خدایا تو را شکر و سپاس بابت مسیر و تفکری که در زندگی من نهادی تا بتوانم کمی درک کنم و حداقل بتوانم به ریشه مشکلاتم پی ببرم ، مشکلاتی که چندین و چند سال درون من بود اما نمیدانستم سرچشمه این مشکل از کدام قلهها آب میگیرد ، مشکلاتی که روزهای بسیاری ذهنم را درگیر کرده بود و هنوز هم شاید درگیر این موضوعات هستم اما با هر روز حضور و استفاده از مطالب ناب کنگره حداقل دلیل اصلی معضلات هویدا و نهان می شود ، مسائلی که اصلاً و ابداً به فکرم هم خطور نمیکرد که شاید گره کار فلان موضع است و بس....
خدایا شکرت بابت اینکه فرصت حضور عطا نمودی تا با هر مطلب جدیدی که میآموزم چراغی در کوره راه زندگانی روشن گردد ، تو را شکر بابت اینکه باعث و بانی شدی تا بیاموزم و کمی از درد و رنجهای نهفته در قلب و ذهن و تفکراتم کاسته شود ، بابت همه چیز شکر ....
از تو ممنونم که مرا در بین اعضای کنگره قراردادی و تا حد زیادی از تنهایی خارج گردیدم و حداقل از سلول انفرادی بدر آمدم ، سپاس تو را تا بینهایت هستی....
و اما سی دی مجنون ، هفتاد دقیقه سخن نابی که دلایل تمام مسائل و مشکلاتی که از سالهای قبل با آن دست و پنجه نرم میکردم برایم کالبدشکافی کردی ، با هر دقیقه از این مطلب که به گوش جان میسپردم شاید تکتک روزهای عمرم از تخیلم میگذشت که چرا این همه سختی و مشکلات و چرا این همه گرفتاری و یک دنیا درگیری ....
انسانی که سالهای سال در انفرادی حبس بوده ، انسانی که نالهها کرده است و فغان سر داده ، انسانی که حبس بوده است در دنیایی که برای خودش ساخته اما غافل از آن بوده است که چرا ؟؟؟؟؟
کرم ابریشمی که تبدیل به پروانه نشد ، انسانی که زندگی شخصیاش پر بود از مشکلات ، مشکلات پیدا و نهان ، درون و بیرون ، جسمی و روانی ، یک زندگی پر از سختی و عذاب که هیچوقت نفهمید چرا ؟؟؟؟؟
و هیچوقت نفهمید چرا یک عمر تنها باید در مقابل زندگی ایستاد ، اصلاً چرا تنهایی؟ چه تنهایی تن و چه تنهایی قلب و روح و افکار...
کسی که باید یکه و تنها کوله باری از مشکلات را از پیش رو بردارد ، بارهای ، مادی و معنوی که نشأت گرفته از اعمال خودم بود و خبر نداشتم و روزهای بسیاری که نزد خدا شکوه سر دادم و غافل بودم از این نکته که این همان رحمت بیکران خداست که برای من هدیه داده شده است از طرف اویی که لطفش بیانتهاست تا بفهمم اما دریغ و بابت جهالت چه روزهای زیبایی را از دست دادم و یک روز عقب افتادم از اینکه پروانه شوم.لطف خدایی که بود و هست تا بفهماند به من بس است ، این شرایط غیر معمولی فقط برای یک نکته است ،بفهم و دستبردار از آزار و شکستن دلهای انسانها، بس است از بیراه رفتن....
لطف خدایی که آمده است تا به من بفهماند دلیل همه سختیها و عذابها را که یک کلمه است انسان باش و خدمت کن و خوب باش و دوست داشته باش و برای دیگران گامی بردار ، دست از خودخواهی بردار ، فارغ از من شو و شاید توانستی دلی را شاد گردانی ...
انسانی که پی نبرد بد ، بد است و مکر را اشتباه پشت اشتباه خطا روی خطا ، انسانی که همزبانی هم نداشته ، یک گلو پر از بغض بابت اینکه کسی نبود حتی بشنود و با هر اشتباه پنجرهای بسته میشد ، رو به دنیایی که خدا منتظر بود تا کمی تغییر نمایی تا دستان آسمانی را که لازم است به یاریات بیایند را به سمتت هدایت نماید اما نه.....
انسانی که جنبه آسایش را نداشت و قدردان نبود و قدر داشتهها را نمیدانست و نتیجهاش شد یک دنیا سختی ، تا بفهم و به یاد بیاورم آن چیزهائی که بود و استفاده لازم را نکردم ، نعماتی که از سمت خدا به سمتم ارسال میشد اما با بیکفایتی به راحتی آنها را از کف دادم و ....
کرم ابریشمی که تا توانست پیله پیچید ، به دور از نور و روشنایی ، چشمانی که دیگر فقط سیاهی میدید ، پیلهای که ابریشمش هم بیکیفیت بود و به کار پارچهبافی هم نمیآمد و روزی رسید که حال از این تاریکی مینالید ، اما خبر نداشت که خود تنیده پیله تنهایی را به دور افکار و تن و روح خود و باید خودش هم کاری نماید تا به آسمان به پرواز در آید و بر گلهای بهاری بنشیند و استشمام نماید از عطر گلهای دل انگیز و باید تغییر مسیر دهد و کمی تلاش نماید تا بتواند شکافی بر پیله بی اندازد تا شاید کمی نور ببیند و قوت قلب بگیرد ....
کمی تغییر در رفتار و گفتار و برخورد با انسانها ، با خودش ، با دنیا ، با زندگانی ، با طبیعت ، با دوست ، با غریبه و همه موجوداتی که با آنها سر و کار دارد و حال کرم ابریشم کمی فهمیده که چرا این همه تنهایی و حال به این درک رسیده که باید برای رسیدن به آرامش از پیله بیرون بیاید و تغییر نماید و هرچه نور بیشتر ، آرامش بیشتر ، هرچه دوری از ضد ارزشها و انجام قوانین الهی یعنی رسیدن به نور بیشتر ....
انسانی که باید با تمام وجود و هیچگونه توقعی در راستای خواستههای آنان قدم بردارد و از صمیم قلب آنان را دوست بدارد ، ببخشد ، بگذرد ، نبیند ، چشم بپوشد بر همه جفاهائی در حقش روا میدارد...
انسانی که باید باور کند خدمت کند ، در هر جا و با هر کاری که میتواند تا شاید بتواند گره ای بگشاید از کار آنانی که شاید کاری کوچک بندی بزرگ از آنان بازگرداند و امیدوارم ، امیدوار به راه کنگره که چیزی جز خدمت و آموزش نیست ، خدمتی که از مؤلفههای رسید به حال خوش است....
مسلماً روزی پروانه خواهد شد ، کرم ابریشم قصه ما ، پروانهای که میتواند بدون دغدغه و نگرانی به پرواز در آید در آسمان بیانتها که آن هم لطف بیکران خداست ، به دور از تنهایی در کنار انسانها ، در میان آنان بگوید و بخندد و آن روز دیگر تنهایی به جا نخواهد ماند نه تنهایی جسم و نه تنهایی قلب و آن روز روز شادی است و بال در آوردن ....
و آن روز خواهد آمد ، روزی که درک به حد کمال برسد و خدا یاری خواهد داد.....
منبع : وبلاگ مسافر مسعود باغجری
- تعداد بازدید از این مطلب :
5737