چهارمین جلسه از دوره دوم لژیونهای سردار همسفران نمایندگی شادآباد با نگهبانی همسفر آیدا، دبیری همسفر فاطمه و استادی همسفر صبا با دستورجلسه «قدرت بخشش» روز سهشنبه مورخ ۱۴۰۰/۷/۲۷ ساعت ۱۳:۳۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان صبا هستم یک همسفر
خداوند را بسیار سپاسگزارم که روزی من و همه شما قرار داد که در لژیون سردار باشیم. امیدوارم به کمک خداوند بالاترین برداشتها را از این لژیون داشته باشیم و به قدرت بخشندگی برسیم.
مدتها پیش، در محل کارم یک مشتری داشتیم که کم سن بود و با توجه به سن کمی که داشت بسیار موفق بود و ثروت زیادی داشت. این فرد در آن زمان همسن من بود و بسیار کنجکاو بودم که بدانم چگونه در این مدت کم به این همه ثروت و موفقیت رسیده است! در یکی از بازدیدهایی که برای ارزیابی از املاکش توسط کارشناسان صورت گرفته بود او به کارشناس گفته بود که علت موفقیت من عشق است. من شخصی را دوست داشتم و برای اینکه به او برسم باید موفقیت به دست میآوردم، برای رسیدن به او و کسب رضایت از خانوادهاش تمام تلاشم را کردم و بهقدری این عشق همه وجودم را گرفته بود که توانستم به خواستهام برسم.
همین موضوع برایم نقطه تفکری بود برای صحبت در خصوص دستورجلسه امروز. هرچقدر عشق و علاقه ما به لژیون سردار و خدمت در این جایگاه بیشتر باشد حتماً این عشق تغییراتی را در شرایط ما به وجود میآورد که بتوانیم ما به خواستهمان برسیم.
همه کسانی که عضو لژیون سردار هستند به واسطه قلبشان وارد این جایگاه شدهاند، شاید ما چندین کتاب راجع به بخشش بخوانیم و داناییمان را در خصوص این مسئله بالا ببریم؛ ولی اگر دلمان نخواهد نمیتوانیم ببخشیم و یا اگر دلمان راضی نباشد و فقط یک معامله باشد، دل ما هم از ما فرمان نمیگیرد؛ یعنی این نیست که شما به دلت بگویی این چیز را دوست داشته باش و دلتان دوست داشته باشد؛ چون خیلی از چیزها و آدمها و جایگاههای خوب دیگری هستند که ما علیرغم علمِ به خوبی آنها، هیچ علاقهای به آنها نداریم؛ پس همیشه حواسمان به دوست داشتنها و پیامهای دلمان باشد و قدر این محبتی که به لژیون سردار داریم و از جایی دیگر فرمانش صادر شده است را بدانیم. ان شالله محبت لژیون سردار روزی انسانهای بسیار زیادی شود تا به واسطه این محبت، مسیرهای خوبی برای همه باز شود؛ چون این لژیون سراسر سعادت است و همه اعضای آن بینصیب از موهبتهای آن نیستند و نخواهند بود.
چندی پیش من برای اولین شهیدِ کربلا حضرت مسلمبنعقیل چله تلاوت قرآن برداشتم، وقتی به کارم فکر میکردم دیدم که به دلیل محبتی که به این شهید بزرگوار دارم دوست دارم که حتماً خدمتی به او داشته باشم؛ درصورتیکه بین من و او به اندازه هزاران سال فاصله بود و من هیچ شناخت عمیقی از او نداشتم؛ ولی نوع زندگی آن بزرگوار به قدری سرشار از بخشندگی بوده که اثرش هنوز مشمول زمان نشده و من در این نقطه از دنیا هم به او احساس محبت میکنم. داشتم فکر میکردم که چگونه باید زندگی کرد که حتی پس از مرگ دریافتهای ما قطع نشود و روزی ما از دنیا ادامه داشته باشد تا در دنیاهای دیگر دست خالی نباشیم! به یاد پدرم افتادم و گفتم مطمئنم نسل بعد از من هیچ کاری برای او نخواهند کرد و حتی برای من هم بعد از چندین سال کسی هیچ کاری نخواهد کرد، به قول یکی از دوستانم در بهترین حالت، ثروت ما به نوهمان میرسد؛ یعنی دارایی ما بعد از دو نسل تمام میشود و این تلنگری برای من بود که پدرم را عضو لژیون سردار کردم و تمام تلاشم را در این لژیون میکنم که انشالله به واسطه این خدمت جایگاهم در جهانهای بعد بهتر باشد؛ ولی درنهایت با فرمان دلم در این لژیون هستم و امیدوارم این علاقه همه ما را عاقبت بهخیر کند.
حقیقتاً بخشیدن قدرت زیادی میخواهد و امر سادهای نیست و باید تواناییهای بسیاری در انسان باشد تا بتواند ببخشد.
خاطرم هست در یکی از مطالب لژیون سردار میخواندم مادر بزرگی میگفت من مقداری شکلات به نوهام میدهم، وقتی به او میگویم یکی را به من بده نمیدهد و با ترس شکلاتهایش را پنهان میکند، من که نیازی به آن شکلاتها ندارم و خودم به او دادهام؛ ولی او این درک را ندارد و ترس از دست دادن دارد و نمیداند من دارم با او بازی میکنم.
این قصه در مورد همه ما صدق میکند، ما فکر میکنیم که خودمان این داراییها را داریم؛ درصورتیکه اگر لطف و اذن خداوند نبود هیچ چیزی نداشتیم و هرچه داریم از اوست و فقط بعضی اوقات در جایگاههایی قرار داده میشویم که امتحان شویم که آیا میتوانیم از چند شکلات و یا حتی یک شکلات خود بگذریم؟ انشاءالله که ایمان به خداوند این ترسها را از بین ببرد.
بودن در این لژیون و شنیدن این پیامها و توصیه به گذشتن و بخشش، تصادفی نیست و حتماً ما انتخاب شدهایم که بخشندگی را زندهتر کنیم.
بخشش چند مرحله دارد؛
در یک سطحی میبخشی و در ذهنت میماند و عنوان میکنی.
مرحله بعد سختتر است، میبخشی و در ذهنت میماند؛ ولی عنوان نمیکنی.
مرحله آخر غفران است که میبخشی و یادت نمیآید و به نظرم این مرحله برای کسانی است که در حلقههای بسیار بالایی قرار دارند و چون صور پنهان بخشش را میبینند یادشان میرود؛ مثل کتابهایی که میخوانید و مسائلش سنگین است و از یادتان میرود. اگر جنس کارهایی که میکنیم بزرگ باشد یادمان میرود و اگر کوچک باشد یادمان میماند. امیدوارم بتوانیم کارهایی مانند بخشش که از جنس قلب هستند را انجام بدهیم؛ چون این کارها هستند که در هستی اثر میگذارند. انسانهایی که میتوانند ببخشند اینجا را بزرگ و کنگره را وسیع کردهاند. انشاءالله به کمک بخششهای ما بستری برای سایر انسانها فراهم گردد که در مسیر بخشش قرار گیرند.
ممنون که به صحبتهای من گوش کردید.
تهیه گزارش: همسفر فاطمه دبیر لژیون سردار
ویراستاری و ارسال: همسفر الهام
همسفران نمایندگی شادآباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
1168