English Version
English

دانایان سهل انگار

دانایان سهل انگار

به نام خدا

 

در یکی از کلینیک‌ها، پزشک برای راهنمای رهجویی نامه ای نوشته بود به این مضمون که این بیمار مبتلا به بیماری اختلال افکار یا یک همچین چیزی است و ممکن است درمان خود را ادامه ندهد، لذا باید دارو مصرف کند تا در مسیر درمان بماند و به انضمام نامه، نسخه ای برای رهجو نوشته بود مملو از قرص‌هایی که به نظر من هر کدام به راحتی یک آدم سالم را دیوانه می‌کند و در کنگره برای یک مصرف کننده آنتی ایکس محسوب می‌شود. به قول راهنمای این رهجو که با خنده می‌گفت همه کسانی که برای درمان به کنگره می‌آیند دچار اختلال افکار و به هم ریختگی هستند، چه کسی است که هنگام ورود به کنگره حالات وی به یکی از بیماری‌های روانی شبیه نبوده است؟ مثل اینکه به یک نفر بگویی شیشه یا کراک مصرف کن تا بتوانی در مسیر درمان بمانی.

این ماجرا باعث شد چند خاطره به ذهنم بیاید که گفتن آنها خالی از لطف و بی ارتباط به موضوع نیست.

یادم می‌آید اولین باری که پیش روانپزشک رفتم یا به قولی مرا پیش روانپزشک بردند 12 سالم بود، در 17 سالگی مصرف قرص‌های مختلف را برایم تجویز کردند و حقیقتاً هم‌اکنون حیران هستم که چرا حاضر می‌شدم آن داروها را مصرف کنم، در پاسخ خودم یک کلمه بیشتر ندارم و آن اینکه؛ نادانی. چرا که مصرف قرص‌های روان‌پزشکی وافعا عذاب آور است و اگر یک مشکل داشته باشی، مثلاً وحشت، اضطراب، عصبانیت شدید، حالت‌های توهم و ... پس از مصرف آن قرص‌ها هزار و یک مشکل پیدا می‌کنی و زندگی با مصرف قرص به مراتب سخت تر از زندگی با آن مشکل به اصطلاح روانی است. این را متناظر به تجربه شخصی میگویم و حد اقل برای من که اینطور بود. در 22 سالگی بالاخره روانپزشک محترم تشخیص دادند که من مبتلا به بیماری اسکیزوفرنی هستم، با همان حال نزار نه تنها حرف‌هایش برایم قانع کننده نبود، بلکه خنده آور بود؛ اما چه کسی به منطق انسانی که به او انگ بیماری روانی آنهم اسکیزوفرنی زده‌اند اهمیت می‌دهد؟ البته به جز مسئولین نظام وظیفه نیروی انتظامی که در این فرصت مغتنم بنده را از خدمت سربازی معاف کردند. منطقی‌ترین حرف‌هایی را که مدت‌ها منتظر شنیدن آن بودم در جلسه مشاوره، وقتی برای اولین بار به کنگره آمدم شنیدم. بسیار روشن و ساده، صورت‌مسئله اعتیاد: اختلال در سیستم ایکس که یا جایگزینی با مواد مخدر است یا مشکل از بدو تولد، راه درمان: سفر تدریجی با داروی تریاک. چرا تریاک: به دلیل ترکیبات دارویی کاملش که گویی گستره ناقل‌های عصبی را کاملاً پوشش می‌دهد، به علاوه سایر خواص دارویی که دارد.

 

در دانشگاه دوستی داشتم که بسیار باهوش بود، در یکی از بهترین دانشگاه‌های کشور تحصیل کرده بود و مدرک تحصیلی بالایی داشت، در تمام سطوح اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی برای خودش رتبه‌هایی کسب کرده بود، خلاصه اینکه با استانداردهای کنونی عرف و اجتماع آدم موفق و مقبولی بود، کاملاً سالم و نرمال، حداقل در ظاهر اینطور بود. تا اینکه مصرف کننده مواد مخدر شد و پس از آن برای رهایی از مواد یا به زبان دیگر رفع خماری راحت تر، مصرف کننده قرص‌های ترک اعتیاد شد. مدت طولانی بود که وی را ندیده بودم تا اینکه برای درمان مستأصل به کنگره آمد، همه کسانی که او را می‌دیدند از جمله خود من در این نظر متفق بودند که حالات وی مانند مصرف کننده‌های آمفتامین است. کاملاً به هم ریخته بود، اما هوشیاری خود را از دست نداده بود و درمان خود را در کنگره شروع کرد، فقط به قول آقای دکتر اول قصه دچار بیماری اختلال افکار بود، گاهی می‌آمد، گاهی نمی‌آمد، گاهی حالش خراب بود،... مثل اکثر مسافران در روزهای اول. تا اینکه خانواده‌اش به زور وی را نزد طبیب روانپزشک برده و به زور او را بستری کردند، 8 بار به او شک مغزی دادند و مدت زیادی او را در بخش بیماران روانی بستری کردند تا جایی که شب عید را در تیمارستان گذرانید، خانواده‌اش می‌گفتند که التماس می‌کند رهایش کنند و درحالی که او را به تخت بسته‌اند صورت‌مسئله اعتیاد در کنگره را برای دکتر خویش شرح می‌دهد؛ اما روانپزشک، خانواده وی را مجاب کرده بود که ایشان بیماری دو قطبی شدید دارد و مسئله مصرف مواد مخدر وی اصلا در اولویت نیست، چه بسا که خوردن شربت تریاک برای او بسیار خطرناک است، حقیقتاً این قسمت خطوط را که مینگارم نزدیک است اشکم جاری شود، البته با مخلوطی از بهت و اندکی خنده. بگذریم، مدت‌ها است از دیدن وی اجتناب می‌کنم، چرا که طاقت دیدنش را ندارم، آن آدم سر حال و سرزنده‌ای که حتی در دوران مصرف موادش نیز سر پا بود، اکنون به سختی می‌تواند حرف بزند.

سال گذشته در یکی از مراسم‌های کنگره هنگام خدمت با شخصی آشنا شدم که بسیار سر حال بود، اجتماعی و خوش صحبت، از رنگ و رو و حالاتش گمان می‌کردم که رها شده و درمانش را تمام کرده است، اما متوجه شدم که سفر اول و در حال درمان است، از آنجا که سفر خوبی داشت، به کلی از حالت یک مصرف کنده مواد فاصله گرفته بود. به گمانم اگر کسی مراحل درمان خود را خوب و کامل در کنگره سپری کند بعد از چند ماه، حتی در حین درمان، بیرون از کنگره کسی نمی‌تواند تشخیص دهد که مشکل مصرف مواد داشته است. خلاصه مدتی او را در کنگره او را ندیدم، بعد از مدتی سر و کله‌اش پیدا شد، چهره ای درهم کشیده و فروریخته داشت، به سختی حرف می‌زد، مانند ربات شده بود، حال او را جویا شدم، چون چند و چون کامل ماجرا اطلاعی ندارم آن را نقل نمی‌کنم، اما همینقدر میدانم که از مسیر درمان کنگره خارج شده و تحت درمان روانپزشک با دارو قرار گرفته بود، کاش می‌شد ویدیو یا تصویری از سال گذشته و حال وی در این دستنوشت ضمیمه کنم تا آنچه در دلم می‌گذرد را بهتر به اشتراک بگذارم.

به یاد پیام نینوازان می‌افتم که «این داستان چوپانی، بره از دست داده و بره‌ها به دام گرگ‌ها افتادند و اگر نوای نی شنیده نشود، به گرگ‌ها افزوده می‌شود. میدانی چه میگویم؟ برای اینکه آن دسته از نی نوازان هم در نی خود، پوشال ریخته‌اند و صدایشان شنیده نمی‌شود و بار بسیاری از گناهان انجام شده نیز، در میان حفره نی آنان است.»

اصلا صورت‌مسئله اعتیاد به مواد مخدر که در کنگره پیدا، مطرح و حل می‌شود، این است که در اثر اختلال در سیستم‌های آشکار و پنهان، جسم و روان از حالت تعادل طبیعی خارج می‌شود، چرا که مواد مخدر با عبور از سد خونی مغز بر بیوشیمی مغز و ناقل‌های عصبی تأثیر می‌گذارد و شخص معتاد یک بیمار روانی نیست که مصرف قرص‌های گوناگون نیز به مصرف مواد وی اضافه شود، تازه بدون اینکه خماری و آتش یا به زبان کنگره نیاز وی به مواد مخدر از بین برود.

چه‌بسا بیماری‌های روانی و مشکلاتی که فارغ از مصرف مواد مخدر در طول سفر تدریجی و با استفاده از تریاک درمان می‌شود. مگر نه اینکه هر بیماری روانی متناظر با اختلال در ناقل‌های عصبی، سیستم بیوشیمی مغز و به بیان کامل‌تر سیستم ایکس است؟ حتی در بیماری‌های روانی که منشأ آنها درروان یا صور پنهان است، مشاهده بیماری و حالت‌های رفتاری نامتعادل بیمار، به دلیل اختلال در جسم و سیستم بیوشیمی مغز وی قابل‌مشاهده است. در درمان کنگره 60، با آموزش‌های جهان‌بینی و درمان گروهی روی منشأ فکری و روانی بیمارها و بی‌تعادلی‌ها کار می‌شود و با کمک داروی تریاک سیستم جسم و بیوشیمی مغز مورد ترمیم قرار می‌گیرد. صورت‌مسئله بیماری روانی در دنیای روان‌پزشکی با صورت‌مسئله اعتیاد در کنگره 60 تقریباً یکسان است. از آن گذشته در کنگره به شناخت انسان و صور پنهان بسیار اهمیت داده می‌شود، مقوله‌ای که اصلا در دنیای پزشکی به این صورت مقبول بحث نیست. البته من در مورد بیماری‌های روانی و علم روان‌پزشکی دانش تخصصی ندارم، تنها گزاره‌های موجود را با تجربیات و مشاهده شخصی کنار هم می‌گذارم و با منطق ریاضی حاصل استنتاج خود را بیان می‌کنم.

به قول اساتید کنگره، علم پیچیده نیست و هر چیز کلیدی دارد. قطعاً بسیاری پزشکان و روان‌پزشکانی که درزمینهٔ اعتیاد و همچنین بیماری‌های روانی کار می‌کنند مسئولانه، خیرخواهانه و کاوشگرانه با بیماران برخورد می‌کنند؛ اما گویا این مسیری است که علم بشری باید بپیماید و هر چیز بهایی دارد. چه بسیار انسان‌هایی که در مسیر اعتیاد به مواد مخدر قربانی شدند و چه تلاش‌ها و بهای سنگینی که برای درمان صورت گرفت تا بالاخره به تقدیر و فرمان راه توسط یک نفر پیدا شد و سایر انسان‌های در رنج چه بهایی باید پرداخت کنند تا این راه نمایان شده را بیابند و چه بهایی باید بپردازند تا آنچه از این راه برداشت می‌کنند به‌درستی به ثمر بنشیند. گویا خروج از هر تاریکی بهایی دارد که بشر باید بپردازد تا حاصل تلاش‌ها همه یکجا به ثمر بنشیند و آن علم یکجایی پیدا بشود و به بار نشیند. مسیر علم روان‌پزشکی هم از این قاعده نباید مستثنا باشد و ظاهراً پزشکان و بیماران روانی فعلی هم بخشی از این مسیر هستند.

 

 

اما  کنگره نیز به‌عنوان جمعیت احیای انسانی، قطعاً در آینده در این مسیر نقش خواهد داشت. من باید این نقش را احساس کنم، باید در مسیر درمان خودم، شناخت انسان، علومی که در این راستا قرار دارد کاوشگر باشم و در دادن پیام کنگره متناسب با جایگاهی که در آن قرار دارم عملاً کوشش کنم تا بتوانم عضوی از کنگره باشم. به این موضوع فکر می‌کردم که در ارتباط انسان‌ها هم‌زبانی نقش مهمی دارد. برای اینکه من و یک نفر چینی زبان یا انگلیسی زبان یا ...بتوانیم ارتباط برقرار کنیم، باید زبان یکدیگر را بلد باشیم. ممکن است طرف مقابل تمایل یا لزومی برای یادگرفتن زبان من احساس نکند، بنابراین من باید زبان او را یاد بگیرم. این زبان برای یک عضو کنگره به نظر من زبان علم است که نه‌تنها علم کنگره، بلکه علم به معنای غربی آن (آنچه به زبان دانشگاهی ساینس می‌گویند) را هم شامل می‌شود. این مسیری که کنگره تاکنون پیموده است و از همین رو است که کنگره می‌تواند با مجامع علمی گوناگون ارتباط برقرار کند، چون تلاش می‌شود مفاهیم را به زبان مشترک بیان کند تا پیام خود را به آنانی که خواهان آن هستند برساند. علم کنگره دایره بسته نیست، بلکه شعاع‌های تابش نور تا بیکران است و امیدوارم من هم به‌گونه‌ای در مسیر این علم حرکت کنم که عضوی از کنگره و نقطه‌ای در تقدیر این تابش باشم.

 

 

 

 

نویسنده: امین حمله داری

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .