English Version
English

آشنایی با سی دی فلز وجودی و انرژی - امین دژاکام

آشنایی با سی دی فلز وجودی و انرژی - امین دژاکام

(( فلز وجودی و انرژی ))


فضا ها به دو بخش تقسیم میگردند :


1) فضای غیر قابل تغییر :
فضایی است که با وجود سعی و تلاش ما و داشتن علم و دانش هر قدر هم که زمان و انرژی برای آن صرف میکنیم باز هم نمیتوانیم آن را تغییر دهیم .
2) فضای قابل تغییر :
فضایی است که با در دست داشتن علم و دانش و صرف زمان و انرژی ، درضمن ما اجازۀ تغییر آن را نیز داریم .

 


در آیه ای از کلام الله بیان شده است (( هیچ موجودی یا مکانی از خود نوری ندارد مگر خداوند به او نوری داده باشد ))
یعنی مکانها یا انسانهایی که خداوند بر آنها مقرر نکرده که به آنها نوری عطا کند یا توانی بدهد و اگر ما بخواهیم به زور به آنها نور را برگردانیم هیچ چاره ای نداریم مگر اینکه از نور یا توان خودمان به آنها بدهیم و آن مکان یا شخص را احیاء کنیم ولی به محض اینکه ما نور خودمان را از آنجا برداریم مجدد تاریکی برگشت خواهد کرد .
مانند اینکه شما یک سال زمان و انرژی برای شخصی خرج کنید تا او را از ضدارزشها دور نمایید ، تا زمانی که شما از نور خودتان به او میدهید و از انرژی شما حرکت میکند خیلی خوب تفکر میکند و اعمال او معقول تر میگردد اما با کنار رفتن شما مجدد افکار منفی و اعمال ضد ارزش به او باز میگردد ، اگر بخواهیم در این کار اسرار بورزیم و تحت تأثیر تعصب یا اثبات موضوعی از این کار دست برنداریم عاقبت به جایی میرسیم که خودمان هم از مسیر خارج خواهیم شد و دیگر نیرو و توان لازم برای امورات زندگی خودمان را نخواهیم داشت .
در این مواقع بهتر است اگر دیدیم آن شخص یا مکان را نمیتوانیم تغییر دهیم و کم کم خطر و تهدید دعوت به تاریکی برای ما هم وجود دارد بهتر است از آن مکان خارج شویم و یا از آن فرار کنیم .


به عنوان مثال :
رسول خدا مدتها تلاش کردند تا شهر مکه را به دین اسلام دعوت و آنها را از جهالت نجات دهند اما آن فضا غیر قابل تغییر بود و با ایشان فرمان رسید که از مکه هجرت نمایند و پی از چند سال مجدد به مکه بازگشتند و توانستند رسالت خود را به انجام برسانند .در مورد فضاهای غیر قابل تغییر یک نکته مهم وجود دارد و آن نکته این است که فضاهای غیر قابل تغییر یک زمان به خصوصی دارند و پس از گذشت زمان خودشان قفل آنها باز میشود و قابل تغییر میشوند و نیروی انسان دیگر بیهوده هدر نمیرود .

 

این موضوع ممکن است در شغلی باشد و یا در رابطه ای مانند برادری یا فرزندی به عنوان مثال : دو برادر با هم وارد کنگره میشوند و یکی از آنها به درمان برسد و برای به رهایی رسیدن برادر دیگر هر کاری که از دستش بر آید انجام میدهد اما فایده ای ندارد و برادر مصرف کننده هیچ رقبتی برای درمان نشان نمیدهد و زمان تغییر درون او هنوز فرا نرسیده ، حال باید چه کاری انجام دهد ؟ ادامه دهد و یا دیگر با او نشست و برخاست نداشته باشد ؟
اگر دید با ادامه این کار انرژی خودش در حال تحلیل است و خطر تاریکی برای او هم وجود دارد باید از ادامه این کار صرف نظر کند .
برای تشخیص چنین حالاتی اگر ما در مسیر عمل سالم قرار داشته باشیم آنگاه یک قدرت تشخیصی پیدا میکنیم که قادر خواهیم بود تا این گونه حریمها را تشخیص دهیم تا کمتر درگیر شویم و انرژی و زمان ما دیگر هدر نمیرود .
حالا میرسیم به فضاهایی که قابل تغییر هستند :
ما باید به سهم خودمان در تغییر آنها تلاش کنیم نه کمتر و نه بیشتر و زمان آن هم دست ما نیست درست مانند فرآیند حاملگی یا کاشت گندم است که باید زمان خودش را سپری نماید و ما هر چند وقت یکبار به آن سری بزنیم و کار را تکمیل نماییم نه اینکه تمامی امورات خود را رها کنیم و تمام فکر و انرژی و زمان خود را معطوف آن کنیم زیرا در این صورت دیگر به سایر کارهای خود نمیرسیم و به سمت بی تعادلی پیش خواهیم رفت .


فلز وجودی :
تفاوت انسانها در فلز وجودی آنها است مانند دو نفر که معتاد به هروئین میشوند و یکی برای پول مواد دزدی ، آدمکشی و حتی تا مافیا هم پیش میرود ولی یکی دیگر شاغل است و خانواده دارد و تنها در رسیدگی به فرزندانش کوتاهی میکند تفاوت این دو در فلز وجودی آنها است .
مثل اینکه ما دو تا فلز داریم و هر دو را به یک انرژی پتانسیل یکسان 220 ولت وصل میکنیم بسته به رسانا بودن آنها جریان متفاوتی از این دو فلز عبور مینماید و یکی به شدت گرم میشود و دیگری به راحتی جریان را از خود عبور میدهد مانند دو مصرف کننده هروئین که هر دو به یک انرژی پتانسیل متصل اند ولی چون فلز آنها با هم فرق میکند پس عملکردشان نیز متفاوت است .
این فلز انسانها است که آنها را تبدیل به پیامبر و یا جنایتکار میکند ، در روانشناسی و هنجارها و ناهنجارها مطالبی است که وقتی آنها را در مورد زندگی پیامبر اسلام بررسی میکنیم میبینیم که ایشان در شرایط و ویژگیهایی پرورش یافتند که بستر جنایتکار شدن را کاملاً داشتند ولی چون فلز ایشان تفاوت داشت تبدیل به انسانی شدند که دنیا را متحول کرد .
کسی که میخواهد از اعتیاد خارج شود باید فلزش تغییر کند و فلز انسان چیزی نیست جز همان دانایی ، تا زمانی که دانایی ما تغییر نکند فلز ما نیز عوض نخواهد شد .


اما آن چیزی که انسانها را در کنار هم قرار میدهد و به هم نزدیک میکند چیز دیگری است . . . ؟!!!
در مدارهای اجسام ریز یعنی اتمها الکترونها وجود دارند و هر عنصر بسته به تعداد هستۀ خود الکترون دارد مثلاً برخی 40 یا 50 الکترون دارند و این الکترونها در مدارهای خاصی بدون برخورد با هم در حال گردش هستند ، اما چه چیزی این مدارها را بوجود می آورد ؟ انرژی
یعنی انرژی هر الکترون تعیین میکند که در کدام مدار قرار بگیرد ، فزض کنید اگر انرژی آن 20 باشد در طراز 1 قرار میگیرد و اگر انرژی آن 40 باشد در طراز 2 قرار میگیرد اما برخی اختلاف جزئی دارند مثلاً 39 ، 40 ، 41 اینها خیلی مدارهایشان به هم نزدیک خواهد بود زیرا انرژی آنها نزدیک به هم است و آنهایی که مدارهایشان خیلی باهم فرق میکند اگر کلاهشان بیافتد همدیگر را نخواهند دید .
این چیزی است که در طبیعت اتفاق می افتد و میخواهد بگوید سطح انرژی یک الکترون تعیین میکند که در کدام مدار قرار بگیرد و حرکتش را انرژی تعیین میکند ، آن مدارهایی که انرژی نزدیک به هم دارند کنار هم قرار میگیرند .
قانون فیزیک میگوید فرقی ندارد که شما چه جنسی داشته باشید بلکه مهم این است که انرژی شما هرچه که باشد پهلوی همانی قرار میگیری که هم انرژی شما است .


برای همین است که شما استاد دانشگاه هستی ولی چون هروئین مصرف میکنی دم خور کسی میشوی که چهار کلاس هم سواد ندارد و برای هم مصرف شدن و یا تهیه مواد برایت نطق هم میکند و مجبوری گوش هم بدهی .
پس ما با دو موضوع سر و کار داریم یکی جنس فلز و دیگری سطح انرژی ، اگر انرژی ها به هم نزدیک باشد ما همدیگر را میبینیم یعنی با انسانهایی حشر و نشر داریم که سطح انرژی مان به هم نزدیک است و ممکن است این برخوردها برای ما خوشایند نباشد ، ممکن هم هست خوشایند باشد و این به فلز ما بستگی دارد اگر فلز ما با هم جور باشد وقتی کنار هم قرار میگیریم و تبادل انرژی میکنیم تولید و زایش اتفاق می افتد و اگر سطح انرژی نزدیک بود و فلزها با هم یکی نبود انتقال انرژی اتفاق می افتد .
انتقال انرژی یعنی چه ؟
یک فرآیندی در شیمی وجود دارد به نام حفاظت کاتدی : دوتا فلز غیر همجنس را کنار هم میچسبانند مثلاً آهن را به نیکل ( برای آنکه کشتی زنگ نزند یک فلزی را به آهن میچسبانند ) آنگاه به جای آنکه الکترون از آهن گرفته شود از نیکل گرفته میشود و این باعث میشود تا به بدنه کشتی آسیبی نرسد .


برخی انسانها هم از این روش استفاده میکنند وقتی دو تا آدم که فلزشان با هم متفاوت است کنار هم قرار بگیرند آنی ضرر میکند که جنس بهتری دارد مثلاً آدم خوب متضرر میشود ، وقتی میگوییم کنار هم قرار میگیرند منظور سلام و علیک نیست بلکه یک ارتباط نزدیک است مثل شراکت ، دوستی خیلی نزدیک یا یک رابطه عشقی است ، و اگر در ازدواج این اتفاق بیافتد و دو نفر فلزشان با هم فرق کند زندگی خیلی سختی خواهند داشت و یکی دائم انرژی دیگری را خواهد گرفت . در ضمن تفاوت فلز باید خیلی زیاد باشد تا شامل این قانون شود .
وقتی شخصی از اعتیاد رها میشود یعنی فلزش تغییر کرده است و انسان زمانی که در آزمایشات و آزمونهای زندگی قرار میگیرد و دستخوش تغییر ، تبدیل و ترخیص میگردد آنجاست که فلزش تغییر خواهد کرد .
ما از برخی ویژگیهای فلزات یا مواد دیگر استفاده میکنیم تا به یکسری الگوها دست بیابیم به عنوان مثال یکسری مواد یا فلزات هستند که به دلیل ناخالصی یا آلیاژی که دارند رسانای خوبی برای جریان برق نیستند و اگر ما جریانی را از آنها عبور دهیم بخش قابل ملاحظه ای از انرژی الکتریکی را به صورت گرما در می آورند و اصطلاحاً داغ میکنند که به این مقاومت حرارتی میگویند .
برخی انسانها هستند که وقتی در مقابل سخن حق قرار میگیرند بسته به میزان جهالتشان آنها از خود مقاومت نشان میدهند و مانند مثال بالا داغ میکنند و به صورت خشم یا پرخاش آن را بروز میدهند ، این موضوع میتواند به دلیل ناخالصی باشد یا جنس این فلز هنوز به آن درجه از رسانایی نرسیده است .


اینک ما با دو موضوع سر و کار داریم یکی جداسازی ناخالصی و یکی تغییر جنس فلز که در درمان اعتیاد هر دو اتفاق می افتد و تزکیه یعنی همین و فلز انسانها قابل تغییر است و برای همه صادق است .
چگونه یک الکترون سطح انرژی اش تغییر میکند ؟
اگر یک ذره ای بیاید و با برخورد به الکترون آن را از جای خود پرتاب کند مانند برخورد ما با برخی انسانها که باعث میشود مسیر زندگی انسان کاملاً تغییر میکند مثلاً عاشق کسی شدن .
ولی اگر الکترون فتونی جذب کند یعنی ( واحد نوری را ) جذب کند در این حالت به واحد بالاتری از انرژی دست میابد و سطح انرژی بیشتر یعنی حرکت بیشتر و جاهایی میتواند برود که قبلاً نمیتوانست برود و الکترونهایی را میبیند که قبلاً نمیدید در اصل این اجازه به او داده میشود .
آیا تا به حال شده فکر کنیم خیلی جاها هست که میخواهیم برویم یا خیلی حرکتها را انجام دهیم ولی نمیتوانیم ، آیا تا به حال این را حس نموده اید ؟
به این دلیل است که آن سطح از انرژی در اختیار ما نیست و یا هنوز به ما داده نشده و اگر آن فتون را جذب کنیم میتوانیم به طراز بعدی برویم و دامنه حرکت ما زیاد میشود در واقع دامنه انتخاب ماست که زیاد میشود و اجازۀ وارد شدن به خیلی مکانها و کارها به ما داده میشود .


گاهی ما تمام انرژی خود را جمع میکنیم برای انجام یک کاری و آن کار را به مدت یک هفته یا ده روز انجام میدهیم ولی دوباره به نقطه اول باز میگردیم مانند فنری که تحت فشار جمع شده و مجدد به جای اولش باز میگردد ، این بدان دلیل است که مطالبی مانند بند ما را اسیر خود کرده و تازمانی که از بند آنها رها نگردیم هر قدر هم که زور بزنیم به روشنایی نزدیک میشویم یا کوتاه آن را تجربه میکنیم ولی خیلی زود به تاریکی باز میگردیم .
حقه های نفس :
حقه تدریجی :
ممکن است تا به حال این حقه از نفس را تجربه کرده باشیم مثلاً یک روز صبح برای بیدار شدن و سر کار رفتن هنگامی که ساعت شروع به زنگ زدن میکند آ« را خاموش کرده و میگوییم یک ربع دیگر برمیخیزیم و یک ربع بعد دوباره میگوییم 20 دقیقه دیگر و کار به جایی میرسد که برای سر کلاس رفتن از ساعت اول کلاس درس میگذریم و به امید ساعت دوم هنوز در رخت خوابیم و در آخر کار به جایی میرسد که اصلاً آن روز سر کلاس حاضر نمیشویم .


در اینجا باید این موضوع را بدانیم که نفس هیچگاه خواستۀ آخر یا بزرگ خود را در مرحلۀ اول به ما نمیگوید بلکه از روش تدریجی استفاده میکند یعنی به تدریج سطح انرژی و حس ما را مختل مینماید و چون حس اولین نیروی به کار گیری قوه عقل است عقل تحت تأثیر حس مختل شده فرمان صادر میکند و ذره ذره توان عقل نیز رو به کاهش میرود و دیگر کارایی خود را ندارد و این چیزی نیست جز همان جا بجایی طرازهای انرژی انسان و در آخر به جایی میرسیم که دیگر خواستۀ مهمی مانند به موقع حاضر شدن سر کلاس درس برای ما بی اهمیت میگردد زیرا عقل ما تحت تأثیر حسی کار میکند که توسط خواسته های نا معقول نفس کاملاً مختل شده و سطح انرژی اش پایین آمده است .


در مقابل چنین حقۀ نفس باید مانند خودش عمل کرد و بدل آن را به اجرا گذاشت مثلاً وقتی ساعت زنگ زد باید گفت من که اصلاً نمیخواهم سر کلاس بروم پس بگذار برخیزم و بروم به دستشویی و پس از آن دست و صورت بشوییم ، بعد صبحانه بخوریم ، کم کم لباس بپوشیم ، آنگاه یکباره خواهیم دید که آماده رفتن به سر کلاس هستیم و فقط باید کفشهایمان را بپوشیم و از خانه خارج شویم .
در واقع ما نیز مانند نفس از روش تدریجی استفاده میکنیم ولی اینبار فرآیند معکوس را دنبال میکنیم یعنی با انجام فرامین کوچک عقل سطح انرژی را در حس بالا میبریم و کم کم حس ما به قدری نیرومند میگردد که برای صدور فرامین بعدی با قدرت و صلابت بیشتری فرمان میدهد .
نا گفته نماند که ما دو جور طراز انرژی داریم یکی طراز اصلی و یکی طراز فرعی یعنی یکسری کارها را انجام میدهیم و باعث میشود انرژی ما جمع گردد و آماده میشویم برای جهش :
به عنوان مثال در سفر اول، پله های 21 روزه یک طراز اصلی به شمار میروند و وقتی ما در طراز یک گرم سه روز هستیم برای آنکه از این طراز اصلی وارد طراز اصلی بعدی گردیم لازم است تا از طرازهای فرعی موجود کسب انرژی کنیم و با جمع آوری انرژی آماده وارد شدن به طراز یا پله بعدی گردیم که این کار را میتوان با طرازهای فرعی کسب انرژی مانند مشارکت ، حضور در جلسات ، خدمت ، مطالعه نشریات ، انجام فرامین راهنما و . . . انجام داد و انرژی لازم برای جهش به طراز یا پله یک گرم چهار روز را مهیا نمود . ( طرازهای اصلی را باید با کسب انرژی از طرازهای فرعی آماده جهش نمود )
ما در زندگی هم باید به همین شکل عمل نماییم و گرنه نمیتوانیم کاری را انجام دهیم در آن سطح انرژی قرار نداریم اگر هم بخواهیم انجام دهیم کوتاه مدت و ناقص خواهد بود .


 (( باسپاس از استاد جهان بینی کنگره 60 جناب امین دژاکام ))

منبع : وبلاگ لژیون علی خدامی ؛ مسافر رضا فراهانی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .