رسیدیم به آخر قصه، به آخر تقویم، به انتهای سال، به انتهای روزهایی که پشت سرشان گذاشتیم، بابیم و امید رسیدیم به انتهای شب و حالا پیش از اینکه سپیده دوباره سر بزند در حال ارزیابی سالی هستیم که پشت سرش گذاشتیم. سالی پر از قصههایی که باورش برایمان آسان نبود اما حالا در این روزهای آخر، باور میکنیم سالی که گذشت و اتفاقات خوب و بدی را برایمان رقم زد، باور میکنیم توانایی و ضعفهای خودمان را در مواجهه با هر آنچه رخ داد، باور میکنیم آنچه از دستمان برآمد و آنچه از کف مان رفت، باور میکنیم که سالی که گذشت برای ماهمانی بود که سپری شد از آن درسها یاد گرفتیم و نکتههای فراوان را به ذهن سپردیم.
مردها و نامردهای زیادی را شناختیم که در کوران حوادث پشتمان ایستادند یا زیر پایمان را خالی کردند، باور میکنیم سالی که گذشت را با همهی خوبیها، بدیها، شگفتیها، زیباییها و خاطراتش و به سال نو سلام میکنیم، به سالی که در پیش روی ماست، هنوز نیامده، هنوز نساختیمش، هنوز توصیفش نکردهایم برای خودمان، مثل یک بوم نقاشی سپید رنگ است که دست لرزه نقاش خطی روی آن نینداخته، سال نو را اینگونه باور کن، سالی که هنوز روی آن خطی نیفتاده، عین یک بوم نقاشی، برو نقش زندگیات را رویش ترسیم کن ...
ببخش و سبک شو
در سالی که گذشت چه دلها که شکستی و کهها که دلت را شکستند، حال اگر آرامش میخواهی، بخشش را باید آغاز کنی، ببخش آدمهایی را که دلت را شکستند و ببخش آدمهایی را که به تو بدی کردند، فراموش نکن! از یاد مبر! به خاطر بسپار تا دوباره این تلخی را حس کنی بااینهمه ببخش تا بخشی باشی از بخشش خدا.
آدمها را ببخش! اشتباهاتشان و کملطفیهایشان را ببخش، ببخش تا آرام باشی، اسمهایشان را در دلت صدا کن و ببخششان، بگذار تا کینهها دور شوند، دلت را از کینههای قدیمی پاککن، برو- بگذر – ببخش – سبک شو – تو بهتر این هستی – در تو بهتر از این هست – تو میتوانی این کار بزرگ را انجام دهی.
حسرت گذشته و ترس آینده دو خورهی جان و روح و سعادت انساناند.
نیک که بنگری تمام رنجهای ما از این دو میآیند، یا حسرت اینکه چرا درگذشته این تصمیم را نگرفتم و این اشتباه را انجام دادم یا کاش آن اشتباه را مرتکب نمیشدم و یا ترس از اینکه فردا چه میشود؟ و پسفردا چه؟ و پسانفردا چطور...؟
این دو غم اما لحظه را خراب میکنند، این لحظهی طلایی و ارزشمند ماست که در گروگان این دو گروگان گیر دستوپا میزند و رهایی میطلبد... ما عین خیالمان نیست و غم روی غم پسانداز میکنیم برای چه؟
گذشته را از یاد ببر، آینده را بساز ((حسرت خوردن)) گذشته را تغییر نمیدهد و ((نگران شدن)) آینده را نمیسازد، در سال جدید بیا لحظه زندگی کن و آینده را رقم بزن. این مطلب را دو یا سه یا چند بار بخوان
برای خودت، تغییر کن!
زندگی پستیوبلندیهای زیادی دارد که من و تو بخشی از آن را دیدهایم و بخشی را نه! خودت را برای ندیدهها آماده کن، خودت را آماده کن برای تجربه نکردهها، چون در همیشه روی یک پاشنه نمیچرخد، زندگی میتواند در ثانیهای ازاینرو به آن رو شود، این قصهی زندگی است. ما آنقدر زندگی را تکراری پیش میبریم که فکر میکنیم هیچچیز عوض نمیشود و تغییر نمیکند، برای تغییر باید خودت تغییر کنی، زندگی تابعی از توست یا تو تابعی از زندگی؟ تو خودت را به زندگی تحمیل میکنی یا زندگی خودش را به تو تحمیل میکند؟ پاسخ این است: زندگی آدمها را در مسیری متفاوت از بقیه قرار میدهد.
نوروزتان پیروز هرروزتان نوروز
مسافر علی فروغی
منبع کنگره 60
- تعداد بازدید از این مطلب :
4599