English Version
English

اوج تاریکی..!!! روشنایی است

اوج تاریکی..!!! روشنایی است

مشکلات به اوج خود رسیده بود و همه جا  تاریک بود. من خسته و تنها، دیگر نمی دانستم باید دست به چه کارهایی بزنم تا مسافرم متوجه شود که مسیر را دارد اشتباه می رود. او دیگر توجه ای به من نداشت زیرا تحت تاثیر فرمان نیروهای منفی قرار گرفته بود.

من دیگر خسته شده بودم و می خواستم که استراحت کنم. می خواستم که آرام باشم. من زندگی خود و مسافرم را دوست داشتم و نمی خواستم از دستشان بدهم. شخصیت مسافرم چیزی نبود که می دیدم. او خیلی مهربان و دلسوز بود.

از خدا کمک خواستم که خداوندا خودت کمکم کن و نیرویی به من بده تا بتوانم باز هم ایستادگی کنم و بجنگم با نیروهای اهریمنی تا مسافرم را پس بگیرم .

نمی دانم چطور این همه قدرت به دست آوردم و جلوی همه مشکلات ایستادگی کردم. من ایستادم تا مسافرم را از این تاریکی خارج شد. من می دیدم که چطور نیروی منفی مسافرم را خرد می کرد و مثل یک شمع جلوی چشمانم آب می شد. من می دیدم که همه به سمت مسافرم هجوم آورده بودند و تمام خصلت ها و خوبی های او را از وی می گرفتند.

اهریمن به درستی کارش را انجام می داد. من دیدم که مسافرم دیگر خسته شده بود. بنابراین بدون هیچ شک و تردیدی تصمیم گرفتم تا به او کمک کنم. دیگر از این همه سختی خسته شده بودم.

با این تفکر که مسافرم نجات یابد. می خواستم به او اطمینان دهم که در هر شرایطی که باشد، من کنارش هستم. در این زمان ، مدتی بود که دیگر خبری از او نداشتم بنابراین یک جنگ سخت بر پا شده بود، میان ما و اهریمن تا اینکه ما پیروز شدم. مسافرم زندگی خود را پس گرفت اما یک فرد تو خالی و تهی شده بود.

نیروهای اهریمنی از همه خوبی های مسافرم استفاده کرده بود برای نیرو گرفتن خودش. مثل درختی خشک و بی جان شده بود.تا آنکه خداوند بزرگ راهی را بر جلوی پایمان قرار داد و ما در آن مسیر قرار گرفتیم و هم اکنون یک سال و 10روز است که احمد عزیز توانسته خودش را دوباره بازسازی کند و آن درخت خشک و بی جان تبدیل به یک درخت سرسبز و تنومند شده است. در حقیقت آب چشمه حیات را از اعماق تاریکی ها یافتیم.

این دلنوشته را نوشتم تا به خودم بگویم که «میشه بیهوده نپوسید». می شود همه چیز را از دست داد اما دوباره ساخت. می شود یک درخت تنومند و قوی شد و روی به سوی خدا کرد و شکرش را به جا آورد.

من و احمد در هیچ دانشگاهی نمی توانستیم این آموزش ها را بگیریم و تغییر کنیم. من این حال خوش کنونی را مدیون کنگره 60 و مهندس حسین دژاکام، بنیان کنگره 60  و آموزش های خوبی که در اختیار ما قرار دادند، هستم. و لازم می دانم که از راهنمای خوب همسرم آقای ثالثی تشکر کنم؛ چون احمد در کنار وی و آموزش های خوبش از روز اول یعنی همان روزهای ابتدای ازدواج مان، حالش بهتر شده و با گذشته اش اصلا قابل قیاس نیست.

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .