English Version
English

دری از درهای بهشت

دری از درهای بهشت

کنار پنجره نشسته ام و در سکوت به عظمت شب و  به ماه پشت ابر نگاه می کنم و به حقایقی فکر می کنم که ماهها برایم پوشیده بود .دختری بودم که فقط معجزه می خواستم از خدا و از تمام بنده هایش، از زمین و زمان کمک می خواستم اما به هیچ می رسیدم، به بن بست می رسیدم. موجودی غمگین و افسرده بودم با چشمانی لبریز از اشک و مسافری با درد بی درمان. مسافری با درمانهای کوتاه مدت و شکستی بزرگتر.

نمی دانم خدایم کدامین لبیکم را پاسخ داد و کدامین مددخواهی ام آسمانش را لرزاند که گفت برو حرکت کن راه برایت روشن می شود گفت یوسف می دانست تمام درها برایش بسته است با امید من به طرف درها دوید و در برایش گشوده شد. دویدم آنقدر دویدم که دری از درهای بهشت برایم گشوده شد به مکانی رسیدم که برایم مانند آغوش مادر بود، مملو از آرامش و مانند نگاه پدر بود، مملو از اطمینان.

اکنون که ماهها از آن روزها می گذرد و من در کنگره ۶۰ مهد علم و تفکر و آسایش و آرامش هستم. در کنارم راهنماییست از جنس  فرشته ها که تنها دغدغه اش رهایی ماست. رهایی از پیله ایی که به دور خود تنیده ایم. من آمدم اول بخاطر نجات مسافرم ولی می مانم برای نجات خودم از بند افکار پوچ و دغدغه های بی ارزش. می آموزم برای چه بدنیا آمده ام و یاد می گیرم چگونه زندگی کنم. من می مانم و به مکانی خدمت می کنم که مرا با نگاهی پر از تردید و قدم های لرزان و دلی شکسته در آغوش گرفت و نگاهم را پر از اطمینان قدم هایم را استوار و دلم را پر از آرامش کرد.

 

نوشته همسفر فاطمه
لژیون کمک راهنما آمنه
شعبه شمس
تاریخ: 1397/01/28

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .