قدیمها معتقد بودند چهارعنصر مخالف، آب، باد، خاك، آتش هستي را به وجود آوردهاند. صرفنظر از اينكه اين مطلب غلط است و يا درست ولي سه مؤلفه اصلي و اساسي وجود دارند كه نهتنها جهان فيزيكي (منظومه شمسي و كهكشانها) بدون آنها هيچ مفهومي ندارد، بلكه اين سه مؤلفه در ساختار ساير جهانها يا آسمانها و جهانهاي پس از مرگ و ارتباط بين آن نقش بسيار كليدي را نيز به عهدهدارند و بدون آنها هستي و نيستي يا عدم هيچ معناي پيدا نميكند و آن سه مؤلفه عبارتاند از: نور، صوت و حس.
نور در هستي فرمان ميدهد، در جهان ما و در تمامي جهانهاي آفرينش تا جايي كه در كتاب شريف میگوید الله نور زمين و آسمانهاست و اگر نور نباشد ما در كره زمين چيز باارزشی نيستيم و هیچچیز نداريم. نورافشانی نور چه زيباست وقتیکه نورها بارنگهای الوان خود در يكديگر درميآميزند، چه نمايش خارقالعادهاي را به نمايش درميآورند و در طلوع خورشيد فرمان صادر ميكنند. اي از خود رميده، اي از شهر گريخته، به شهرت يا جسمت برگرد كه زندگي دوباره آغاز گرديده تا در ساعت بياموزي چون ساعت مهد است، مدرسه است، بازپروري است و زندگي است.
و امّا صوت، صوت مانند اداره مخابرات اطلاعات را در سطح كره زمين و همینطور ارتباط بين كليــه جهانهاي آفرینش را به يكديگر منتقل مينمايد. وقتیکه اصوات پشت سر يكديگر قرار ميگيرند چه موسيقي و اثرات جاودانهاي را خلق ميكنند و مرتباً در حال انتقال اطلاعات هستند. اصوات انسانها، انگليسي، فرانسه، روسي، فارسي، صداي طبلها، غرش توپها، نعره شيرها، صداي باد، نواي ني و كوبيدن دفها به انسان چه میگوید؟ انسان را به كجا ميبرد؟ انديشه به كجا پرواز ميكند؟ ميتواند بهجایی پرواز كند كه در تصور هرکسی نميگنجد!
حس، حس مانند خداوند است و در تمامي هستي و نيستي موجود و رؤیت ناپذير، امّا همنام خودش قابل حس است و يا حس اولين نيرويي است كه قوه عقل را به كار مياندازد و يا حس آن چيزي است كه ما و يا كليه موجودات توسط آن هستي را درك ميكنند و با يكديگر ارتباط برقرار ميكنند و پيامهاي نور و صوت را دريافت و منتشر مينمايند. حس وقتیکه خوب كار كند و آرام باشد، چه شادي و شعف غیرقابلتوصیفی به انسان دست ميدهد، حس دوست داشتن، حس عشق ورزيدن، حس ياري به انسانها و ياري بهکل هستي كه عبد بودن انسان با اختيار كامل را در باشکوهترین حالت به تصوير ميكشد و ما اگر بتوانيم با تزكيه حس خارج از جسم خود را تقويت نماييم و از دروازههاي 5 حس درون جسم عبور كنيم، آنگاه میتوانیم دريافت كنيم، حتي، حس دريافت الهام تقوا را، حس دريافت صداي روحالقدس را، حس دريافت نغمههاي آسماني را، حس رقصيدن در آسمان را، حس همنشینی با ساكنين سر عفاف و ملكوت را، حس شو، شود را، حس شنيدن صداي خدا كه به موسي گفت نعلين خود را دربياور اينجا سرزمين مقدس است!
آري حتي حس شنيدن صداي خداوند را، ولي افسوس و صد افسوس كه صفت بعضي از ما عوضشده و حس منفي و مخرب ما نيرومند شده و در نكبت جهل و ناداني كه خود با دستان خود براي خود مهيا نمودهايم غوطهور هستيم و تمامي شرف و انسانيت خود را به خاطر مشتي سنگ و آجر، تيرآهن، زمين و مواد كه هيچ بقايي ندارد زير پا گذاشتهايم، اینهمه زيبايي و عظمت را مشاهده نميكنيم و بهجای آن در كينه، نفرت، حسادت، دروغ، پيمانشكني، مردمآزاري، منيت، خودخواهي... خود را سرگرم كردهايم و هستي را تبديل به جهنم و جهنم را تبديل به خودکردهایم و مانند اختاپوسي زشت و كريه خود را ميان چنگالهاي وحشتآفرين خود قراردادهايم و هرروز فشار بيشتري به خود وارد ميكنيم تا كاملاً خرد شويم. آنوقت ميگوييم هدف از زندگي چه هست؟ چرا ما را خلق كردهاند، ما كه نخواستيم به دنيا بياييم و اين سؤالي است كه هميشه مطرح بوده است و خواهد بود! تا باد چنين بادا!
بههرحال اين سه مؤلفه، نور، صوت و حس همان است كه خداوند ابزار آنها را در انسان قرارداد تا هستي را درك كند و از آنها به ديدن، شنيدن و قلب يا دل یادکرده است.
دیدن جايگاه نور، شنيدن جايگاه صوت و قلب يا دل جايگاه حس مركزي است. البته منظور از اين نور و اين صوت و اين حس، فقط نور و صوت و حسي نيست كه ما درك ميكنيم. بلكه دامنه آنها بسيار تا بسيار وسيعتر از آن چيزي است كه در فهم ما بگنجد.
منبع کنگره 60 : وبلاگ مسافر سروش برقع وش
- تعداد بازدید از این مطلب :
3100