دیو اعتیاد من را به قعر تاریکیها انداخته بود که داشتم در سیاهیها دستوپا میزدم ولی هرچه فکر میکردم بهجایی نمیرسیدم. تا اینکه مقداری مسنتر شده بودم. و خیلی از افراد به من میگفتند چون سن تو بالا رفت حالا دیگر احتیاج داری که روزی فلان مقدار مواد استفاده کنی. بازهم هرچقدر فکر میکردم میدیدم که با حسابم جور نمیآید. چون دیگر تصمیم خودم را گرفتم و به دنبال روشنایی میگشتم.
مانند آدمی فانوس به دست, کورمالکورمال راهی را میرفتم و هرلحظه آدرس جایی را میگرفتم که آنطرفش سپیدی باشد. من پوینده راهی بودم که هرگز دوباره به تاریکیها برنگردم. دلم میخواست بهروز روشن برسم...
رهجو آنطور که از اسمش پیداست یعنی پوینده و جوینده راه. از تجربه خودم میگویم که مدتها به دنبال راهی بودم که مسیر درست را پیدا کنم. من به دنبال راه و مسیر میگشتم اما چون بدون تفکر و تجربه بود به همین خاطر دوباره به سمت مواد برگشت میخوردم. چون خسته شده بودم از این مسیر پیدرپی, دنبال مسیر دیگری بودم که راهم را جدا و از آن مسئلهای که به نام دیو برای من سد شده بود جدا شوم. از طرفی دیگر از همهچیز و همه مسائل در محیط زندگی، اجتماع، محل کار در بین دوستان و اقوام، خلاصه همهجا و همهکس احساس حقارت میکردم و این موضوع خیلی زجرم میداد.
آنقدر ترک میکردم و چون دوباره سمت خلاف رومی آوردم که هیچکس دیگر مرا باور نداشتند. اطرافیانم حق داشتند چون من هیچوقت بهموقع در منزل حاضر نمیشدم و جواب سلامم را کسی نمیدادند. این بیمحلیهای عزیزان و جگرگوشههایم من را بهشدت آزار میداد. من با اعتیادم تمام شخصیت و آبرو و موقعیت اجتماعی خانوادهام را لگدمال کردم.
خلاصه اینکه دیو اعتیاد من را به قعر تاریکیها انداخته بود که داشتم در سیاهیها دستوپا میزدم ولی هرچه فکر میکردم بهجایی نمیرسیدم. تا اینکه مقداری مسنتر شده بودم. و خیلی از افراد به من میگفتند چون سن تو بالا رفت حالا دیگر احتیاج داری که روزی فلان مقدار مواد استفاده کنی. بازهم هرچقدر فکر میکردم میدیدم که با حسابم جور نمیآید. چون دیگر تصمیم خودم را گرفتم و به دنبال روشنایی میگشتم. مانند آدمی فانوس به دست, کورمالکورمال راهی راه میرفتم و هرلحظه آدرس جایی را میگرفتم که آنطرفش سپیدی باشد. من پوینده راهی بودم که هرگز دوباره به تاریکیها برنگردم. دلم میخواست بهروز روشن برسم.
عاقبت جوینده یابنده است. یک نفر از افراد خانواده که خود فرزندش از دام اعتیاد رهاشده بود با من صحبت کرد. بار اول من زیاد توجهی به حرفهای او نکردم و به دنبال راه خودم بودم. تا اینکه مجدداً نزد من آمد و کل سیستم درمانی کنگره 60 را برای من شرح داد و گفت که طول درمان 11 ماه است و نحوه درمان را برایم بیان کرد. و این موضوع فکر من را به خود مشغول کرد که آن مکان کجاست و آیا من رهایی مییابم. و افرادی که در این مکان رهایی یافتند را میدیدم که چقدر با گذشته خود فرق کردند و من مجذوب این راه و روش شدم.
و این بار به خودم آمدم و تصمیم جدی گرفتم. و همان روزبه دنبال کنگره به راه افتادم. و هماکنون در این مکان هستم و دیگر نه از دوستان سابقم خبری است و نه من دیگر به دنبال مواد میروم. به لطف خداوند در کنگره 60 با دوستانی جدید آشنا شدهام که بیشتر داداش لژیونیهایم هستند.
از وقتیکه من در لژیون حضور پیدا کردم باید بگویم که 90 درصد اخلاقم تغییر کرده و احساس بهتری نسبت به خودم دارم. بله من یک رهجو هستم یک پوینده راه که به امید خداوند و امید کنگره و استاد راهنمای بسیار خوبم، آمدهام که این مسیر را به پایان برسانم و به رهایی برسم. و همیشه قدردان زحمات راهنمای بسیار عزیزم هستم.
نویسنده: مسافرجعفر طاهری
منبع کنگره60: وبلاگ نمایندگی سمنان
- تعداد بازدید از این مطلب :
2246