سرگشتگی انسانها بهصورت محسوسی قابلمشاهده است از صبح که از خواب بیدار میشویم مانند یک مرغ سر کنده به دنبال وسایل خود میرویم تا بعد از خروج از منزل دوباره حیرانی خود را از سر بگیریم ونمی دانیم برای چه باید یک سری از کارهای تکراری را انجام دهیم همیشه یا به دنبال پول هستیم یا هوس رانی یا جاهطلبی یا بزم و خوشی و همیشه به دنبال توجیه مناسبی پای این اعمال پیدا میکنیم و چه توجیهی بهتر از این شعر که:
خیام اگر ز باده مستی خوش باش با ماه رخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است آنگاهکه نیستی، چو هستی خوش باش
در طول روز و شب فقط به دنبال برطرف کردن نیازهای همسر، فرزند، پدر، مادر و یا از همه مهمتر خواستههای نفس افسارگسیخته هستیم.
سؤالی که باید مطرح کنیم و از خودمان بپرسیم این است پس کی وقت به خودم میرسد؟
پس کی برای رها شدن از خیلی از قیدوبندها که مرا به اینجا رسانده و باعث به وجود آمدن مشکلات روحی روانی و جسمی شده تلاش کنم؟
پس کی به خویشتن خویش فکر کنم؟
چرا خودمان را فراموش کردهایم و به دنبال آرامش و حال خوش از بیرون میگردیم!
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری که از طلب کون و مکان بیرون است طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
یادمان باشد اگر پول آرامش میآورد که اینهمه انسانها که به پول رسیدهاند چرا آرامش ندارند چرا نمیتوانند دندان طمع خود را بکشند و مدام به دنبال بیشتر هستند اگر دلخوشیهای زودگذر آرامش میآورد، پس چرا بعد از به دست آوردن آنها دچار کبر و غرور میشویم و یا وقتی به هدفمان نمیرسیم دچار افسردگی و ناامیدی میشویم. این حیرانی و سرگشتگی برای چه امری است، چرا باید این آزمونوخطا را بهصورت مداوم انجام بدهیم و هیچ نتیجهای نگیریم و به هیچ و پوچی برسیم به تعبیری:
اکثر انسانها مشغول دست زدن به یک خودکشی دست جمعی هستند.
چون آموزشی درست را در پیش نگرفتهاند و مانند افراد بیهدف و سرگردان فقط به اینطرف و آنطرف میروند.
به دنبال افرادی با طرز تفکرهای پوچ راه افتادهایم که خود آنها با این تفکر سر از ناکجاآباد درآوردهاند. بهقولمعروف:
بز گر گله را گر میکند
آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند
گمکردهای که انسانها بدون دریافتن و کشف رمز و راز آن نمیتوانند به عمق این آفرینش پی ببرند که چرا باید زندگی کنیم؟
و هزاران چرای دیگر که بدون پیدا کردن رمز آن نمیتوانیم به جواب مناسبی برسیم؛ مانند گذشته، بهسوی آینده در بینظمی و بیهدفی ادامه مسیر میدهیم و نظم در بینظمی فرو میرود تا زمانی که نخواهیم که بدانیم این قضیه ادامه دارد.
تا زمانی که درک کنیم، کشف کنیم، بفهمیم و احساس کنیم که بدون چنگ زدن به ریسمان الهی نمیشود کاری از پیش برد.
در آن موقع است که میتوانیم:
از گذشته درس بگیریم، حال را تفسیر کنیم، و آینده را ترسیم کنیم.
آیندهای زیبا، زندگی هدفدار میشود. درختان، سبزهها، کوهها، آبشارها، رودخانهها، دریاها و اقیانوسها معنی پیدا میکنند و در آنوقت است که میتوانیم صدای نفس کشیدن درختان را بشنویم، مزهٔ هوا را تعریف کنیم، صدای پر اقتدار کوهها را بشنویم، لذت قدم زدن در زیر باران را درک کنیم و نعمت بیهمتای سلامتی را با تمام وجود قدردان باشیم و به عشق برسیم و بتوانیم این احساس را که دریافت کردهایم علاوه بر حفظ و نگهداری، انتقال دهیم تا دیگران هم به این راز بسیار لطیف و حریر گونه پی ببرند و از سرگشتگی و پریشانی و آشفتگی و پوچی و روزمرگی به درآیند و معنای زندگی را بهطور کامل لمس کنند تا شاید تا حدودی بتوانیم هدف از خلق هستی را درک کنیم و به فلسفهٔ وجودی خود واقف شویم که
بیهودگی کلمهای است که اصلا معنی ندارد
و این کلمه توسط افرادی تعریف و تفسیر میشود که در ماده و مادیات خلأ صه شدهاند و فقط تا نوک بینی خود را میبینند
و یا اصلا دوست ندارند که زاویهٔ بیشتری را ببینند.
بعضی از افراد به دنبال درگیریهای ذهنی میگردند و میخواهند در این حالت باقی بمانند و ازآنجاییکه نیروهای مکمل قدرت زیادی دارند بنابراین افراد زیادی جذب این طرز تفکر میشوند و سر از بیراهه درمیآورند و معلوم نیست چه موقعی پیام نور و فرمان الهی در کالبد بیمار ایشان بنشیند و به راه خورشید بازگردند.
امیدوارم با تفکر و تلاش در مسیر درست بتوانیم از راه شیطان که آشفتگی و حیرانی و ناامیدی و ترس بیمورد از آینده فاصله بگیریم و به صدای خداوند لبیک بگوییم.
تا باد چنین بادا
نویسنده کنگره60: مسافرمازیاراعرابی
منبع کنگره60
- تعداد بازدید از این مطلب :
3742