بانام او که یادش ، آرامش قلوب را در پی دارد
ای برادر تو همه اندیشهای مابقی خود استخوان و ریشهای
گر بود اندیشهات گل،گلشنی ور بود خاری ، تو هیمه گلخنی
ابتدا ببینیم ، تفکر چیست ، که با آن ساختارها آغاز میگردد ، و در آخر خواهیم دید ، چرا و چگونه بدون تفکر آنچه هست روبهزوال میرود .
تفکر یک حرکت ذهنی و درونی است . وقتی میگوییم ، تفکر یک حرکت است ، یعنی تغییرات تدریجی مستمر ، جزء ذات آن است ؛ اگر غیرازاین باشد ، نمیتوان به آن واژه و معنای "حرکت" را اطلاق کرد . "حرکت" یعنی تغییر تدریجی مستمر ، که البته در اینجا تغییر کیفی مراد است ، نه کمی و نقلی و یا وضعی .
اما این حرکت از کجا به کجاست ؟ مبدأ و مقصد این حرکت کجاست ؟
تفکر ، یک حرکت درونی و ذهنی است که از یک نقطه معلوم بسیار مبهم ، و نزدیک به مجهول ، شروع به جنبش میکنم و به سمت معلوم حرکت مینماید . تفکر جرقه ایست که در ذهن میجهد و هرچه بیشتر حرکت کند ، این جرقه بیشتر تغییر میکند و مرتب با تبدیل آن بهمراتب بعدی ، آن جرقه به شعله و شراره تبدیل و ترخیص میگردد . بهعبارتدیگر ، در جهل مطلق و بدون جرقهی ناچیز اولیه ، حرکتی آغاز نمیگردد و شعلهای به وجود نمیآید ؛ البته در ابتدا در پرتو این جرقه ، چیزی پیدا و معلوم نیست ، همهچیز نامعلوم است ، اما در حد هیچ و صفر هم نیست . بهبیاندیگر ، وضوح تفکر ، در ابتدای حرکت ، نزدیک به عدد صفر است ، در حد اپسیلون(بسیار اندک) است ، اما صفر هم نیست ؛ چون عدد صفر را در هر عددی ضرب کنیم ، حاصلضرب کماکان صفر خواهد بود .
به سخن دیگر ، شروع تفکر مانند یک نور بسیار اندک در تاریکی است که از دور سوسو میزند ، چشمک میزند ، رفتوآمد میکند ، نوری نیست که بتوان با آن چیزی را دید ، بلکه فقط جرقه ایست برای شروع شکلگیری یک ساختار . گاهی چهرهی خود را برای یکلحظه به ما نشان میدهد و بلادرنگ رخ را میپوشاند ، آنی و لحظه ایست . به همین دلیل و علت میگوییم ، مبدأ حرکت تفکر ، نه "مجهول" است و نه "معلوم" ، بلکه معلوم کاملاً مبهم و نزدیک به مجهول است !
اما چه شرایطی باعثوبانی جرقه تفکر میشود؟
زدن و نزدن این جرقه بستگی به کمیت و کیفیت دانایی دارد . بر اساس آنچه آدمی در طول حیات آموزش میبیند یا تجربه میکند ، قدرت تفکر او نیز بیشتر نضج (پختگی و پا گرفتن) میگیرد و قوام مییابد . مثلاً ، اگر یک فرد مصرفکننده یا معتاد ، یک رهاشده و به درمان رسیده در کنگره 60 را ببیند ، یا اینکه در اینترنت به وبلاگ کنگره برخورد نماید ، یا از طریق تلویزیون اطلاعی در این خصوص کسب کند ، همین عامل ممکن است باعث شود یک جرقه در ذهن او زده شود و او را به فکر کنار گذاشتن اعتیاد فروبرد ؛ اما نمیداند چگونه ، از چه طریق ، چه مدت و کلاً چیزی دراینباره نمیداند (اینجاست که یکلحظه تفکر از 70 لحظه عبادت افضل است ) .
حال اگر این جرقه که موجب و موجد تفکر شده ، ادامه یابد ، حرکت نیز شروع میشود ، و هرچقدر آن شخص بیشتر به آن فکر توجه و تمرکز کند ، در ذهن خود تصویرهای بیشتری را خلق میکند. با مشورت و پرسش مجدد از دوست رهاشدهی خود ، این تصاویر را اصلاح میکنم . با به یادآوردن ترکهای قبلی خود و یا با مقایسه کردن فرد رهاشده با دیگران و از طریق هزار و یک روش دیگر ، این فکر و ساختار بزرگتر و بزرگتر میشود . پس میبینیم ، جرقهی ناچیز و نامعلوم اولیه ، بهتدریج درحالیکه تبدیلشدن به شعله و چیزی معلوم است. پرواضح است ، برای قوام این ساختار و کامل شدن آن ، باید وادیهای بعدی یکی پس از دیگری پیموده شود و این نهال مرتب آبیاری و از آن مواظبت گردد .
پیش از اینکه به وعدهی خود وفا کنم و بگویم چگونه "بدون تفکر آنچه هست روبهزوال میرود" ، لازم است مختصراً یادآور شوم که ساختارهای به وجود آمده ناشی از قدرت تفکر ، همگی سازنده و مثبت نیستند ؛ بلکه ساختارهای مخرب ، منفی و ضد ارزشها نیز از طریق همین جرقه و تفکر شروع میشود و نهایتاً به یک ساختار و ساختمان پابرجا و تنومند ، اعم از خوب یا بد تبدیل میگردد .
انسان با مشاهده ، شنیدن ، لمس کردن و کلاً از طریق حواس ظاهری و بیرونی خود ، تجربه میکنم ، آموزش میبیند ، به فکر فرو میرود و در یککلام ، دانایی کسب میکنم . از طرف دیگر ، میدانیم که این حواس بیرونی توأم با حواس درونی (ده حس) و همچنین هفت اندام آدمی ، همگی مأمور دل و نفساند . خواستههای انسان ( که نشانهی نفس است ) متناسب با همین ورودیها و خروجیهای حواس و دانایی ، شکل میگیرد .
اما باید بدانیم ، در ابتدا فقط یک فکر است که نطفهی خواستهها و به طبع آن ساختار را به وجود میآورد . حال اگر آن تفکر ادامه یابد، ساختار ناشی از آن فکر قویتر و ریشههایش مستحکمتر میشود ؛ مانند گلوله برفی ، هرچه بر روی برف بغلتد ، بزرگتر میشود . ادامه و اصرار در هر تفکری ، مانند غلتاندن گلولهی برفی بر روی برف است . یعنی فکر ، از خود فکر تغذیه و رشد میکند .
آمدن فکر به ذهن میتواند ارادی نباشد ، هر فکری ، اعم از بد و ضد ارزشی یا خوب و ارزشی ، که به ذهن خطور کند ، با پرداختن و تصویرسازی از آن و یا علیالدوام محل گذاشتن به آن ،خودبهخود و لاجرم (ناگزیر) ، آن فکر بزرگتر ، قویتر و چاقتر میشود . این قانون خلقت و کار استاد کریم است که به هر چیزی فکر کنیم ، آن فکر بزرگتر و دارنده فکر ، دیر یا زود به همان طرف سوق داده میشود .
در حقیقت نیروهای الهام ، القاء و تحرک که در هستی موجودند به کمک و تقویت و فربهتر شدن آن فکر برمیخیزند و فرقی نمیکند که فکر برخاسته از ذهن در راستای "تقوی" باشد یا "فجور" (فألهمها فجورها و تقویها) . خوراک فکر ، ادامه و پای فشردن بر همان فکر است . فراموش نکنیم ، بزرگترین ساختارها ، ابتدا از یک فکر که در آغاز ناچیز ، نامعلوم ، نزدیک به مجهول و در حد جرقه بود ، شروعشده و بعدها به شعله و شراره تبدیلشده است . همچنان که در وادی اول است :"همهچیز اول مثل صفحه سفید نقاشی است . سپس ، ذرهذره تصویر پدیدار میگردد و از معنی آن ، هم زشت و زیبا ، و هم خوب و بد ، پدیدار میشود ."
آمدن فکر به ذهن اغلب غیرارادی است . پرداختن به آن موجب ادامه حرکت و تقویت و ملأ تثبیت آن فکر میگردد . همچنان که حرکت فکر از یک مبدأ به مبدأ دیگر در امور خوب و سازنده ، توسط عقل صورت میگیرد ، در امور ضد ارزشی ، این حرکت توسط نفس (اماره) صورت میگیرد . اگر فکر به وجود آمده ، شیطانی و نفسانی باشد ، چاره و راهکار برای خلاصی از آن این است که به آن فکر و تفکر ادامه ندهیم .
همچنان که با محل گذاشتن به فکر آن را بزرگ میکنیم ، بابی محلی و صرفاً مشاهده آن فکر ، موجبات ذوب و محو شدن و نهایتاً ریشهکن شدنش را فراهم میکنیم . البته این کار ، کار سخت و دشواری است و نیاز به تمرین و پشتکار و ممارست فراوان دارد ، خصوصاً برای کسانی که معتاد به نشخوار فکری شدهاند . یکی از معضلات در روانپزشکی و روانشناسی و روانکاوی همین موضوع "چگونه فکر کردن ، به چه چیزی فکر کردن و به چه چیزی فکر نکردن" است .
البته تکنیک و ترفند و لم های مختلف برای این مهم (رهایی از هجوم افکار) وجود دارد که اینجا مجالی برای برشمردن آنها نیست ، شرح آنها که جای خود دارد و فرصتی دیگر میطلبد . اجمالاً بگویم که بهغیراز تکنیکهای رهایی از فکر منفی و مخرب ، که بهعنوان درمان اورژانسی و صرفاً مانند مسکن درد است ، چارهی اساسی و زیربنایی و درمان آن ، شناخت نفس و انسان ، و دانستن مکانیزم نفس و حقههای آن میباشد و نه صرف قرصهای اعصاب و روان و یا مواد مخدر .
به این دلیل است که ، بدون تفکر ، آنچه هست ، منجمله فکر بد و مخرب ، روبهزوال میرود .
امیدوارم توانسته باشم به وعدهی خود وفا کنم .
نویسنده : مسافر امین گلی
- تعداد بازدید از این مطلب :
6195