزشهایش را یاد بگیرم. معرکهگیری مقابل یادگیری قرار میگیرد و همانطور که میدانید، یادگیری یکی از مشخصههای کنگره ۶۰ است که من بهعنوان یک مسافر دائماً با آن مواجه هستم. زمانی که من برای اولین بار وارد کنگره ۶۰ میشوم به من آموزش داده میشود که مبدأ من کجا است و من در چه جا و نقطهای قرار دارم. اگر این آموزش را یاد بگیرم میتوانم در تمامی مراحل زندگیام آن را کاربردی کنم و همیشه بدانم که در چه مراحل و جایگاهی از زندگی هستم. اگر من مبدأ خود را ندانم، همهچیز برایم گُنگ خواهد بود و طبیعتاً نخواهم توانست به هدف و مقصدم برسم و نمیدانم که چه مسیری باید حرکت کنم.
این مطالب را گفتم تا به اهمیت مبحث یادگیری در زندگی انسانها اشاره کنم. ما در کنگره ۶۰ با یک نیرو به نام نیروی بازدارنده آشنا شدیم. این نیرو زمانی که انسان در یک مسیر درست است و یا در حال انجام یک کار درست است، تلاش میکند که به وسیله القاء انسان را از ادامه انجام آن کار یا حرکت در آن مسیر، منصرف کند و بهنوعی از ادامه حرکت در صراط مستقیم ممانعت میکند. زمانی که انسان به این نقطه میرسد تنها چیزی که میتواند به او کمک کند تا راه مسیرش را ادامه دهد، همان یادگیری است.
گاهی اوقات بین یادگیری و معرکهگیری و منحرف شدن از مسیر درست، بهاندازه یک مو فاصله است. ازنظر من زمانی معرکهگیری رخ میدهد که انسان اسیر مثلث جهالت شود. ترس، ناامیدی و منیت اجزای این مثلث هستند که هرکدام بهنوبه خود میتوانند باعث معرکهگیری و به حاشیه بردن من شوند. زمانی که یک سفر اولی دچار ترس از حرکت کردن در مسیر کنگره و درمان اعتیاد میشود ممکن است که پروسه یادگیری برای مسافر اتفاق نیفتد و آموزشش قطع شود. ممکن است ترس از اینکه کنگره ۶۰ میخواهد مواد مصرفیم را از من بگیرد باعث قطع آموزش و منحرف شدن از مسیر یک سفر اولی شود. زمانی که انسان به حاشیه میرود نیاز به انرژی زیادی دارد تا دلایل و توجیههای بسیاری را برای ماندن و پیش رفتن در حاشیه به دست بیاورد؛ یعنی چند برابر آن انرژی که باید صرف آموزش دیدن درست شود، صرف ماندن در حاشیه میشود.
وقتی از بیرون به این ماجرا نگاه میکنیم، میبینیم که یک نفر با یک ترس واهی و اشتباه باعث به حاشیه رفتن خود و یک جمع میشود؛ زیرا برای کسب انرژی و کاملاً ناآگاهانه، یک جمع را درگیر معرکهگیری میکند و آینده خود و آن جمع را تخریب میکند. من باید بدانم که اگر درگیر مثلث جهالت شوم از آموزش دیدن و یادگرفتن عقب خواهم ماند و باید بدانم که ترس و منیت و ناامیدی را خودم در خود به وجود میآورم. زمانی که درگیر این سه المان میشوم، یعنی یک زنگ خطر که به من هشدار میدهد که از جایگاهی که در آن قرار دارم باید یک پله به جلوتر برم.
امروز تولد ۵ سال رهایی و آزادمردی حسام است. نسبت کنگرهای من و حسام یک مقدار عجیب است. حسام، اول عموی کنگرهای من بود و بعد، برادر لژیونی من شد و بعدازآن هم رهجوی لژیون من شد. این روند بسیار عجیب، بهنوعی با دستور جلسه امروز هم ربط دارد. حسام به خاطر شرایطی که در آن بود و انجام یکسری حرکتهای اشتباه رهاییاش را از دست داد. انسان در زندگیاش اشتباه میکند، فرق من با یک مصرفکننده فقط یک دود است. این حرف، به من میگوید که بعد از رهایی، من نباید تصور کنم که در جایگاهی قرار دارم که بسیار امن است و دیگر هیچ اتفاق خاصی در زندگی من رخ نخواهد داد.
حسام ارادههای زیادی دارد. اینکه بعد از خراب شدن رهایی، من دوباره اقدام به درمان کنم، اراده زیادی میخواهد و شاید این فرصت دوباره به خیلیها داده نشود همانطور که در سیدی «یین و یانگ» گفته شد که اگر من در اوج تاریکی یک نقطه روشنایی را بیابم، میتوانم آن را گسترش دهم و تمام وجودم را به روشنایی تبدیل کنم. حسام هم توانست این کار را انجام دهد. زمانی که من برای اولین بار سفر میکنم، شاید خیلی راحت به درمان برسم؛ اما من خیلیها را دیدم که زمانی که دوباره مصرف میکنند و رهاییشان را خراب میکنند، یا نمیتوانستند به کنگره برگردند و بهاندازهای مشکلات مختلفی در زندگیشان پیش میآمد که از حد توانشان بیشتر بود. حسام در دومین بار سفرش این مسائل و مشکلات را تجربه کرد اما توانست از پس آنها بربیاید و به درمان و رهایی برسد.
یکی از این اتفاقات این بود که بعد از ۷ ماه که از سفر اول حسام گذشته بود، راهنمایش عوض شد و این چالش بزرگی است. زمانی که یک نفر یک راهنما را با حسش انتخاب میکند؛ ولی بعد از چند ماه راهنمایش عوض میشود تنها در صورتی به حاشیه نمیرود که دچار مثلث جهالت نشود. حسام هم حتماً توانسته از این مرحله عبور کند تا به رهایی برسد. در حال حاضر حسام در جایگاه آزادمردی قرار دارد و همینطور در جایگاه راهنمای تازه واردین خدمت میکند و توانست در امتحانات کمک راهنمایی، نمره قبولی را کسب کند و تمام اینها نشاندهنده این است که حسام بهخوبی در مسیرش پیش میرود. امیدوارم بهزودی تشکیل لژیونش را ببینم.
این روز را به همسفر حسام تبریک میگویم. این حرف که «همسفر بال پرواز است» واقعاً درست است. همسفر و مادر گرامی حسام در تمامی این مشکلات در کنگره حضور داشتند و حرکت کردند، حتی زمانی که حسام برای مدتی از کنگره رفت هم ایشان همچنان در کنگره حضور داشتند و خدمت میکردند. در پایان، این روز را به بنیان کنگره ۶۰ جناب مهندس و خانواده محترمشان و همچنین به همسفر حسام و خودش تبریک میگویم.
اعلام سفر مسافر حسام:
آنتی ایکس: حشیش، شیشه، تریاک و قرص، مدت تخریب، هشت سال، مدت سفر اول چهارده ماه، روش درمان DST، داروی درمان شربت OT، ورزش در کنگره طنابکشی، مدت رهایی پنج سال و دو ماه و ده روز.
خلاصه سخنان مسافر حسام:
خیلی خوشحال هستم که در این جایگاه در حضور شما عزیزان هستم و تشکر میکنم از جناب مهندس و استاد امین دژاکام که استاد جهانبینی من هستند؛ و بعد از آقای صداقت که اولین کمک راهنمای من در کنگره بودند و نقطه اتصال من به کنگره ایشان بودند و بعد از آقای رسولی که کمک راهنمای دوم من در کنگره بودند ایشان و بعد از علی آقای نصیری که ایشان آخرین کمک راهنمای من هستند و تا به امروز بسیار برای من زحمت کشیدند از صمیم قلب تشکر میکنم. از خانم فروغ کمک راهنمای همسفرم بسیار تشکر میکنم که ایشان، هم برای من و هم مادرم بسیار زحمت کشیدند تشکر میکنم و بعد از مادر عزیزم که همسفر من هستند در کنگره تشکر میکنم. مادرم برای من چه در دوران قبل از مصرفم و چه در دوران مصرفم و بعد از آن در تمام این مدتی که در کنگره هستم برای من بسیار زحمت کشیدند و من بسیار ایشان را در آن دوران اذیت کردم بسیار تشکر میکنم. انشاءالله بتوانم آن روزها و آن آزار و اذیتها را از مادرم و همه خانوادهام جبران نمایم.
زندگی من در آن دوران یک زندگی چندوجهی بود که از صبح تا شب من را پر مینمود. قسمتی از زمانم در طول روز، در دانشگاه، باشگاه و بعدازآن هم در حال مصرف بودم و این روند زندگی من حدوداً ده الی دوازده سال به طول انجامید. در باشگاهی که برای ورزش به آنجا میرفتم افرادی که عضو تیم ملی و قهرمان کشور بودند حضور داشتند و من هم از پای بساط بلند میشدم و به باشگاه پیش آنها میرفتم و باحالت نعشگی و ظاهری تابلو میخواستم خودم را همرنگ آنها نشان بدهم و بعد از باشگاه بازهم به پاتوق مصرفم میرفتم که در آنجا هم افراد گوناگونی مثل کاسب مواد و افراد مصرفکننده رفتوآمد داشتند و باز در آنجا هم دوباره خودم را همرنگ آنها میکردم و یک مصرفکننده حرفهای میشدم. دوباره فردا صبح خودم را باید تنظیم میکردم با محیط دانشگاه و شبیه آنها و آن مکان تغییر میدادم و درنهایت مغز من و شخصیت من چندوجهی شده بود در طی آن سالها، طوری که خودم هم گاهی نمیدانستم حسام واقعی کدام یک از آن شخصیتهاست و ازنظر جهانبینی تخریب بسیار بالایی داشتم.
قتی وارد کنگره شدم و با سیدیهای جهانبینی استاد امین آشنا شدم و به این دلیل که استاد امین دکترای فیزیک هستهای دارند و مطالب را بهصورت آکادمیک توضیح میدادند، آموزشهای ایشان برای من بسیار ملموس بود و به من کمک کرد تا بتوانم صور پنهان خودم را بشناسم و روی ایرادات خودم بهصورت آرام و پلهپله کارکنم و سعی در برطرف نمودنشان نمایم. در این مدت ده سالی که من در کنگره حضور داشتم، نیم آن ناموفق بود و نیم دیگرش تا به اینجا و لطف خداوند و کمکِ آموزشها و کمک راهنمایم موفق بوده. در این مدت مطالب بسیاری آموختم و موارد بسیاری دیدهام. مثل تعطیل شدن یک نمایندگی توسط جناب مهندس به دلیل عدم رعایت قوانین کنگره 60 و فهمیدم در کنار این حرکت رو به روشنایی بازهم نقاط تاریک و منفی است و این نیروها در کمین هستند تا در بهترین فرصت تمام چیزهای خوبی را که به دست آوردهای را از تو بگیرند و دوباره تو را به انتهای تاریکی سوق دهند. در انتها از همه عزیزانی که در رهایی من نقش داشتند و عزیزانی که زحمتکشیدهاند و امروز در این جشن حضور یافتند تشکر میکنم.
خلاصه سخنان خانم فروغ، کمک راهنمای همسفر:
خیلی خوشحال هستم که امروز در محضر شما عزیزان هستم و از صحبتهای شما آموزش گرفتم. تبریک فراوان عرض میکنم خدمت آقا حسام که پس از تلاش بسیار و عبور از آنهمه سختیها به پیروزی رسیدند که واقعاً حقشان بود و بعد به خانم حشمت بانو تبریک فراوان عرض میکنم که به جایگاهی رسیدند که واقعاً لیاقت آن را داشتند. دستور جلسات با خصوصیات افرادی که تولدشان هست، تطابق دارد. خانم حشمت بانو از رابطه یادگیری با معرکهگیری بهصورت کامل بر روی معرکه گیریش خط کشید و آموزش را با یادگیری شروع کردند. من به یاد ندارم که در تمامی این سالها خانم حشمت بانو جلسهای را حضور نداشته باشند و بگویند کار داشتم بااینکه مسئولیتهای بسیار سنگینی در خارج از کنگره روی دوششان بود. ایشان به دو گزینه آموزش و خدمت بسیار بها دادند و برای من همه اینها باعث لذت بود.
یادم هست یک روز ایشان در لژیون بسیار خسته و ناامید بودند و یکی از دوستانشان یک پیامی برایشان خواند که یکی از قوانین الهی هم هست و من دوست داشتم این پیام را در روز تولدشان بیان نمایم و آن پیام این بود که «دلیلی ندارد هیچکس تا ابد در جهنم بماند» هرکس در هر مکان و هر زمان و هر سنی که هست، صورتش را به سمت روشنایی برگرداند قطعاً نیروهای الهی به کمک ایشان خواهد آمد. امیدوار نیروهای الهی همیشه آقای حسام و همسفر ایشان خانم حشمت بانو را در مسیر روشنایی حفظ نماید و همه شما که امروز به من انرژی و آموزش دادید پاینده باشید.
خلاصه سخنان همسفر حشمت بانو:
در ابتدا از همه شما عزیزان که در این جشن تولد حضور دارید و عزیزانی که در مشارکتهایشان به من لطف داشتند، بسیار سپاسگزارم. من بابت امروز خیلی خوشحال هستم و خداوند را به خاطر این روز عزیز شکرگزار هستم و از جناب مهندس به خاطر این بستری که برای احیاء انسانها فراهم نمودند، تشکر میکنم. از راهنمای خودم خانم فروغ به خاطر صبوری و راهنماییهایی که برای من داشتند، بسیار سپاسگزار هستم. از راهنمای مسافرم آقای نصیری بسیار سپاسگزارم که واقعاً برای حسام زحمت کشیدند. مسلماً اعتیاد به همراه خودش غم و غصه و ناراحتیها و عذابهای خاصی هم میآورد که اینها برای من شاید بیشتر از بقیه خانوادهها بود. بااینکه من فرهنگی بودم؛ اما هیچ نوع اطلاعی از بیماری اعتیاد نداشتم. من حتی نمیدانستم مواد مخدر چیست و هیچوقت به این فکر هم نمیکردم که شاید روزی پسر خودم گرفتار این موضوع بشود.
حسام تا وقتی به دانشگاه رفت، همیشه ممتاز بود حتی در کنکور هم با رتبه بالایی قبول شد و بااینکه میتوانست دانشگاه تهران را انتخاب نماید؛ اما برای دانشگاهش شهرستان را انتخاب نمود و رفت. بعد از دو سال من در حسام تغییرات بسیار زیادی را متوجه شدم و کلاً حسام به یک شخصیت دیگری تبدیلشده بود. قبل از رفتن به دانشگاه هر حرفی که من میگفتم از طرف حسام جوابش فقط چشم بود؛ ولی بعد از رفتن به دانشگاه، تبدیل به یک انسان بسیار عصبی شده بود که در جواب حرفهای من فقط وسایل را میشکست و فریاد میکشید و روزبهروز ازنظر ظاهری هم داشت تغییر میکرد و من علت را نمیدانستم. این قضیه ادامه داشت تا من با کنگره آشنا شدم و بعد که دیدم حسام یواشیواش در حال درمان شدن است، فکر کردم به خاطر من و کنگرهای بودن من است که این اتفاق در حال رخ دادن است و دچار منیت شده بودم تا اینکه این موضوع را کمک راهنمای من متوجه شدند و به من گفتند فقط روی خودت متمرکز شو و روی خودت کارکن و اصلاً به مسافرت کاری نداشته باش. ازآنجا تازه سفر درست من شروع شد و عاشقانه به کنگره میآمدم و آموزشها را به اعضای خانوادهام منتقل میکردم و ازنظر خدمتی هر کاری از دستم برمیآمد انجام میدادم و کاری به حسام نداشتم که به کنگره نمیآید تا دوباره درِ رحمت خداوند باز شد و دوباره حسام به کنگره برگشت و بهدرستی سفرش را آغاز نمود.
مشکلات رحمت هستند، نه لعنت خداوند. من در زمان مشکلات فقط واکنش تند نشان میدادم و دادوفریاد میزدم و هیچوقت هم مشکلاتم بهدرستی حل نشد؛ اما از وقتیکه شروع به فراگرفتن درستِ آموزشهای کنگره نمودم و به مشکلات به دید رحمت و آموزش نگاه کردم، آرامآرام توانستم زندگی و مشکلاتش را مدیریت کنم. امروز احساس بسیار خوبی دارم و با تفکرم و ذهنم دوست شدهام و بیشتر روشناییها را میبینم و سعی میکنم در زندگیام فرد مثبت و مؤثری باشم. امیدوارم همه عزیزانی که به کنگره میآیند بتوانند این جایگاه را تجربه نمایند. از همه شما عزیزان بسیار سپاسگزارم.
نگارنده و تنظیم: مسافر علی
عکس: همسفر علی
نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
742