روز دوشنبه 24 آبان ماه در خدمت راهنمایان تازهواردین نمایندگی آکادمی بودیم و با این عزیزان گفتگویی انجام دادیم. در این گفتگو با جزئیات بیشتری از خدمت در بخش تازهواردین آشنا میشویم. نظر شما را به این گزارش جلب میکنیم.
لطفاً خودتان را بهرسم کنگره معرفی کنید.
مسافر احسان: سلام دوستان احسان هستم یک مسافر؛ با بیش از 10 سال تخریب وارد کنگره شدم آخرین آنتیایکس شیره خوراکی، 11 ماه و 5 روز سفر کردم، روش درمان DST، داروی درمان OT به راهنمایی آقا حامد شمس، ورزش در کنگره فوتبال، رهایی 3 سال و 9 ماه. در ادامه سفر سیگار کردم به راهنمایی آقا حامد شمس، آنتیایکس سیگار، روش درمان DST، داروی درمان آدامس نیکوتین، رهایی از بند نیکوتین 18 ماه.
مسافر مهران: من با بیش از 3 سال تخریب وارد کنگره شدم. آخرین آنتیایکس مصرفی شیره سوخته، روش درمان دی اس تی، داروی درمان اوتی، استاد راهنما آقای پناهی، طول سفر اول 10 ماه و 6 روز، رهایی 5 سال و 8 ماه و 27 روز. ضمناً با 12 سال تخریب سیگار و 6 سال سقوط آزاد سفر نیکوتین کردم به مدت 10 ماه، به راهنمایی استاد ناصر سیدآبادی، روش دی اس تی، داروی درمان آدامس نیکوتین، رهایی 2 ماه و 20 روز، رشته ورزشی در کنگره کشتی و باستانی است.
مسافر بهزاد: من با بیش از 8 سال تخریب وارد کنگره شدم. آخرین آنتیایکس مصرفی شیشه، روش درمان دی اس تی، داروی درمان اوتی، طول سفر اول 12 ماه، رهایی 4 سال و 9 ماه، ضمناً سفر نیکوتین داشتم به مدت 10 ماه، روش دی اس تی، داروی درمان آدامس نیکوتین، رهایی 4 سال و 7 ماه.
بفرمائید چه شد که وارد تاریکی اعتیاد شدید؟
مسافر احسان: اول مشروبات الکلی استفاده کردم، سال دوم یا سوم دبیرستان بودم. بعدها گذشت در خدمت سربازی دوستی داشتم که مصرفکننده بود. بیرون از پادگان به من تریاک تعارف کرد و من هم مصرف کردم، حتی بدون اینکه فکر کنم این چه چیزی است و قرار است چه اتفاقی رخ بدهد؛ ولی خیلی برایم لذتبخش بود و این روند تا 2 سال بعد ادامه داشت و کمکم وارد دنیای اعتیاد شدم.
مسافر مهران: همیشه همه چیز از یک جایی شروع میشود، خب برای من هم اولش با تفریح و حس سرگرمی شروع شد ولی یک زمانی به خودت میآیی و میبینی اگر مصرف نکنی خمار هستی و حال کار کردن نداری و اینطور ادامهدار شد و زندگی تنهایی و مجردی و به همین شکل تکرار و تکرار و دیدم که ادامهدار شد.
مسافر بهزاد: علت اینکه وارد دنیای اعتیاد شدم، حس کنجکاوی بود. میخواستم ببینم که این مواد چیست و چه کاری میکند، در یک مهمانی در دست عدهای دیده بودم و هیچ مادهای هم تا آن موقع مصرف نکرده بودم و از روی حس کنجکاوی میخواستم ببینم که شیشه چیست و چهکار میکند.
وقتی شیشه مصرف کردم لذت وافری بردم و کیف کردم و فکر کردم یک مادهای است که به من انرژی میدهد و حالم را خوب میکند و من این ماده را گم کرده بودم و حالا آن را پیدا کرده و به آن دسترسی یافته بودم. و تازه خدا کمکم کرده که آن را پیدا کنم.
اما بعد از مدتی متوجه شدم که بدجوری اسیر و گرفتار آن شدهام و دیگر وارد تاریکیها شده بودم که متوجه این موضوع شدم و دیگر نیازمند مواد و مصرفکننده شده بودم.
چطور با کنگره 60 آشنا شدید و سفرتان چطور بود؟
مسافر احسان: داستان ورود من به کنگره خیلی عجیب است، گاهی فکر میکنم که واقعاً خداوند دستم را گرفت. من چندین بار ترک کردم ولی فایدهای نداشت. این اواخر حدود 2 گرم شیره میخوردم و دنبال کمپ، سمزدایی و... بودم؛ ولی از ترس خماری جرئت انجام هیچکدام را نداشتم. شهریور ماه شال 95 تصمیم گرفتم برای آخرین بار ترک کنم، همیشه پیش خودم میگفتم یا میمیرم یا خوب میشوم. بچههایم را به خانه پدربزرگشان فرستادم و خودم تنها خانه ماندم. آن چند روز خیلی به من سخت گذشت، قابل توصیف نیست، کسی که شیره را ترک کرده متوجه میشود من چه میگویم. درد شدیدی داشتم و در اینترنت دنبال راهحلی بودم برای کاهش درد بدن؛ افرادی نوشته بودند دوش آب سرد بگیرید، فریاد بزنید! در این حین به مصاحبه برخوردم از مهندس دژاکام، درباره اینکه مواد مخدر چه هست؟ مصرفکننده چه کسی است؟ صحبت میکردند. مطالعه کردم و متوجه شدم روشی که جناب مهندس میگویند منطقی است، بهتر است مواد را یواشیواش کمش کنم؛ و اینگونه وارد کنگره شدم و سفر اول را منظم میآمدم و آموزشهایی که میگرفتم خیلی برایم لذتبخش بود و بر روی روانم تأثیر زیادی گذاشته بود.
مسافر مهران: خب من به خاطر مصرف شیره، تخریب خیلی بدی داشتم، یادم است وزنم خیلی کم شده بود و لاغر شده بودم و مادرم رویش نمیشد مستقیم به من بگوید که تو وضعیت خوبی نداری. منزل ما نزدیک آکادمی بود و مادرم از وجود کنگره مطلع بود. ایشان میخواست غیرمستقیم به من بگوید جایی هست که اگر چیزی مصرف میکنم بروم و درمان بشوم. ایشان دائم کلمه کنگره شصت را به من میگفت و یکی از کتابهای کنگره شصت را جلوی دید من میگذاشت که من آن را ببینم و ترغیب بشوم. یک روز خیلی اتفاقی ساعت 8 و ربع بود که تلویزیون را روشن کردم (در حالی که همیشه آن ساعت خواب بودم) تلویزیون را زدم کانال 3 و دیدم که چند نفر نشستهاند و جناب مهندس هم نشسته بود.
من آن موقع آقای مهندس را نمیشناختم. در آن جلسه رئیس زندان اوین و چند نفر دیگر هم حضور داشتند. آقای مهندس شروع به صحبت نمودند و وقتی نام کنگره 60 را از ایشان شنیدم، گوشهایم تیز شد و دیدم که میفرمودند مصرفکننده نباید خماری بکشد و اگر خماری بکشد برمیگردد و اصلاً داشتند حرف دل من را میزدند. چون مصرفم سنگین بود از خماری بینهایت میترسیدم. ایشان طوری صحبت کردند که یک حس امنیت به من دادند که اگر بیایی خبری از خماری نیست. من هم خیلی خسته شده بودم و شرایط جسمی خوبی نداشتم.
مسیر من طوری بود که هر روز از جلوی کنگره رد میشدم. خلاصه یک روز آمدم و مستقیم به اتاق مرزبانی رفتم. آن موقع شخصی بنام آقای مطهری مرزبان بودند، به ایشان گفتم که نمیخواهم در محل شناخته بشوم و من را زیاد ببینند. لطفاً داروی من را بدهید که بروم. ایشان فرمودند که شما باید بیایید و ثبتنام بشوید و تازه واردین شرکت کنید در ادامه اگر دوست داشتید راهنما انتخاب بفرمایید و تشریف ببرید کلینیک و دارویتان را بگیرید. همینطور هم شد. چون خواست درمان را داشتم. با اینکه اوایل کار کمی سست بودم اما در ادامه خیلی محکمتر قدم برداشتم و به درمان رسیدم.
مسافر بهزاد: خب من آنقدر در تاریکیها غرق شده بودم و حالم خیلی بد بود بطوری که قدرت تشخیص را از دست داده بودم. به کمک همسرم که آنقدر پیگیری و کنگره را پیدا کرد و من را به کنگره آورد. با اولین جلسه ورودم به کنگره و صحبتی که در ابتدا با من شد، بصورت ناخودآگاه احساس کردم جایی آمدم که میتواند به من کمک کند. چون خیلی جاها رفته بودم، کلینیکهای مختلف رفته بودم، نزد پزشکان و روانشناسهای مختلف رفته بودم و خیلی هزینه هم کرده بودم و به نتیجهای هم نرسیده بودم و فکر میکردم که اینجا هم همینطور است.
ولی وقتی وارد شدم متوجه شدم که کنگره چگونه جایی است، بیاختیار جذب شدم و حرکتم را شروع کردم. خدا را شکر وقتی استارت کار درمانم در کنگره خورد، به واسطه دستوری که راهنما به بنده داد و گفت که باید گوش به فرمان باشی، سعی کردم گوش به فرمان باشم. به نظر خودم کیفیت سفرم بسیار خوب بود و 12 ماهی که سفر کردم سر ساعت وعدههای داروییام را مصرف میکردم، تمام دستورات راهنما را اجرا میکردم و بدون غیبت که یکی از افتخارات من است، 12 ماه سفرم را طی کردم و آلان هم دارم حظ و لذت آن را میبرم.
چه زمانی خدمت در کنگره 60 را شروع کردید؟
مسافر احسان: در همان سفر اول شروع به خدمت کردم و در بخش نشریات خدمت آقای قدیری بودم. در سفر دوم مشاور تازهواردین بودم، سپس امتحان کمکراهنمایی قبول شدم و راهنمای تازهواردین شدم.
مسافر مهران: من اسفندماه سال 93 وارد کنگره شدم و نمیدانم چرا از همان اوایل ورودم هر قسمت که میرفتم یک کاری به من محول میکردند و اوایل این مسئله را دوست نداشتم؛ مثلاً در شعبه اگر میخواستند جارو کنند، به من میگفتند یا اولین بار که در جلسه صبحگاهی پارک لاله شرکت کردم از من خواستند که بروم و برای صبحانه نان بگیرم تا جایی که به راهنمای خودم شکایت کردم که چرا اینطور است؟ ایشان فرمودند این یک موهبت است که نصیب تو شده. آن موقع این را درک نمیکردم؛ اما هر موقع که من را برای خدمتی میخواستند احساس میکردم که قلاب من به کنگره محکمتر میشد.
اولین خدمت رسمی من ورزشبانی برای ورزش باستانی بود که آن موقع بنام ورزشبان پهلوانی بود. خیلی خوشحال بودم. یک تیشرت با نشان ورزشبان پهلوانی به من داده بودند. همچنین خدمتهای داخل سالن کنگره مثل مهمانداری و فیلمبرداری را انجام میدادم. همانطور که عرض کردم منزل ما به کنگره نزدیک است اما موقعی که از کنگره دور میشدم دلم میگرفت و دائم دوست داشتم در کنگره باشم. زمانی که جلسه داشتیم ساعت سه ونیم در سالن حضور داشتم و اگر هم نیاز به خدمتی بود، من همیشه در اول صف آماده به خدمت کردن بودم.
مسافر بهزاد: در اواخر سفر اولم بود که راهنمایم مرا با لژیون سردار آشنا کرد که آن موقع بنام لژیون مالی بود و از اواخر سال 95 عضو لژیون سردار هستم و افتخارم این است که 5 سال است عضو این لژیون هستم. این اولین خدمتی بود که شروع کردم. بعد دبیری پارک لاله را داشتم، 2 دوره نگهبانی جلسات شعبه آکادمی را داشتم، مدت 2 سال نگهبان بسکتبال بودم و عضو شورای ورزشی کنگره هستم. در بخش مالی کنگره در حال خدمت هستم، در قسمت مالی دانشگاه خوارزمی واقع در قشم مشغول به کار هستم و یکی از خدمتهای خوبی که دارم و خیلی از آن لذت میبرم و کیف میکنم، راهنمای تازه واردین است که اگر خدا کمک کند دوست دارم همیشه این خدمت را داشته باشم و لذت آن را ببرم.
قبل از شروع خدمت در جایگاه تازهواردین چه دیدی به آن داشتید و حالا که در حال خدمت در این جایگاه هستید و تجربهاش کردید چه تفاوتی دارد؟
مسافر احسان: در وهله اول فکر میکردم یک فرمی را پر میکنی، یک توضیح کوتاه میدهی و کار تمام میشود؛ ولی اولین چیزی که یک تازه وارد میتواند ببیند و قبول کند که اعتیاد درمان دارد، راهنمای تازهواردین است. به نظر من راهنمای تازهواردین یک کاتالوگ است، هم ظاهر و هم رفتارش. بعد از ورودم به این جایگاه دیدم کلیام به این موضوع عوض شد؛ که من چه چیزی به تازهوارد بگویم که اعتیاد را درک کند.
مسافر مهران: هدف من از خدمت همان خدمت است. الآن آنجا یک نفر دارد جارو میکند، یکی در حال چیدن صندلی است و هر کسی در گوشهای خدمتی انجام میدهد. همه ما دست به دست هم میدهیم و همه اینها جمع میشود تا یک تازهوارد میآید سفر میکند و رها میشود. حالا هر کسی در جایگاه خدمتی خودش.
آلان هم هر سه جلسه که با یک گروه تازهوارد در ارتباط هستم، یک انرژی جدیدی احساس و دریافت میکنم و گاهی هم هر جلسه که یک رهجوی جدید وارد جلسه تازه واردین میشود این احساس انرژی جدید را دارم. به قول جناب مهندس که میفرمایند هرچه عشق بکاری همان را دریافت میکنی، من هم هرچه برای یک تازه وارد با عشق و مهر بیشتری کار میکنم، روز رهایی آن رهجو می گوید که روز اول من آمدم و آقا مهران با حوصله و خوش برخورد با من رفتار کرد و با راهنمایی و محبتهایی که از ایشان دیدم، جذب کنگره شدم و توانستم امروز به رهایی برسم. آنجا من آنچه محبت کاشتهام دریافت میکنم و به حال خوش میرسم.
حتی این نتیجه را گاهی در سه جلسه اول دریافت میکنم وقتی که یک تازهوارد در جلسه سوم به من میگوید که نمیشود شما راهنمای درمان من باشید؟ این حس محبتی را که به ایشان دادهام به من بر میگرداند و من را برای جلسه بعدی شارژ میکند. البته من هم در جواب میگویم که باید برای خودش یک راهنمای درمان انتخاب کند و من همین سه جلسه در خدمت ایشان بودهام.
مسافر بهزاد: من قبل از اینکه در آزمون تازه واردین شرکت کنم و قبول بشوم، احساسم این بود که این هم یک خدمتی است دیگر. یک عدهای وارد میشوند و راهنماهای تازه واردین با این دوستان یک سری صحبتهایی در طی 3 جلسه میکنند و این دوستانی هم که تازهوارد شدهاند، حالشان زیاد خوب نیست. مثل روزهای اول من. توسط این راهنماها جذب لژیونها میشوند و کار خاصی انجام نمیشود. دید من از این جایگاه در ابتدا اینگونه بود.
ولی وقتی وارد این خدمت راهنمایی تازه واردین شدم با توجه به پایلوتی که در شعبه آکادمی توسط شخص آقای علی اشکذری به عنوان دیدهبان محترم راهنمایان تازه واردین انجام شد، شعبه آکادمی را پایلوت کردند و اولین بار روش جدید راهنمایی تازهواردین را در سطح کشور در شعبه آکادمی شروع کردند. وضعیت تغییر کرد و برای ما این احساس پیش آمد که وظیفه ما این است کسی که تازه آمده و نیاز به درمان دارد را کمک کنیم.
در آن موقع دیدم به کلی عوض شد و دیدم این خدمت در واقع خدمتی است که کمک میکند شخص راهش را پیدا بکند و اگر من کوچکترین اشتباهی در راهنماییام داشته باشم، ممکن است آن شخص از دست برود؛ اما اگر بتوانم ایشان را درست راهنمایی بکنم و درست توضیح بدهم که کجا آمده، حتی اگر بعدش هم بگذارد و برود، به قول آقای اشکذری کسی که وارد کنگره میشود و یک جلسه را میگذراند، چون دانایی پیدا میکند دیگر دود خوش از گلویش پایین نمیرود. دیگر نمیتواند مصرفکننده خوبی باشد. دائم این درگیری ذهنی را دارد.
من باید این کار را انجام دهم؛ یعنی باید در این 3 جلسه طوری شخص را جذب بکنم که حتی اگر هم نیامد، این در ذهنش باشد که تو میتوانی بیایی و درمان بشوی و در واقع راهش برایت پیدا شده است. فقط باید یک همت بکنی و بخواهی و بیایی کارت را شروع بکنی و به درمان برسی.
در طول این خدمت چه آموزشهایی گرفتید و اگر تجربهای دارید بیان بفرمائید.
مسافر احسان: کنگره تماماً آموزش است، هر جایگاهی در کنگره آموزشهایی دارد. تجربهای که دارم؛ همیشه سعی کردهام از بالا به یک تازهوارد نگاه نکنم که من درمان شدهام و چیزهایی میدانم که شما نمیدانید.
مسافر مهران: واقعیت این است که تمام لحظات کار در لژیون راهنمایی تازه واردین شیرین است، وقتی که 3 جلسه با یک رهجویی که اولین روز وارد کنگره میشود و من دوتا سی دی که یکی از آنها فاضلابهای جوشان هست معرفی میکنم و میبینم آن تازهوارد سه جلسهاش را بدون غیبت آمده و سیدیهایش را گوش کرده و با اشتیاق برای من تعریف میکند و کارهای ثبتنامش را کامل انجام داده، میفهمم که این رهجو آماده ورود به لژیون (گروه) برای شروع سفر درمانیاش است و این شیرینترین لحظه برای من است، چون میفهمم کارم را درست انجام دادهام و یک فرد تازهوارد را دیگر در مسیر کنگره قرار دادهام.
مسافر بهزاد: جلسات تازه واردین هر روزش درسهایی دارد؛ هر روزش آموزش است؛ هر روزش تجربه است. چون افرادی میآیند با حالتهای مختلف، با مواد مصرفی مختلف، افرادی با دیدگاههای مختلف، با خانوادههای مختلف، با تجربههای ترک اعتیاد مختلف. هر کدامشان راههای مختلفی رفتهاند و خسته شدهاند و خودشان هم میگویند.
درسی که من گرفتهام این است که کنگره 60 جایی است که میتواند به تمام افرادی که مصرفکننده هستند (با هر نوع مادهای که مصرف میکنند، فرقی نمیکند) در جهت درمان آنها کمک بکند.
شیرینترین لحظهای که به عنوان راهنمای تازهواردین تجربه کردید چه بوده؟ اگر خاطرهای دارید بیان بفرمایید.
مسافر احسان: به نظر من بهترین لحظه برای هر راهنمای تازهوارین یا کمکراهنما این است که هر تازهواردی که به کنگره میآید به رهایی برسد. چند روز پیش در پارک طالقانی بودم، یکی از بچهها را دیدم. چهرهاش را به خاطر نداشتم، به من گفت که امروز رهاییام بوده، تبریک گفتم و گفتند که روز اول که به کنگره آمدم شما راهنمای تازهواردین من بودید، خیلی خوشحال شدم شاید شیرینترین خاطرهای بوده که از این جایگاه خدمتی داشتهام.
مسافر مهران: به نظر من هم بهترین لحظه همان است که تازهواردی که به کنگره میآید به رهایی برسد. دیدن رهایی شخص و شریک بودن در این رحمت خداوند که شامل حال یک شخص میشود احساس بینظیری دارد.
مسافر بهزاد: واقعیت این است که تمام لحظات کار در لژیون راهنمایی تازه واردین شیرین است. ولی شیرینترین لحظهاش لحظهای است که چند نفر از دوستان مثل خود شما آمدند و من کمک کردم که جذب بشوند و روز رهایی آنها را دیدم و انگار خودم با آنها سفر کردم. از لحظهای که وارد کنگره شدند در کنار آنها بودم و آنها هم در کنارم بودند و روز رها شدنشان هم حضور داشتم و گویی که خودم رها شدم و یکی از زیباترین لحظاتی بود که دیدم.
این تجربه را بارها تجربه کردم. از موقعی که رهجویی تازهوارد میشود و میتوانم راهنماییاش کنم، جذب لژیون میشود و کیفیت سفر او را میبینم چطور و چه زمان در کنگره حضور پیدا میکند و در نهایت به درمان میرسد و روز رهاییاش هم در کنارش هستم. این در واقع بهترین خاطره و تجربه شیرینی است که من در دوران راهنمایی تازهواردین دارم.
برای سفر اولیها و سفر دومیها چه پیامی دارید؟
مسافر احسان: چیزی که خودم تجربه کردم را میگویم؛ اینکه گوش به فرمان راهنما باشند، چون راهنما چیزی را میداند که من نمیدانم، این مسئله خیلی مهم است. اینجا جایی نیست که من بخواهم با دید خودم به جلو بروم. من چندین سال با دید خودم به جلو رفتم و نتیجهاش تاریکیای بود که تجربه کردم. مسئله دوم نظم است؛ چه در مصرف دارو، چه شرکت در جلسات؛ و پیامم برای سفر دومیها؛ هر خدمتی که میتوانند انجام دهند.
اگر من به هر دلیلی نتوانم به کنگره بیایم دو کار بوده که همیشه سعی کردهام انجام دهم؛ ابتدا سیدی هفته را گوش دهم یا بنویسم. اگر توانستم کمک مالی به کنگره کنم. امیدوارم چه سفر اول و چه سفر دومی در هر مقطعی از سفر هستند موفق باشند.
مسافر مهران: من از همان اول شروع کار از رهجوها میخواهم که از اولین روز درمان تا زمان رهایی، نظم و انضباط و فرمانبرداری از راهنما را داشته باشند. هر موقع هم هر رهجویی را ببینم که به من میگوید حالم خوب نیست، وقتی بررسی میکنم میبینم که منظم نیست. پس رعایت این نظم و فرمانبرداری بسیار مهم است.
در کنگره سیستم کار با بقیه جاها فرق میکند. ما در کنگره آغاز نامه داریم و بیرون کنگره پایاننامه داریم. در کنگره کسی که پیمان میبندد، نامه پیمانش را به او نمیدهند و آن روزی که خدمتش را تحویل میدهد، برگه پیمانش را به ایشان تحویل میدهند. روز رهایی ما روز شروع ماست. کنگره فقط درمان اعتیاد برای من نبوده و من هر چقدر در مسائل ورزشی و مسائل مختلف آموزشی در کنگره بودم، بهتر توانستم از رهاییام پاسداری کنم؛ و توصیهام برای یک سفر دومی این است که چون برای درمانش در سفر اول بسیار زحمت کشیده تا به رهایی رسیده و اگر زحمت نمیکشید و تلاش نمیکرد به رهایی خوبی نمیرسید، سیدیهایش را مرتب نوشته، دارویش را بهموقع خورده، مسافرت نرفته، خدمت کرده، چشم گفته و خلاصه کلی زحمت کشیده تا به رهایی رسیده و باید از آن به خوبی پاسداری کند.
من در 33 سالگی به کنگره آمدم و آلان 40 سال دارم و میخواهم تا آخر عمر پرونده اعتیاد برایم بسته باقی بماند. دیگر کاری با مشروب و مواد ندارم. من بچه قائمشهر هستم و آنجا منزل داریم. قبل از درمانم که به آنجا میرفتم در بالکن متأسفانه بساط مصرف مواد را میچیدم، ولی آلان که میروم اولین کارم پوشیدن لباس ورزشی است و به پارک جنگلی تلار میروم. در آنجا هم لژیون بود که خدا را شکر تبدیل به شبعه شد و من هم هر کمکی توانستم کردم.
مسافر بهزاد: در مورد سفر اولی ها، خواهشم این است که اساس کار کنگره که نظم و احترام و محبت است را رعایت بکنند. به موقع بیایند به موقع بروند و حرف راهنمایشان را گوش بدهند، سفر خوبی داشته باشند تا به درمان برسند. بدانند راهنما جز خیر و صلاح آنها چیزی نمیخواهد. بیایند و بچسبند و درمان بشوند و به رهایی برسند. هم خودشان حظ و کیف آنها ببرند و هم راهنما کیف کند و هم کنگره لذت ببرد از اینکه یک نفر به درمان رسیده است.
به عنوان کلام آخر اگر صحبتی دارید بفرمایید.
مسافر احسان: من متشکرم از آقای مهندس و همه خدمتگزارانی که باعث شدند و میشوند که من و امثال من به رهایی برسیم و نعمت سلامتی را بدست بیاوریم. انشالله خداوند یار و یاور همه این عزیزان باشد. از گروه سایت هم ممنونم برای این مصاحبه.
مسافر مهران: ممنونم از شما عزیزان که خدمتگزار هستید. این یک قضیهای هست که در بچههای کنگرهای اتفاق میافتد. ارتباط کنگره یک ارتباط دلی است. به قول جناب مهندس "حس، امواج را به حرکت در میآورد". ممکن است ما کلام زیادی با هم صحبت نکنیم ولی حس خوبی که نسبت به همدیگر داریم ما را در کنار همدیگر نگه میدارد.
از جناب مهندس و خانواده ایشان تشکر میکنم که چنین نعمتی را در اختیار ما قرار دادند.
مسافر بهزاد: انشالله تمام کسانی که خواستار درمان هستند، کنگره را پیدا بکنند، بیایند و حرکت بکنند و به درمان برسند. من از تکتک کسانی که در کنگره در حال خدمت هستند، در هر قسمتی، بچههای سایت، بچههای وبلاگ، بچههای اوتی، راهنماها، بخش نشریات و تمام قسمتهایی که دارند خدمت میکنند، مرزبانها، دیدهبانها و همه کسانی که دارند خدمت میکنند، سعی میکنم قدردان همه این عزیزان باشم و از همه آنها تشکر میکنم که این فضا به وجود آمده.
از آقای مهندس هم تشکر میکنم و قدردان و دستبوس ایشان هستم که این راه و روش را جلوی پای ما قرار دادند و خود و خانوادهمان را به سمت راه درست و زیباییها و سلامتی حرکت دادند.
از طرف همه اعضا، از راهنمایان تازهواردین نمایندگی آکادمی که وقت خودشان را در اختیار گروه سایت نمایندگی قرار دادند سپاسگزاریم و برای این عزیزان آرزوی توفیق و سربلندی میکنیم.
مصاحبهکنندگان: مسافر مجتبی لژیون چهارم، مسافر محمدحسین لژیون نوزدهم
تایپ: مسافر مجتبی لژیون چهارم، مسافر محمدحسین لژیون نوزدهم
عکس، تنظیم و آمادهسازی برای ارسال: مسافر علیرضا لژیون شانزدهم
- تعداد بازدید از این مطلب :
1465