English Version
English

آخرین جلسه هماهنگی کمک راهنمایان آقایان همسفر در سال 1393

آخرین جلسه هماهنگی کمک راهنمایان آقایان همسفر در سال 1393

آخرین جلسه هماهنگی کمک راهنمایان آقایان همسفر در سال 1393، روز پنجشنبه مورخ 1393/12/28 با دستور جلسه «وادی دوم» با استادی آقای امین دژاکام رأس ساعت 12 ظهر در نمایندگی آکادمی برگزار گردید.


هیچ موجودی جهت بیهودگی قدم به حیات نمی نهد؛ هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم. بزرگترین کاری که وادی دوم برای هر انسانی انجام می دهد، این است که مسئله ناامیدی را قشنگ هدف قرار داده؛ یعنی وادی دوم دقیقا مقابل ناامیدی طراحی شده است. این ناامیدی وقتی در انسان رشد پیدا می کند و شروع می کند به بوجود آمدن، از مقدار کم آن آسیب دارد تا مقدار زیادش که نهایتا می رسد به نقطه ای که آن موجود به حیات خودش پایان می دهد. البته ناامیدی در حیوانات هم مشاهده شده که به صورت افسردگی ظاهر می شود، ولی غالبا منظور انسان است که در انسان خیلی اتفاق می افتد. این احساس از اینجا بوجود می آید که حسی که به شخص دست می دهد این است که واقعا وجودش اضافه است و واقعا در شخص مصرف کننده کاملا به وجود می آید که "ما که دیگر دوره مان تمام شده؛ ما که دیگر تاریخ مصرفمان گذشته؛ ما که دیگر عددی نیستیم؛ ما اشتباهی به دنیا آمدیم." خیلی مسئله قدرتمندی است. در هر مرحله زندگی ممکن است با این مسئله برخورد بکنیم و قطعا نیاز به وادی دوم داریم. حالا ممکن است برای یک نفر، از دست دادن یکی از عزیزترین نزدیکانش باشد که او را در این قضیه ببرد؛ برای یک نفر خیانت باشد که احساس کند به او خیانت شده توسط دوستش یا همسرش یا شریکش؛ یا گره عشق برای یک نفر باشد. به هر حال هر کدام از اینها می تواند شخص را در این قضیه سوق بدهد. یا مثلا در مورد مسائل شخصی خود فرد؛ سالهاست می خواهد لیسانس بگیرد، نمی تواند و توانش را ندارد؛ سالهاست می خواهد خانه بگیرد نمی تواند؛ سالهاست می خواهد ازدواج کند نمی تواند؛ یا یک خواسته خیلی مهمی دارد نمی تواند. در این مواقع این قضیه ظاهر می شود و کار هم بر اساس اهمیت موضوع، قدرتش متفاوت است و مثل یک سد محکمی در مقابل انسان قرار می گیرد که انسان به موجودیت خودش شک می کند و در واقع در وادی دوم ما به موجودیت خودمان شک می کنیم. این قضیه زمانی اتفاق می افتد که ما اعتماد به نفس خودمان را از دست داده ایم. یعنی در مسئله ناامیدی ما قطعا کاهش اعتماد به نفس هم داریم. این قضیه به مسئله جسمی هم کاملا وابستگی دارد. موقعی که جسم ضعیف می شود و افت پیدا می کند شما این ناامیدی را خیلی بیشتر احساس می کنید. یک جسم ضعیف خیلی زودتر از یک جسم قوی دچار ناامیدی می شود. شاید جسم قوی 10 برابر دیرتر تسلیم شود. یک آدمی که از نظر جسمانی کاملا خوب است و سرحال است در یک پیشامدی که پیش می آید خیلی دیرتر زمین گیر می شود تا جسمی که خیلی ضعیف است. جالب اینجاست در بیماری اعتیاد چون جسم هدف اصلی است و جسم تخریب شده در این سالها، این هم دقیقا می آید به کمک قضیه ناامیدی.
آقای مهندس در وادی دوم مثال حضرت موسی را می زند که زمانی که حضرت موسی به کوه طور می رفت، کرم را می بیند که در لجن وول می زند؛ برایش سوال به وجود می آید آنجا خجالت می کشد بپرسد. خداوند می گوید بگو سوالی داری مطرح کن. می گوید به ذهنم رسید که این کرم برای چه آفریده شده. خداوند جواب جالب و حکیمانه ای می دهد و می گوید این کرم قبل از تو این سوال را پرسید. چه موقعی این اتفاق می افتد؟ کرم خودش می داند برای چه زندگی می کند و کارش چیست. چون موسی نمی داند کار کرم چیست و به چه دردی می خورد از خداوند سوال می کند برای چه این را آفریدی. چه زمانی ما دچار ناامیدی می شویم و فکر می کنیم که به هیچ هستیم؟ آن زمانی که نمی دانیم برای چه آفریده شدیم؛ زمانی این اتفاق می افتد که انسان از مسیر اصلی زندگی خودش دور می شود.یک نجار می داند دارد چه کار می کند، صندلی درست می کند و نجاری می کند؛ یک مکانیک می داند دارد چه کار می کند، دارد ماشین تعمیر می کند؛ چون دارد یک کار مفیدی انجام می دهد و کاری مرتبط با خودش انجام می دهد، این احساس پوچی در او به وجود نمی آید. انسان هم اگر نداند در زندگی چه کار می کند و از مسیر خودش دور شود و از چرخه حیات خارج شود، این اتفاق برایش می افتد و کاربرد خودش را دیگر نمی داند و نمی داند برای چه آفریده شده و به چه دردی می خورد. یعنی موقعی که ما به دلایلی از چرخه زندگی و حیات خارج می شویم و دیگر آن کارایی خودمان را نداریم و دیگر در سر جای خودمان نیستیم، این احساس در ما به وجود می آید.
هر کسی به یک دلیلی وارد این حیات شده. خاصیت خلقت این است. می گویند دو دانه برف شبیه هم نیستند، انسان که دیگر جای خودش را دارد. هستی چیزی را تکرار نمی کند یعنی نمی آید یک چیزی را عین همان قبلی بسازد. اگر بسازد حتما یک تفاوتی با قبلی دارد. هیچ وقت هستی نمی آید دو تا دانه برف عین هم بسازد چون از نظر خلقت این کار بیهوده است. وقتی دو تا چیز در هستی عین هم وجود ندارد، یعنی چیزی نمی تواند جای چیزی را بگیرد. یعنی جای هر موجود یا مخلوقی در هستی منحصر به فرد است. جای من در پازل زندگی یک جای مشخص است. پس وقتی عین پازل من وجود ندارد، پس من آن جای خودم را دارم. حالا با تاریکی ها و حقه ها از مسیر خودش خارج می شود، این پازل از جای خودش خارج می شود و در جای دیگر قرار می گیرد ولی چون کارایی ندارد (چون در جای خودش نیست)، تبادلش با هستی دچار اختلال می شود و آن جوری که باید انرژی بگیرد، نمی گیرد. مثال خیلی معقولش این است که این پا در جای خودش کارایی دارد؛ اگر این پا را با دست جابجا کنیم و به جای دست بچسبانیم، پا لنگ می زند، دست هم به درد نمی خورد؛ چون این پا نمی تواند کارایی دست را داشته باشد؛ این دست هم نمی تواند جای پا باشد و وزن را تحمل کند. بنابراین هم این دست احساس پوچی می کند، هم این پا احساس پوچی می کند.
یک وقتی یک چیزی واقعی است، یک وقتی یک چیزی حجاب است. مثلا وقتی شما در مسیر اعتیاد قرار می گیرید، اولش خوشگذرانی است و هیچ کس هم نمی تواند منکر این قضیه بشود ولی در ادامه به یک نقطه دیگر می رسد. پس بنابراین شما در آن بُعد که منتقل می شوید ادامه همان کار را انجام می دهید. در ادامه به تاریکی هم حتما می رسد. در سی دی کوله پشتی مهندس گفته اند که یک چیزهایی به شما منتسب است و یک چیزهایی مال خودت است و در وجود خودت است. چیزی که ما با خودمان می توانیم ببریم آگاهی و دانایی است. بنابراین اگر اینجا شما نگهبان مال باشی، آنجا هم سرایداری. در کاخ تو را راه نمی دهند، باید آنجا دربان کاخ بشوی. اینجا هم کاخ به نام تو بوده و اگر می رفتی محضر می گفتند فلانی صاحب فلان کاخ است ولی شما از آن کاخ مثل یک سرایدار استفاده کردی؛ این حقیقتی است که با خودت آنجا می بری.
سوال: چه جوری می شود فهمید که انسان مثل پازل در جای خودش قرار گرفته است؟
پاسخ: بی قراری؛ مفصلی که در جای خودش قرار ندارد، شما با آن راه می روید درد می گیرد. تنها حالتی که می تواند آرامش داشته باشد این است که حرکت نکنی. موقعی انسان در جای خودش است، احساس رضایت درونی دارد. موقعی که انسان در مسیر اشتباه قرار می گیرد، در او خودشیدایی و خودشیفتگی ظاهر می شود؛ لذت هم می برد اما در مسیر غلط است و انرژی ناخالص است؛ اگر کسی با شما مخالفت بکند، به شدت ممکن است به هم بریزید و این تصویر برایتان خیلی مقدس می شود.
ما ممکن است در خیلی از کارها خوب باشیم اما آن کارها به عنوان هدف به ما جواب نمی دهد و خسته می کند. باید شخص خواست درونی را پیدا کند. شخصی که بیمار است اول باید به تعادل برسد، چون شما نمی توانید خواست درونی را برای او تعریف کنید. مریض اول باید سالم شود تا بتواند راه برود تا آن موقع بگوییم حالا برو دنبال خواست قلبیت. بیمار اعتیاد اول باید به تعادل برسد.
تعریف ناامیدی این است که یک بار غم و اندوه است که انسان به دوش می کشد. نکته جالب اینجاست که ما نمی توانیم هیچ جا نباشیم؛ وقتی که انسان جای خودش نیست یعنی جای دیگری است. وقتی انسان بار خودش را نمی برد یعنی بار دیگری را دارد می برد. اینجا ما حد وسط نداریم که بگوییم یا هیچی یا ... . یا کوله پشتی خودت را می بری یا مال یکی دیگر. در ناامیدی در واقع ما جابجا می شویم. یعنی بار یکی دیگر را به دوش می کشی.
آدمها وقتی کاری را انجام می دهند و به آنها جواب می دهد مثلا مواد را مصرف کرده کاراییش سه برابر شده، اگر شما به او این مطالب را بگویی می گوید جمع کن برو! در این مرحله بیدار شدن شخص غیر ممکن است مگر اینکه خدا بخواهد. این مرحله، مرحله ای است که کسی گوشش بدهکار این حرفها نیست. مثل این می ماند که شخص در مرحله نفس اماره است یک مرتبه می خواهی به نفس مطمئنه بیاوری! از اماره باید بیاید وارد لوامه بشود تا بتوان به مطمئنه آورد. باید یک تغییری در او به وجود بیاید و یک حس مکمل در او به وجود بیاید. بعید است به انسانی که از یک کاری دارد لذت می برد و نتیجه می گیرد، شما بگویید بیا این کار را کنار بگذار و یک کار دیگر انجام بده و او قبول کند. قبول نمی کند چون به او دارد حال می دهد. او ما را مریض می داند که مواد مصرف نمی کنیم و می گوید تو مریض می خواهی به من نسخه بدهی.تا به رنج نرسد، در او تغییری ایجاد نمی شود. باید یوم الفصلش برسد. شخص در حال انجام فعل است و فعل برایش گواراست و به او جواب خیلی خوبی می دهد؛ اینجا می خواهی به او بگویی این فعل را انجام نده، خیلی دشوار است.
انسان مجموع اضداد است یعنی هر چیزی را از ضدش تجربه می کند. باید مکمل را داشته باشد. اگر در مخلوقی آن نیروی ضد وجود نداشته باشد، نمی تواند بشناسد. انسان اینجوری است. شما نیروی ضد را در مرحله نفس لوامه می شناسید. یعنی به نقطه ای می رسی که در شما سرزنش ایجاد می شود. مواد را می زنی بعد می گویی پول زن و بچه و ... . اگر این اتفاق برای شخص نیفتد، شخص به درمان نمی رسد چون آن نیروی مکمل نیامده تا حریف آن تاریکی بشود.
در درمان اعتیاد، ما دینورفین و اندروفین را داریم. اینها می آیند در مقابل مرفین قرار می گیرند که مرفین کنار می رود از میدان. نکته ای که در تکامل انسان وجود دارد این است که شخص یک جایی باید به خودش یک مقداری تکانه و فشار را وارد کند. در تزکیه و پالایش ما فشار را داریم. یعنی شخص در یک جایی به خودش سختی و فشار را وارد می کند تا بتواند از آن مرحله عبور کند. شخصی که لهو و لهب می کند اگر بخواهد تزکیه کند، اول یک مقدار خماری و سختی را تجربه می کند تا ضد آن به وجود بیاید. این لذت ترک لذت است که اولش با سختی همراه است ولی بعدش با لذت همراه است. در DST هم یک جاهایی با سختی همراه است که مکمل آن را پیدا کند.
خاصیت این مطالب این است که شما نروید انرژیتان را روی فردی که در نفس اماره است بگذارید و نروید بذرتان را در کویر بکارید. چون شما می توانید آن بذر را در زمینی بکارید که 100 نفر سیراب بشوند و کلی محصول بدهید.

 

تهیه گزارش: همسفر الیاس

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .