همیشه این و به ما میگفتن که وقتی بالباس سفید به خونهٔ بخت رفتی باید باکفن سفید ازآنجا بیرون بیایی. شاید بعضیها چند سال اول زندگی را بهخوبی و خوشی گذرانده باشند و بعد متوجه اعتیاد همسرشان شدند ولی من دقیقاً فردای روز عروسی زمانی که آمادهٔ رفتن به ماهعسل بودیم از جیب همسرم مواد درآوردم. در یکلحظه خیلی جاخورده و ناراحت شدم و خیلی گریه کردم نمیدانستم این تقاص کدامین گناه است. این اتفاق باعث شد، لذتی که از عروسیمان در دل داشتم به زهر تبدیل شود نمیدانم چرا آن خوشی اینقدر مدت کمی داشت.نمیدانستم که باید چهکار کنم پس از گذشت 1 ماه قطعی متوجه شدم که همسرم اعتیاد دارد با مواد مخدر بیگانه نبودم در خانهای بزرگ شدم که هر وقت چشمباز میکردم پدرم را در حال مصرف مواد میدیدم. همیشه دوست داشتم که زودتر ازدواج کنم تا از اون زندگی بیرون بروم ولی افسوس نمیدانستم که نباید صورتمسئلهٔ را پاککنم بلکه باید آن را حل کنم و ایراد کار در این بود که حل آن را بلد نبودم.
تنها در تمام مدت به این فکر میکردم که چرا زندگی با من اینگونه رفتار میکند آیا واقعاً عدالت این است؟ در 6 ماه اول ازدواجمان به هر دری زدم ولی جواب نگرفتم چند بار پیش پزشک رفتیم همسرم در خانه ترکهای سقوط آزاد را انجام داد. 1 بار هم در کمپ بستری شد و نتیجه آن بود که تنها 2 هفته مواد را مصرف نکرد. همسرم بعدازآن دو هفته دوباره مصرف کردن مواد را شروع کرد و دوباره شروعی بود برای حال خرابیها و بسیاری از مسائل و مشکلات دیگر. تا اینکه خیلی اتفاقی با کنگره آشنا شدیم. از زمانی که وارد کنگره شدیم زندگی ما عوض شد.
بااینکه همسرم به کنگره نمیآمد و سفر خوبی نداشت در عوض من در کنگره چیزهایی را آموختم که در هیچ کجای دنیا نمیتوانستم بیاموزم. آموختم که در درجهٔ اول باید صبور باشم، استقامت داشته باشم و اگر میخواهم به خواستهٔ قلبیام برسم باید تلاش کنم در طول سفر سختیهای زیادی داشتیم که یکی از آن مشکلات مشکل مالی و مسکن بود که فشار زیادی را از این بابت تحمل میکردیم و برای همین مدتی را در کنار خانوادههایمان زندگی کردیم. حدود 2 سال طول کشید تا مسافرم بتواند سفر منظمی را شروع کند. از روزی که سفر مسافرم شروع شد، زندگی همروی دیگرش را به ما نشان داد. تازه فهمیدم که اگر انسان در صراط مستقیم قدم بردارد همهچیز برایش درست میشود وزندگی ماهم از شروع سفر تا زمان رهایی شکل دیگری به خود گرفت.
آرامآرام مشکلات ما حل شدند و ما توانستیم کمکم چیزهایی را که ازدستداده بودیم دوباره به دست بیاوریم. تمام این به دست آوردنها را مدیون کنگره هستیم. در طول این سفر علاوه بر آنکه سیستمهای جسمی و روحی بازسازی شدند، زندگی ماهم آرامآرام بازسازی شد و از سر گرفته شد. بعد از گذشت 1 سال و 8 ماه از رهای، بچهدار شدیم؛ و از خداوند بزرگ سپاسگزارم که در حال حاضر بعد از گذشت 6 سال و 6 ماه زندگی آرام و لذت بخشی را در کنار فرزند و همسرم میگذرانم. درگذشته زمانی که به نتیجه نمیرسیدم همیشه فکر میکردم که چرا بااینکه تمام راهها را رفتهام باز به نتیجهای نمیرسم؟ و در کنگره یاد گرفتم چه انسانها و دوستان زیادی از ما قربانی شدند فقط به دلیل اینکه راه را پیدا نکردند و یا اشتباه رفتند چه بسیار مصرفکنندگانی که قربانی شدند وزندگی آنها متلاشی شد فقط برای اینکه راه را نیافتند.
خیلی از آنها انسانهای مصمم و باارادهای هم بودند، اما فقط در اثر انتخاب غلط وسایل نابودی خود و دیگران را فراهم نمودند و حتی خیلی از آنها که راهحلی نیافتند دست به خودکشی زدند. آری رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است یکی یافتن راه و دیگر، آنچه برداشت مینماییم. بله من هم از آن دسته بودم که راه درست را پیدا نکرده بودم و بعد از آشنایی با کنگره فهمیدم که راه درست کدام است و اینگونه به نتیجه رسیدیم. به گذشته که برمیگردم با خود میگویم یادش به خیر در آن سالها هر وقت همسرم را در خانه برای ترک میخواباندم مجبور بودم خودم برایش سرم و آمپول بزنم آنقدر روی او تمرین کردم تا یاد گرفتم و مهارت پیدا کردم. خیلی سخت بود ولی تمام سختی آن فقط برای بار اول بود. روزهای بسیار سختی را سپری کردیم ولی الآن که فکر میکنم متوجه میشوم که اگر آن تاریکی هارا تجربه نمیکردم و آن سختیها را نمیکشیدم، اکنون شاید از این زندگی سادهای که داریم لذت نمیبردم و مدام در حال غر زدن بودم. الآن که میدانم از چه روزهایی عبور کردهایم از زندگی بهترین استفاده و لذت را میبرم.
خدایا شکر، شکر، شکر
خانم سارا، کمک راهنما
نگارنده: همسفر قانعی
- تعداد بازدید از این مطلب :
3961