English Version
English

حضور و خدمت؛ گفتگو با زوج خدمتگزار نمایندگی کرج

حضور و خدمت؛ گفتگو با زوج خدمتگزار نمایندگی کرج

حضور و خدمت در کنگره  جذابیت‌ها و چالش‌های خاص خودش را دارد، شاید خیلی وقت‌ها سؤال پیش بیاید که چرا باید در کنگره خدمت کنیم، آیا کسانی که در اینجا خدمت‌گزار هستند برای زندگی شخصی خودشان وقت کم نمی‌آورند، وضعیت مالی به چه صورت است و...  همین مسئله بهانه‌ای شد تا از زوج خدمت‌گزار کنگره 60 کرج دعوت به گفتگو کنم و این عزیزان هم باروی باز پذیرای این گفت  گو شدند؛ شمارا به مطالعه این مصاحبه زیبا دعوت می‌کنم...

 

 

 

 

لطفاً خودتان را معرفی بفرمایید؟

با سلام معصومه هستم یک همسفر و مدت 3 سال است که کمک راهنما هستم

با سلام علی یگانه هستم مسافر، 3 سال و 9 ماه هست که از بند اعتیاد آزاد و رها هستم.

آیا شما قبل از ازدواج اطلاع داشتید که همسرتان مصرف‌کننده است؟

بله من از دوران عقد اطلاع داشتم و یادمه در مسافرت بودیم مسافرم آمد و گفت: که من رفته بودم مصرف کنم و ببخشید که شمارا معطل گذاشته‌ام.

چگونه با این مسئله کنار آمدید؟

در آن زمان من درک درست و شناختی از اعتیاد نداشتم و گمان می‌کردم که همسر من با بقیه فرق میکنه و مسئله مهمی نیست که بعدها متوجه شدم بامهارت بالایی؛ مصرف‌کننده است.

شما چرا در آن موقعیت مسئله اعتیاد را بیان کردید و چرا پنهان نکردید؟

 من قبل از ازدواج به مدت 10_11 سال مصرف‌کننده بودم و همیشه گمان می‌کردم ازدواج محرکی می‌شود برای مصرف نکردن من و موقع خواستگاری سربسته گفته بودم که من لای زرورق بزرگ نشده‌ام  و در اجتماع بوده‌ام و متوجه شدم همسرم خیلی با اعتیاد می‌جنگد و آن را سد بزرگی در برابر خودش می‌دید؛ و خیلی از انتخاب‌هایشان را به‌واسطه مسئله اعتیاد رد کرده بود و زمانی که به ایشان گفتم شاید به این خاطر بود که می‌دیدند آن‌هایی که مصرف‌کننده هستند روزگار خوبی ندارند ولی علی یگانه راه می‌رود و کس دیگری اطلاع نداره و تنها خودش می‌داند؛ پس با بقیه فرق دارد.

آیا تا قبل از ازدواج به فکر ترک بوده‌اید یا نه ازدواج را محرک ترک می‌دانستید؟

دقیقاً 6 ماه قبل از ازدواج ترک کرده بودم و دوباره شروع کردم و وقتی ازدواج کردم بدون اینکه قولی به خودم داده باشم، نمی‌دانم یک حس نو و یا یک حرارت بود، فکر می‌کردم با اعتیاد کاری ندارم و از آن رد شده‌ام و گاهاُ مصرف می‌کنم تا تولد پسرم و بعد از تولد پسرم یک سری شرایط فراهم شد و دوباره شروع کردم.

علت  گرایش شما به مواد مخدر چه بود؟

تغییر، بسیار مشتاق بودم که جایم را عوض کنم و عدم رضایت از خودم و فکر می‌کردم با مصرف مواد کارهایم کامل می‌شود چون هم زورم را زیاد می‌کرد هم‌فکرم را باز می‌کرد و محرکی بود که کمک می‌کرد در جمع بزرگان باشم.

اولین اعتراضات شما برعلیه اعتیاد چه زمانی بود؟

 زمانی که الکل مصرف می‌کردند تا زمانی که تریاک استفاده می‌کردند چندان مشکلاتی نبود ولی زمانی که 4 سال از زندگی مشترکمان می‌گذشت متوجه شدم الکل مصرف می‌کنند و دیگر حوصله حرف زدن و جواب دادن را نداشتند؛ و بعدازآن زمانی که ترک کردن‌اند حدوداً یک سال و نیم و اطمینان زیادی به همسرم داشتم. وقتی متوجه شدم چیز دیگری مصرف می‌کند در مقابل همسرم ایستادم

در سفر اول چه چیزی به شما امید داد و ماندگار شدید؟

 مسافر من حدود 4 ماه به‌تنهایی سفر کرد و بعد من به کنگره آمدم وقتی از دیگران می‌شنیدم که همسرم تغییر کرده و خودم احساس کردم که تغییر کرده است بعد وارد کنگره شدم.

 جمله‌ای را که بیان کردم دوباره میگوییم من لای زرورق بزرگ نشده بودم در اجتماع بوده‌ام از 13 سالگی سیگار کشیدم 18 سالگی مواد مصرف کردم پله‌ها را آن‌قدر قشنگ و ریزریز آمدم، مواد را یکی‌یکی مصرف کردم تا هرکدام را جایگزین دیگری کنم، بعدازآن به مرکز ترک اعتیاد NA رفتم حدود 15 ماه در آنجا بودم و تلاش می‌کردم برای پاک شدن ولی احساس می‌کردم کمبود دارم و حالم همیشه بد بود، نه به آنجا وابسته بودم نه به اعتیاد و پیش خودم گفتم بهتر محرک را مصرف کنم طولی نکشید که با کنگره آشنا شدم و زمانی که به کنگره آمدم و جمله‌ای که شنیدم و بسیار موردتوجه من واقع شد اینجا جای خوبی است و بعد رفتم حدود 8 ماه دور از کنگره بودم ولی هرکسی که مواد مصرف می‌کرد را به کنگره می‌آوردم و بعد خودم آمدم و به همه توصیه می‌کنم کنگره هم‌چین جای خوبی نیست چراکه اگر به کنگره بیایی باید درست سفر کنی، من حدود 21 سال مصرف‌کننده بودم و در زمان مصرف کسی جرأت آن را نداشت این نقص را به من گوشزد کند و یا حرفی بزند و سر من داد بزنه اما وقتی یک‌بار برای مشاوره آمدم و رفتم، سریع ورق برگشت و در این 8 ما روی همسرم به من باز شد و آن‌قدر زود به انتهای خط رسیدم  و باور کردم باید همه‌چیز درست شود و  دیگر از من  کاری ساخته نیست

سفر اولم 17 ماه طول کشید ولی صادقانه سفر کردم و تقاضایی نداشتم و فقط کاری که راهنما (آقا محمود) به من واگذار می‌کرد را به نحو احسن انجام می‌دادم تا جایی برای گله نباشد به این خاطر که اگر نشد اشتباه را به گردن راهنما بی اندازم و سؤالاتی را که برایم پیش می‌آمد را می‌پرسیدم و گاهاّ راهنمایم می‌گفت اجازه بدهید راجع به این سؤال فکر کنم و بعد جواب بدهم؛

تفاوت درمان در کنگره 60 با سایر مراکز چگونه است؟

 من زیاد با مراکز دیگر آشنایی ندارم فقط مدت 1 سال نیم که یک‌بار مسافرم ترک کرد بعد با کنگره آشنا شدیم.

 من انواع ترک را تجربه کرده‌ام و اگر تعدد موادم زیاد شده است، فکر می‌کردم درست انجام می‌دهم ولی بیشتر داخل باتلاق فرومی‌رفتم. الکل مصرف کردم که تریاک را کنار بگذارم نشد و به شیره پناه بردم و نشد شیشه مصرف کردم که مرفین مصرف نکنم و بازهم نشد، فرق کنگره در درجه اول خانواده بود که به‌عنوان یک نقص اعتیاد را پنهان نمی‌کردند و در خانواده سم‌پاشی شده بود با اعتیاد من و یک واژه‌ای که خیلی پرمعنا بود و خیلی فرق می‌کرد «مسافر» که حس خوبی داشتم. آدم لجبازی هستم خودم را مجبور می‌کردم که ترک کنم در روزهای  تعطیل جوراب‌های همسرم را به دوردست و پاهای خودم می‌بستم به قول دوست‌هایم جوراب سه‌ربع را بعد از دو سه روز به جوراب‌شلواری تبدیل می‌کردم و فرق دیگر کنگره حضور همسفر که دیگر مقابل من نبود روزی که من به کنگره آمدم همسرم می‌خواست برود من گفتم شما فکر کنید رفته‌اید و طلاق گرفته‌اید شما بمان من می‌روم و بعد رفتم تا جایی که توان داشتم مواد مصرف کردم به حدی که دیگر چیزی نمی‌فهمیدم و وقتی وارد کنگره شدم گفتم دیگه میخوام سفر کنم وقتی سفر را شروع کردم دیدم زنجیرهای زیادی به من وصل است چگونه آن‌ها را صاف کنم ولی بعد از گذشت 3 ماه متوجه شدم من تلاشی نکرده‌ام که باور کسی را عوض کنم بدون سروصدا به جلسات کنگره می‌رفتم ناخدا گاه متوجه شدم رفتار همسرم عوض‌شده. حدود 3 سال بود پدرم پیشانی منو بوس نمی‌کرد چون می‌دانست من مصرف‌کننده هستم و بعدازآن پدر من پیشانی مرا بوس کرد. کنگره عظمت و قدرت دارد ما انسان‌هایی که در درون کنگره هستیم نمی‌توانیم آن را درک کنیم چراکه هرجی که به آن نزدیک باشی آن را گم می‌کنیم، پدر و مادرم وقتی در خیابان می‌روند هرکسی را ببینند مصرف‌کننده است به من میگویند خدا کند که او هم بیاید و در کنگره به رهایی برسد. پدر و مادرم شاید زیاد به جلسات کنگره نیامده باشند ولی باورشان در مورد کنگره قوی است و من باید کنگره را در نگاه آن‌ها ببینم چون ما غرق‌شده‌ایم و دیگر آن عظمت را پیدا نمی‌کنیم. ولی هر زمان به گذشته نگاه می‌کنم درک قدرت کنگره را می‌فهمم من زندگی کردم و در طول درمان آسیبی به کسی نرساندم.

در زمان‌هایی قبل که به مراکز دیگر رفته بودم همسرم گریه می‌کرد و ایشان به من می‌گفتند راضی به مصرف هستم، چراکه احساس می‌کرد ممکن است هرلحظه من بمیرم و یا سکته کنم ولی در کنگره چنین اتفاقی رخ نداده بود.

به نظر شما جلسات خانواده تا چه اندازه مؤثر بوده و آیا کارایی داشته است؟

 کارایی زیادی دارد و من شناخت پیدا کردم نسبت به اعتیاد، آن زمان فکر می‌کردم کسی که راه میره، حالشان خوب است مشکلی ندارد، ولی اکنون با شناختی که پیداکرده‌ام اذیت می‌شوم و بعضی وقت‌ها شک می‌کنم بااینکه میدانم شکم بی‌مورد است.

 یه خاطره تعریف کنم از سفر اول؛ یادم می‌آید زمانی که روزی 13 سی‌سی دارو داشتم مرتباّبه راهنمای خودم گله می‌کردم که میزان دارو اندازه نیست و حالم را خوب نمی‌کند ایشان گفتند: اگر می‌توانی 3 روز مرخصی بگیر، سریع مرخصی گرفتم و خیلی شادمان فکر می‌کردم قرار است وعده‌ام زیاد شود و یا مثلاً به اردو برویم، تلفن زدم به راهنمام و گفتم مرخصی را گرفته‌ام، بعد ایشان گفتند سقوط آزاد، سه‌شنبه ظهر شروع شد. چهارشنبه حالم بد بود و یک مسافر می‌داند حال آن روز مرا، عقلم فرمان نمی‌داد که 140 سی‌سی شربت‌داری و بخور فقط می‌گفتم می‌روم اگر دوستام تعارف کردند کمی مواد مصرف می‌کنم ولی کسی تعارف نکرد بعد متوجه شدم غرورم به من کمک کرد باوجوداینکه می‌توانستم بروم ولی این کار را انجام ندادم پنج‌شنبه خیلی حالم بد بود پسرم به راهنمام تلفن زد و گفت پدرم حالش خوب نیست و واقعاً حالم بد بود وقتی باراهنما صحبت کردم گفتند داری می‌میری گفتم نه زیاد حالم بد نیست و ایشان گفتند اگر مردی ما میایم کرج و اگر نمردی فردا صبح پارک طالقانی منتظرم. من جمعه صبح با یک حال خراب آن‌هایی که تجربه‌دارند حال مرا درک می‌کردند نمی‌دانم چه چیزی سبب شد که بروم، همیشه یک معادله‌ای داشتم که می‌گفتم من که نمی‌دانم و این چیزی که راهنما می‌گوید معلوم نیست تا چه اندازه درست است من انجام می‌دهم و اگر اشتباه شد او از من معذرت‌خواهی کند.  

قضاوت شما در مورد مصرف‌کنندگان بیرون از کنگره چیست؟

 در حال حاضر ترحم، دل سوزی ولی قبل از کنگره تنفر و احساس می‌کردم کسانی که مصرف‌کننده هستند انسان‌هایی بی خانواده و بی تعهد هستند و درست تربیت‌نشده‌اند

 یک روز زمان مصرف در خیابان آدمی را دیدم به خاطر مصرف زیاد مواد به داخل جوب پر از لجن افتاده همه آدم‌ها نگاه می‌کردند و با تمسخر می‌خندیدند، با غرور رفتم کمکش کنم رفتم و دستش را گرفتم به خاطر اینکه اون لحظه حالش خراب بود گفتم بدبخت‌تر از تو در دنیا چه کسی است نگاهی به من انداخت و گفت: بدبخت‌تر از من تو هستی که فکر می‌کنی از من بهتر هستی.

آدمی که اعتیاد دارد بی‌هوش نیست معادل اون لذتی که دارد استفاده میکنه جایی را پیدا نکرده است یا آن‌قدر درگیر شده است که هرچقدر زور بزند زور خودش تنها فایده‌ای ندارد.

حتی در داخل کنگره هم وجود دارد مسیر درمان آماده است همسفر هم است، جمع در حال خدمت کردن هستند ولی حالش خوب نمی‌شود اصلاً نمیتونم بگویم که آدم خوبی نیست نان کنگره را می‌خورد ولی شکر گذار نیست و سفر نمی‌کند؛ زیرا واژه‌ای است بنام اختیار وجود دارد که باعث شده که نتواند حرکت را عوض کند.

کنگره را دوست دارم چون حداقل الآن روزهای خوبی رادارم.

شما به‌عنوان کمک راهنما همسفر چه توصیه‌هایی به همسفران می‌کنید؟

صبر کردن، صبور باشند و در کنار مسافر بمانند.

از زمانی که کمک راهنما شده‌اید ازلحاظ وقت در زندگی مشترک مشکلی ندارید؟

نه قبلاً ما هفته‌ای دو بار لژیون برگزار می‌کردیم و یک هیجان خاصی در زندگی داشتم و برنامه‌ریزی داشتم رهجوها را بیشتر می‌دیدم و احساس خوبی بود الآن هفته‌ای یک‌بار است و من مشکلی ندارم.

بزرگ‌ترین آموزشی که از زمان ورود به کنگره تا الآن به‌عنوان کمک راهنما گرفته‌اید؟

بیشتر دوست داشتم آموزش ببینم چون باید به آموزش‌ها را در زندگی کاربردی کنیم، بعضی وقت‌ها آموزش داده می‌شد و بعد خودم آن‌ها را کاربردی می‌کردم مواقعی پیش می‌آمد که به رهجو رهکارداه می‌شد و دقیقاً سر راه خودم پیش می‌آمد برخلاف میل باطنی انجام می‌دادم.

دو چیز وجود دارد یکی حس و دیگری احساس که ایجاد دوگانگی می‌کند.

اگر حس قوی باشد دقیقان مشخص می‌کند مسائلی که با آن برخورد می‌کنیم هیچ‌وقت دنبال فرار کردن آر آن نیستیم و باورش می‌کنیم که آمادگی برای ساختن راداریم؛ و احساس چون نشأت می‌گیرد از یاد آدم یکجایی دور از عقل و مزه آن به کام ما تلخ است سریع عکس‌العمل نشان می‌دهیم و همیشه فاصله وجود دارد.

تمامی نقاط کنگره را تجربه کرده‌ام کنگره مثل رودخانه می‌ماند و امکان ندارد بدون تلاش آب‌دستمان را بگیرد و اختیار زیر سؤال می‌رود و بین داخل و خارج تضاد ایجاد می‌شود و مجبور می‌شویم روی یک کدام حجاب بکشیم. ولی کسی که یاد می‌گیرد تلاش کند نیازی به حجاب ندارد و یاد می‌گیرد بیرونش را هم بسازد.

من از سفر اول تابه‌حال هر جا احساس می‌کردم نقطه خالی وجود دارد می‌رفتم و خدمت می‌کردم و کمک کردم در کنگره حل بشوم و اگر سؤالی پرسیده شد کامل جواب بدهد اما کسی که تلاش نکرده باشد بدون صمیمیت و محبت اگر سؤالی هم پرسیده شود نصفه‌نیمه جواب می‌دهد. چون کنگره مدرسه است اگر ضد ارزش‌ها را ندیده گرفت آموزش‌ها را فرانگیریم و فقط در حد شنیدن باشد ارزشی ندارد چون قرار است ما خوب زندگی کنیم.

اگر قبلاً کسی از من سؤالی می‌پرسید بدون فکر کردن به معنای آن جواب می‌دادم و تاوانش را می‌دادم بدون اینکه متوجه باشم اما وقتی با کنگره آشنا شده‌ام اول یک‌نفس عمیق می‌کشم و بعد فکر می‌کنم آیا من در حد جواب دادن به او هستم آیا تجربه کافی برای این کاردارم.

آیا کسانی که در بیرون کنگره هستند مانند ما تاوان کارهایشان را می‌دهند یا ما که در محیط کنگره هستیم؟

محیط کنگره من باور خودم است و ارتباطی به دانش کنگره ندارد و هر جا ضدیت وجود داشت فهم خودم است بی‌جهت موی آدم سفید نمی‌شود بعضی وقت‌ها انسان چیزی را که می‌داند گنج نیست و رنج است. دانش تبدیل به رنج می‌شود من می‌پذیرم و بعدازآن می‌رسد به نقطه تحمل که حتی نگاه الآن من به اعتیاد چیز بدی نیست.

حتی در مورد فرزندم نمی‌توانم اختیاری داشته باشم چون هنوز با دوستان مصرف‌کننده در رابطه هستم و فرزند من با فرزند آن‌ها و در مورد کنگره چون من به درمان رسیده‌ام نمی‌توانم بگویم دیگر هیچ‌یک از اعضای خانواده من به سمت مواد مخدر نمی‌روند و اختیار فرزندم برایم قابل‌احترام است و بسیار دوست دارم من که تلاش کرده‌ام چرا برای فرزندم کاری نکنم و رؤیاپردازی نمی‌کنم و بسیار واقع‌بین هستم و تلاش می‌کنم حتی یک نفر دستش را دراز کرد برای کمک به او کمک کنم.

و یاد گرفته‌ام اگر حتی یک لیوان آب‌دست کسی می‌دهم با عشق باشد؛ و عشقی که در کنگره وجود داشت مرا پایبند کرد.

 از زمانی که مرزبان شده‌اید در درون و بیرونتان چه تغییری کرده‌اید؟

خیلی تلاش کرده‌ام برای رهایی و بعدازآن در آزمون کمک راهنمایی شرکت کردم و جهان‌بینی را نمره آوردم وفنی را رد شدم من جهان‌بینی آقای امین دژاکام را خوردم، الآن  آگاهی یک سنگ محکی هست هرجی بسنجم اول سنگ محک برانداز می‌کند بعد عمل می‌کنم ولی بعدازاینکه قبول نشدم رفتم تا پایه‌های مالیم را محکم کنم اما پول شده بود جن و من بسم آل... سه برابر تلاش می‌کردم یک‌سوم آن را به دست می‌آوردم. تا اینکه در یک بازی دوستانه، قصد برای مرزبانی نداشتم کاندید شدم و گفتند هرکسی نمی‌تواند مرزبان باشد ولی من 21 راٌی آوردم.

ازنظر من مرزبانی  جایگاه خدمتی بسیار سختی است؛ مانند آن می‌ماند که روی لبه تیغ راه می‌روی چون کسانی که منظم می‌آیند وظیفه امنیت آن‌ها داری و کسی که جا ماند باید دستش را بامحبت بگیری نمی‌دانی عدالت است، وقتی گرفتی غافل نمی‌شوی فقط در این 10 ماه حسی را تجربه کرده‌ام قرار است مسئولیتی را بپذیری و باور کردی اون مسئولیتی که به تو داده شد یک جایگاه خدمتی است جز آن چیز دیگری نیست و گم نشوی، کمک می‌کند به نقطه تحمل؛ و اگر روزی زندگیت دچار تلاطم شد بتوانی آن را درست کنی.

21 راًی مرا تاًیید کرده‌اند و شروع کردم به تلاش کردن و اگر پایان دوره شد می‌خواهم ببینم آیا بازهم همان نگاه‌های محبت‌آمیز وجود دارد، در جایگاه مرزبانی باید در  چارچوب قانون محبت کنی و این کار بسیار سختی است.

آیا شما از آقای علی یگانه راضی هستید با توجه به اینکه یکی از دلایل سفر کردن ایشان خانواده بود ه است و چه تغییراتی کرده است؟   

 بله ـ قبل از سفر هم خوب بودند ولی بعد از سفر منطق بیشتر شد و اگر جنجال می‌کردم قبل از سفر نگرا ن از دست دادنش بودم.

آیا شما در منزل لژیون می‌گذارید؟

 بله ـ پسر من یک سال به کنگره می‌آمد؛ معجزه کنگره وقتی همسرم در خانه سی‌دی‌های کنگره را می‌گذارد و بعد از اتمام از من سؤالی می‌پرسند پسرم از اتاق سریع جواب می‌دهد؛ و اگر پسرم اشتباهی مرتکب بشود داشته‌ها را از قبل داشته است. پسرم همیشه میگویید؛ پدر من فکر نکن من دارم کج می‌روم من دروغ نمی‌گویم و لذت نمی‌برم از خودم نگاه می‌کنم می‌بینم می‌دانم و غفلت می‌کنم و باید درس را اولویت قرار بدهم نمی‌دهم ولی نگاه می‌کنم می‌بینم نمی‌توانم در این مقطع سنی درکش کنم و خوشم نمی‌آید.

و من نتوانستم تو این مقطع سنی به فرزندم وصل شوم و نمی‌توانم از آن عبور کنم زیرا یک حجاب بین پدر و فرزند وجود دارد برای همین باید فرزندانمان به کنگره وصل باشند زیرا محبت جمعی اجازه غرق شدن به فرزندانمان را نمی‌دهد و اگر حس فرزندمان با ماهم خونی نداشته باشد با یکی از افراد کنگره سازگار می‌شود زیرا بامحبت گره‌خورده‌ایم.

کسی که خودش تلاش کرده و خواسته است که تغییر کند قدرتمند می‌شود ولی کسی که دیگران دستش را گرفته‌اند هرروزی که دستش را رها کنند به زمین می‌خورد.

نظر شما در مورد همسرتان خانم شکری چیست و تا چه اندازه تغییر کرده‌اند؟

خیلی دوستش دارم و از زمانی که به کنگره آمده است خیلی بیشتر از من تغییر کرده است و 50 درصد اعتمادبه‌نفسش بیشتر شده است و قبلاً دیگران به او شکل می‌دادند ولی الآن خودش این کار را می‌کند. همه ما خطا می‌کنیم ولی الآن با هوشیاری خطا می‌کنم باعث خرابی نمی‌شود. همسر من کاملاً با منطق کار می‌کند ولی من نقطه مقابلش بادلم کار می‌کنم و منطق زیاد جایی ندارد.

من به این موضوع می‌رسم بعد از گذشت این چند سال آیا این دستور جلسه فرقی کرده است؛ نقطه قضاوت؛ زیرا قضاوت از کودکی با ما بوده است و با انسان زاده می‌شود من نسبت به تمام دنیا حتی خودم قضاوت می‌کردم و باعث بروز ناهنجاری می‌شود و اگر انسان در بن‌بست اعتیاد گرفتار می‌شود تا مقداری باز به خاطر قضاوت است که از جامعه جدا می‌شویم که فکر می‌کنیم ما با انسان‌های دیگر فرق می‌کنم و بعد از درمان این دستور جلسه تا چه اندازه فرق کرده است.

 از آقای یگانه و خانم شکری که دعوت بنده را قبول کردند؛ کمال تشکر رادارم و برایشان سلامتی و شادکامی را خواستارم

 

 

خبرنگار کنگره 60: همسفر خاطـــره

 

نگارنده: همسفر سایه

 

 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .