نه میدیدم و نه میشنیدم، نه میدانستم و نه میخواستم که بدانم، از زندگی فقط دردها و مشکلاتش را میدیدم، فقط اعتیاد را میدیدم، آنقدر خسته و ناامید شده بودم که دیگر توان ادامه نداشتم.
از خالق خود درخواست کمک کردم که نجات یابم، توسط انسان یا فرشتهای یا آشنا یا غریبهای که از جانب خالق برای نجاتم آمده بود با مکانی به نام کنگره 60 آشنا شدم. روزهای اول همه را در آنجا دیوانه میپنداشتم. به پیشنهاد راهنمایم جزوه جهانبینی را از نشریات تهیه کردم با خود گفتم من برای درمان اعتیاد اینجا آمدهام آخر این جزوۀ چندصفحهای که نه جلدی دارد و نه آب و رنگی دارد و نه ... به چه درد من میخورد؟ چه دردی از دردهای من را درمان میکند؟ اما بعد از مدتی که آرامآرام متوجه برخی مفاهیم این جزوه شدم فهمیدم که آری همین جزوه چندصفحهای بیش از هزاران جلد کتاب ارزش دارد؛ زیرا مفاهیم عمیق و کاربردی را با کلماتی ساده و روان در قالب مدل و تمثیل برای تمامی انسانها با هر میزان سواد قابلفهم میکند و این ویژگی بود که این جزوه را از بقیۀ کتب جهانبینی متمایز میکرد.
متوجه شدم که هیچکس در هیچ کجای هستی و نیستی را نخواهم یافت که بتواند مشکلات من را برایم حل کند بلکه با درک صحیح پارامترهایی چون دانایی، دانایی مؤثر، عقل، حس، نفس و ... که در این جزوه بیان شده میتوانم ابزارهایی را برای خوب دیدن خودم، مسافرم، اطرافیانم، محیط اطرافم، مشکلاتم و ... به دست آورم تا بهوسیلۀ آن ابزارها بتوانم خود واقعیام را بشناسم و درست و دقیق واقعیات زندگیام را ببینم و بتوانم کلید رسیدن به آرامش را به دست آورم.
وقتی انسان جهانبینی یاد میگیرد انگار در نقطهای قرار میگیرد که بهترین زاویۀ دید را دارد و همهچیز را همانطور که هست میبیند. بهعنوانمثال اگر من به یک تابلوی نقاشی چسبیده باشم نمیتوانم بهخوبی آن را ببینم و اگر در فاصلۀ زیادی از آنهم بایستم بازهم نمیتوانم آن را بهخوبی ببینم اما اگر در فاصلۀ مشخصی از آن تابلو قرار گیرم، قادر خواهم بود که آن تابلو را با تمام جزئیات آن ببینم. جهانبینی درواقع این فاصله را برای ما تنظیم میکند تا بهترین دید را نسبت به همهکس و همهچیز داشته باشیم، در فاصلهای از مشکلات و اتفاقات زندگیمان قرار بگیریم که بتوانیم آنها را درست ببینیم و دلایل قانعکنندهای برای خود پیدا کنیم تا بتوانیم گامهای مؤثری در جهت حل آنها برداریم.
جهانبینی یک دید وسیع در اختیار انسان قرار میدهد تا بهتر بتواند برای زندگیاش تصمیم بگیرد. انسانی که جهانبینی ناسالمی دارد مرتب در رنج و عذاب است، فقط بدیها را برداشت میکند، نق میزند، همیشه گله و شکایت دارد، از زندگیاش ناراضی است، از دیگران انتظار دارد، همیشه دیگران را مقصر می داند و ... چون افکار منفی او باعث آلوده شدن حسهای او شده، به همین خاطر همهچیز را جور دیگری میبیند؛ اما انسانی که از زندگیاش راضی است، انسانی که شکرگزار است، انسانی که شاد است، انسانی که همه را دوست دارد و ... نشاندهندۀ جهانبینی درست اوست، چون همهچیز را همانطور که هست میبینید. چنین انسانی پذیرفته که در همین جایگاهی که هست عین عدالت است و قوانین موجود در هستی هم همین را میگوید. پس ما هرچقدر آموزش بگیریم و داناییمان را بالا ببریم به همان میزان باورها و تفکرات ما با قوانین موجود در هستی نزدیکتر میشود و هر چه قدر قوانین ما با قوانین موجود در هستی همخوانی پیدا کند یعنی به جهانبینی صحیحتری دست پیداکردهایم.
چیزی که مسافران و همسفران کنگره 60 را زنده میکند همین جهانبینی است، چیزی که به یک مسافر امید میدهد تا بتواند سفرش را بهسلامت به پایان برساند، همین جهانبینی است، چیزی که به یک همسفر امید میدهد تا در کنار یک مسافر یا مصرفکننده بتواند ادامۀ مسیر دهد، همین جهانبینی است، چیزی که در هنگام بروز مشکلات و سختیها به ما توان میدهد یا ما را ناتوان میکند، به ما امید میدهد یا ما را ناامید میکند، همین جهانبینی ماست، همین چگونه دیدن ماست. پس نوع نگاه ما به زندگی به مشکلات، به خودمان، در میزان حرکت ما، در میزان انرژی ما، در امیدواری یا ناامیدی ما بسیار تأثیرگذار است.
به همین خاطر است که میگویند تفاوت انسانها در میزان رنجی که به آنها واردشده نیست بلکه در تفسیر رنجی است که به آنها واردشده است. یک مشکلی برای کسی پیش میآید، باعث ترقی او میشود اما همان مشکل شخص دیگری را زمین میزند. کسی از شنیدن حرفی لذت میبرد، شخص دیگری از شنیدن همان حرف به هم میریزد. کسی در کنگره بعد از رهایی میماند و خدمتگزار میشود و کسی دیگر بعد از رهایی میرود، اینها همه نشان میدهد که هرکسی با جهانبینی خودش زندگی میکند، انتخاب میکند و تصمیم میگیرد، پس اگر بخواهیم ببینیم که جهانبینی ما تغییر کرده باید ببینیم آیا انتخابهای ما عوضشده، آیا از زندگی خود راضی هستیم، آیا رابطهام با خودم، با خانوادهام با جامعهام آرامتر شده است؟ من هرچقدر ارتباطم؛ با اطرافیانم، با مسافرم، با اشیا دوروبرم، با محیط اطرافم آرامتر باشد یعنی از جهانبینی سالمتری برخوردارم.
در کنگره 60 آنقدر جهانبینی مهم است که بهعنوان یکی از اضلاع مثلث درمان چه برای مسافر و چه برای همسفر قرار دادهشده است و اگر آن جهانبینی تغییر نکند نه مسافری به درمان میرسد و نه همسفری به آرامش.
در پایان از استاد امین دژاکام نویسندۀ جزوه جهانبینی 1 و 2 به جهت ارائۀ مفاهیم عمیق و کاربردی در این جزوه کمال سپاسگزاری را دارم.
با احترام کمک راهنما؛ همسفر زهره
نمایندگی همسفران شیخ بهایی
- تعداد بازدید از این مطلب :
3016