سلام دوستان زهرا هستم همسفر؛ مسافرم با 16 سال تخريب ترياك؛ شيره؛ حشيش و مشروبات الكلي داشتند. مدت 12 ماه 8 روز سفر كرديم در حال حاضر حدوداً 4 سال و 3 ماه آزاد و رها هستيم راهنماي ايشان آقاي محمد جعفري و راهنماي خودم خانم مژگان ابوالحسني؛ اكنون نيز به عنوان كمك راهنما در خدمت همسفران عزيز هستم.
من تا قبل از ازدواج هيچ آشنايي با مواد مخدر نداشتم و حتي از سيگار هم متنفر بودم ولي هميشه زندگي آن طوري كه میخواهی پيش نميرود وقتي با رضا نامزد شدم کمکم با مقوله اعتياد روبهرو و آشنا شدم در اين دوران متوجه مصرف همسرم شدم و چون اطلاع كافي از اعتياد نداشتم؛ نمیدانستم چگونه بايد برخورد كنم. همسرم به خاطر پادردهایی كه داشت مواد مصرف میکرد ولي الآن میدانم همه اینها توجيه بود و آنها يك بيمار هستند.
در آذرماه سال 83 ازدواج كرديم و زندگي مشترك خود را زير يك سقف آغاز نموديم همسرم در خانه مواد مصرف میکرد چون در طول روز در خانه نبود من از مقدار و تعداد مصرفش اطلاع دقيقي نداشتم مصرف او ترياك بود و در كنار ترياك حشيش هم مصرف میکرد ولي من اصلاً راجع به حشيش چيزي نمیدانستم و حتي نمیدانستم كه ايشان حشيش هم مصرف میکنند. هر روز اين مصرف مواد بيشتر میشد تا جايي كه سه بار در روز را در خانه مواد مصرف میکرد نه مسافرتي؛ نه تفريحي؛ نه گشتوگذاری و نه مهماني كه بشود راحت رفت؛ مدام مشاجره داشتيم وقتي مصرف حشيش را فهميدم دعواهاي ما بيشتر شده بود سر هر چيز كوچكي بهانهاي میشد تا دعوا را بيفتد. واقعاً تصور من از ازدواج خوب و آرامش در زندگي و آرزوهايي كه داشتم همه و همه به پوچي و تباهي رفته بود تا اينكه در دوران اعتياد صاحب فرزندم شديم يك پسر كه تقريباً زندگي ما را تغيير داده بود هم خوشحال بودم و هم ناراحت؛ توي اين چند سال همسرم بارها اقدام به ترك كرد با متادون درماني ولي هیچکدام فايده نداشت و اوضاع از قبل هم بدتر میشد. من فقط تنها كاري كه میتوانستم انجام بدهم توكل به خدا و كمك از او بود و از خداوند میخواستم كه راهي براي درمان اعتياد پيش پايمان بگذارد. تا اينكه فروردینماه سال 88 برادرم با كنگره آشنا شد برادرم هم درگير اعتياد شده بود و او هم بارها اقدام به ترك كرد ولي نتوانسته بود و من شاهد همه اینها بودم تا اينكه از مسافرم هم خواستم تا وي هم در جلسات كنگره شركت نمايد.
اول نه من نه مسافرم هیچکدام كنگره را باور نداشتيم اما برادرم خيلي اصرار داشت چون تقريباً دو ماهي بود كه وارد كنگره شده بود. خلاصه در خردادماه بالاخره اذن خداوند فرا رسيد و وارد كنگره شديم و ايشان سفرشان را شروع كردند کمکم با تغييراتي كه در رضا ديدم به كنگره ايمان آوردم و خودم هم شروع به آمدن كردم ما هر دو با هم سفر را شروع كرديم سفري كه تنها درمان اعتياد نبود؛ بلكه دريچهاي روشن و نوراني در زندگي ما باز كرد و زندگي ما را عوض كرد. شايد من خيلي چيزها را میدانستم و ياد گرفتم اما عمل كردن و كاربردي كردن توي زندگي را در كنگره با آموزشهای اساتيد كنگره ياد گرفتم با وجود سختيها و مشكلات در زندگي؛ الآن ياد گرفتم كه با ايمان، تفكر سالم، حس خوب و محبت قدم بردارم و با آموزشها مشكلات را حل كنم. من از آقاي مهندس دژاكام و خانواده محترمشان و راهنماي خوب خودم خانم مژگان ابوالحسني و راهنماي مسافرم آقاي محمد جعفري تشكر و قدرداني میکنم كه به ما درس زندگي و صبر و آرامش را ياد دادند.
دستان اين بزرگواران را میبوسم و تا آنجايي كه میتوانم در خدمت كنگره و اهداف آن قدم برمیدارم من و همسرم خدمت در كنگره را دوست داريم و با عشق خدمت میکنیم چون هم میخواهیم به آرامش برسيم و هم چيزهايي را كه در اينجا ياد گرفتهایم به ديگران بياموزيم. آرامش الآن زندگيام را مديون كنگره هستم؛ اميدوارم تمامي كساني كه به اين مكان مقدس قدم میگذارند به رهايي و آرامش در زندگیشان دست پيدا كنند.
با تشكر از همسفر زهرا ثالثي
منبع : وبلاگ همسفر عزت سلطانی
- تعداد بازدید از این مطلب :
3674