English Version
English

حس خوش رهایی؛ ۱۴۰۳/۰۲/۱۹

حس خوش رهایی؛ ۱۴۰۳/۰۲/۱۹

«این پایان و آغاز بر همگی مبارک»


و هر یک از این رهایافتگان، پرنده‌ای خواهند شد؛ که از ناباوری مطلق به باور واقعی دست خواهند یافت؛ در نتیجه وجود آن‌ها مانند غرش رعد خواهد بود.

در سپاس از این عملِ بسیار عظیم شُکر، شُکر، شُکر

رهایی تعدادی از همسفران نمایندگی شفا و دریافت گل رهایی از دستان پر عشق مهندس دژاکام عزیز، چهارشنبه ۱۴۰۳/۰۲/۱۹ مبارک باد...

سلام دوستان تکتم هستم یک همسفر

مسافر من با بیش از ۱۲ سال تخریب، وارد کنگره شدند با انواع آنتی‌ایکس‌ها، آخرین آنتی‌ایکس مصرفی روزی ۲/۵ گرم شیره و تریاک کشیدنی، مدت سفر ۱۲ ماه، داروی درمان شربت ot، به راهنمایی راهنمای خوبشان آقای حکمت‌نیا از لژیون ۸ شعبه شفا، ورزش در کنگره والبیال، راهنمای باعشق خودم خانم مریم لژیون ۶ شعبه شفا، ورزش در کنگره دارت، الان هم با دستان پرمهرِ جناب آقای مهندس، ۲۶ ساعت هست که آزاد و رها هستیم.

سلام دوستان تکتم هستم یک همسفر
ابتدا از خدای خوب خودم که من و مسافرم را با کنگره۶۰ آشنا کرد، سپاسگزارم.

در راس از جناب آقای مهندس دژکام و خانواده محترم ایشان که این بستر را برای من و مسافرم مهیا کردند، کمال تشکر را دارم. 
خدا را هزاران بار شکر که من هم این سفرِ پر از عشق را تجربه کردم. سفرِ بسیار خوب و عالی بود.
از راهنمای مسافرم آقای حکمت‌نیا تشکر می‌کنم که با ما همراه بود‌ند، از راهنمای خوب و دلسوز خودم، خانم مریم سپاسگزارم که در این سفر پر از عشق ما را همراهی کردند.
از ایجنت محترم خانم اعظم و مرزبانان عزیز، متشکرم که برای ما همسفرها زحمت‌های زیادی می‌کشند.

سلام دوستان فریده هستم همسفر محسن

مسافر من با بیش از ۱۵ سال تخریب وارد کنگره شدند، با مصرف انواع آنتی‌ایکس، آخرین آنتی‌ایکس مصرفی شیره کشیدنی، ۱۰ ماه سفر کردند به روش dst، داروی درمان شربت OT، راهنمای خوبشان آقای موسوی لژیون۷، ورزش در کنگره کشتی، راهنمای خوب خودم خانم معصومه لژیون ۱، ورزش در کنگره تنیس، مسافر من بیش از یک سال هست که آزاد و رها هستند.

آن‌چه باور است محبت است 

به نام خدا

فریده هستم مسافر تغذیه سالم و همسفر

اگر بخواهم از حس و حالم، رهایی و سفرم بگویم، اول از همه باید از زحمات راهنماهای عزیز مخصوصا راهنمای عزیز خودم بگویم که چگونه این فرشته باعشق، بامحبت، باگذشت، بافداکاری و با این‌همه حس و حال خوب، تک تک شاگردهایش را این‌همه مسیر می‌برند و یک روزه برمی‌گردند و مسئولیت تک تک بچه‌ها را بر عهده می‌گیرند؛ از همه مهم‌تر خانواده خود را برای چند روز تنها می‌گذارند؛ زمانی‌که من این سوال را از خانم معصومه راهنمای عزیزم پرسیدم، جواب شگفت‌انگیزی به من داد که لحظاتی را مات و مبهوت به چشمان پر از مهر راهنمایم نگاه کردم.

پاسخ ایشان این بود: تازه ما با هر رهایی کلی ذوق می‌کنیم. 

آری به راستی راهنمایان، فرشتگانی هستند از جنس زمینی.

حالا اگر از حس و حالِ ديدن آقای مهندس بگویم، حسی غیر قابل وصف بود؛ طوری که وقتی در اتاق آقای مهندس منتظر ایستاده بودیم تا نام‌هایمان را یکی یکی بخوانند تا نزد ایشان برای دریافت گل رهایی برویم، اصلا باور نمی‌کردم؛ انگار بین زمین و هوا معلق بودم تا این‌که اسمم از دهان استاد عشق جاری شد (فریده) رفتم و کنارشان ایستادم و هیچ‌وقت نگاه پر از عشق ایشان را فراموش نمی‌کنم، زبانم بند آمده بود، دوست داشتم، بگویم حالم خوب است و کلی حرف‌های دیگر؛ اما خوب نمی‌شد، زبانم بند آمده بود، تنها به زور توانستم دهانم را باز کنم. دوبار متوالی از ایشان بپرسم خوبین؟؟ و ایشان هم با ذوق پاسخ احوالپرسی من را با دل و جان دادند، فقط تنها حسی که در آن لحظه کار می‌کرد، عشق و محبتِ آقای مهندس در پاسخشان را فقط حس می‌کردم؛ اما از شدت هیجان و گنگ بودنم که گویی معلق بودم، در آن لحظه پاسخشان را در حال حاضر به خاطر نمی‌آورم. در آخر که از در دیگری از نزد ایشان مرخص شدیم، تازه متوجه شدم، من باید حتما یک بار دیگر آقای مهندس را حتما ببینم؛ مرد مهربانی در آن اتاقِ خروجی ایستاده بود و شیرینی به رها شدگان تعارف می‌کردند، در آن هنگام راهنمای عزیزم گفت: اگر می‌خواهی آقای مهندس را زیاد ببینی، پرقدرت برای آزمون خودت را آماده کن. کمی امید در وجودم جان گرفت.

ممنونم که مشارکتم را مطالعه فرمودید.

سلام دوستان فاطمه هستم یک همسفر

مسافر من با بیش از ۲۰ سال تخریب وارد کنگره شدند، آخرین آنتی‌ایکس مصرفی سه و نیم گرم تریاک کشیدنی، ۱۲ ماه هست که سفر می‌کنیم به روش DST، داروی درمان شربت OT، با کمک راهنمایی آقای مرتضی روحانی از لژیون ۲۰ شعبه شفا، راهنمای خوب خودم خانم معصومه از لژیون ۱ شعبه شفا، ورزش مسافرم در کنگره دارت، ورزش خودم ایروبیک

سلام دوستان فاطمه هستم یک همسفر

حس خوشِ رهایی؛ مثل حس پرنده‌ای در قفس است که از زندان تن رها شده و سبکبال پرواز می‌کند.

نمی‌دانم از این حس خوش و زیبا چه باید بگویم و چگونه آن را وصف کنم؟ زمانی‌که از مشهد به سمت تهران حرکت کردم و به شعبه آکادمی رسیدم، هر لحظه برای خودم تصوراتی داشتم؛وقتی‌که وارد آکادمی شدم، از شور و اشتیاق دیدن جناب مهندس از خود بی‌خود شده بودم و لحظه‌شماری می‌کردم، وقتی که ایشان را دیدم، اشک شوق از چشمانم سرازیر شد. 

این حس را نمی‌توانم با نوشتن و گفتن بیان کنم؛ چون زبانم قادر به وصف این حس زیبا و دوست داشتنی نیست. ممنون از این‌که مشارکت من را مطالعه کردید.

سلام دوستان مهناز هستم همسفر باقر 

مسافر من با بیش از ۱۵ سال تخریب وارد کنگره شدند. آخرین آنتی‌ایکس مصرفی شیره، متادون، ۱۱ ماه و ۱۷ روز سفر کردند به روش DST، داروی درمان شربت OT، به راهنمایی راهنمای توانمند آقا رضا شفیعی لژیون ۴ شفا، ورزش مسافرم شنا، راهنمای خودم خانم معصومه لژیون یک، ورزشم بدمینتون،  با یار ی خدا و دستان پرمهر جناب مهندس ۲۸ روز است که آزاد و رها هستیم.

نگاهم انقلاب دیگری دید 

طلوع آفتاب دیگری دید 

سلام دوستان مهناز هستم یک همسفر 

می‌نویسم برایت ای همسفر! هر چند که نمی‌توانم حس قلبم را بر روی قلمم جاری کنم؛ اما می‌خواهم خلاصه داستانی را برایت تعریف کنم.

زنی بود به نام مهناز که درون زندگی اعتیاد گرفتار شده بود و درون آن باتلاق هی دست و پا می‌زد و بیشتر فرو می‌رفت تا این‌که روزی از روزنه‌ای به جنس امید، نوری دید به نام کنگره و طنابی را گرفت و به بالا کشیده شد. کنگره به او ۲ بال داد و اسم او را همسفر گذاشت؛ اما او مفهومش را نمی‌فهمید؛ چون خود گرفتار تاریکی‌های زیادی بود. در آن‌جا فقط به او می‌گفتند: امید داشته باش، صبر کن و توکل بر خدا، آموزش بگیر تا زمان رهایی‌ات فرا رسد.

او ادامه داد تا زمان رهایی فرا رسید و کلید رهایی که شاخه گلی بود، دریافت کرد؛ اما در آن لحظات مردی را می‌دید از تبار علی، مردی از جنس نور که برق و آرامش چشمانش و وجودش، مهناز را دگرگون می‌کرد. خود نمی‌فهمید که او را چه شده که گیج و منگ است؛ اما او گرفتار آرامش دیدار بود. آن مرد کسی نبود، جز مهندس حسین دژاکام که خدایش حافظ او باشد. اینک او درگیر شوق رهایی و ملتمس دعای خیر شماست. بابت انجام این عمل عظیم شکر شکر شکر.

به نام قدرت مطلق الله 

سلام دوستان ملیکا هستم همسفر امیرحسین 

مسافر من با بیش از ۱۰ سال تخریب وارد کنگره شدند، با مصرف انواع آنتی‌ایکس‌ها، آخرین آنتی‌ایکس مصرفی ۳ گرم تریاک خوراکی و متادون بوده، به مدت ۱۰ ماه و ۱۱ روز سفر کردیم به روش DST، داروی درمان شربت OT، راهنمای خوب مسافرم آقای مجید شورابی لژیون ۶ شفا، راهنمای خوب و با عشق خودم خانم فهیمه عزیز لژیون ۸ شفا، ورزش مسافرم در کنگره والیبال، ورزش خودم والیبال، در حال حاضر به لطف خداوند و دستان پرمهر جناب مهندس مدت ۱ سال و ۵ ماه است که آزاد رها هستیم. 

راجع به حس و حال آن لحظه بخواهم بگویم؛ واقعا واژه‌ها در برابر آن لحظه کم می‌آورند؛ من هیچ‌وقت تصور نمی‌کردم که روزی برسد من در این جایگاه قرار بگیرم و بتوانم آقای مهندس را ببینم؛ همیشه در ذهنم آرزوی این روز را داشتم و برایش لحظه‌شماری می‌کردم؛ وقتی آقای مهندس را دیدم، آن جمعیت و آن شلوغی داخل آکادمی را دیدم، انگاری روی پاهایم راه نمی‌رفتم! داشتم پرواز می‌کردم دوست داشتم زمان را متوقف کنم و ساعت‌ها کنار آقای مهندس بمانم و چشم از ایشان برندارم؛ خیلی چهره‌ ایشان به من آرامش می‌داد؛ از خدای بزرگ برایشان طول عمر باعزت خواستارم و امیدوارم به‌زودی باز هم ملاقاتشان کنم و خیلی خیلی خوشحالم که با ورود به سفر دوم، می‌توانم خدمت کنم و لذت ببرم. امیدوارم خدمتگزار خوبی باشم و از استاد عزیزم خیلی خیلی سپاسگزارم که بهترین سفر دنیا را برایم رقم زدند؛ از جناب آقای مهندس و خانواده محترم ایشان کمال سپاس و قدردانی را دارم و همچنین از راهنمای بارعشقم خانم فهیمه عزیز متشکرم که برای من سنگ تمام گذاشتند و با عشق، فداکاری و دلسوزی‌شان من را به این جایگاه رساندند که این حال خوش را تجربه کنم.

سلام دوستان فهیمه هستم همسفر حمید

مسافر من با بیش از ۱۸ سال تخریب وارد کنگره شد با مصرف انواع آنتی‌ایکس‌ها، آخرین آنتی‌ایکس مصرفی شیره و تریاک کشیدنی، ۱۰ ماه و ۲۱ روز سفر کردند به روش DST، داروی درمان شربت OT، به کمک راهنمای خوب و با عشقشان آقا رضا حسین‌زاده لژیون ۱۲ شعبه شفا، راهنمای خوب و باعشق خودم خانم فهیمه عزیز لژیون هشتم شعبه شفا، ورزش مسافرم بدمینتون، شنا، ورزش خودم دارت، مسافرم امروز ۹ ماه و ۴۵ روزه به دستان پرتوان آقای مهندس آزاد و رها شدند و خودم امروز دو روز هست که به دستان پرتوان آقای مهندس آزاد و رها هستم.

سلام دوستان فهیمه هستم همسفر

اگر بخواهم از حس و حالم برایتان بگویم؛ در زمان دیدن آقای مهندس می‌توانم فقط این را بگویم که از چند روز قبل، هیجان خاصی برای دیدن ایشان داشتم، انگار در فضا بودم! روزی که عازم تهران شدیم در قطار خیلی حالم خوب بود، احساس می‌کردم شیرین‌ترین لحظه، همان لحظه‌ای است که در قطار نشستم و دارم به سمت تهران حرکت می‌کنم؛ فکر می‌کردم که هیچ چیزی نمی‌تواند برایم شیرین‌تر و جذاب‌تر از لحظه دیدن آقای مهندس باشد؛ خیلی خوشحال بودم؛ برای دیدن آقای مهندس ثانیه شماری می‌کردم و خدا را شکر وقتی به آکادمی رسیدیم و وارد اتاق آقای مهندس شدیم، با دیدن ایشان همه غم‌ها و حس‌های بد و تاریکی‌هایی که قبلاً در زندگی داشتم، همه را فراموش کردم و فقط و فقط در آن لحظه داشتم زندگی می‌کردم؛ لحظه‌ای که خیلی گذرا و زودگذر بود، برایم از بهترین و جذاب‌ترین لحظات عمرم حساب می‌شود؛ خیلی خوشحالم که توانستم بنیان کنگره۶۰ را از نزدیک ببینم و وارد سفر دوم شوم از راهنمای خوب خودم خانم فهیمه عزیز خیلی متشکرم؛ این سفر و در کنار راهنمای خوبم خانم فهیمه و دوستان خانم ملیکا و گلی عزیز بودن، حس و حال خوبی به من داد. امیدوارم که خیلی خیلی زود باز هم بتوانم آقای مهندس را از نزدیک ببینم و این حال خوش را دوباره تجربه کنم. ممنون از این‌که به صحبت‌هایم گوش کردید.

سلام دوستان گلی هستم همسفر رضا 

من در رابطه با تحویل ۴۰ سی‌دی و دیدار جناب مهندس، حسی که دارم بی‌نهایت خوشحالی من بود؛ چون من در سال ۹۷ گل رهایی گرفته بودم و فقط تحویل ۴۰ سی‌دی بود؛ برای رفتن به سفر دوم؛ اما همیشه می‌گفتم: آیا می‌شود من دوباره‌ آکادمی و آقای مهندس را ببینم و آن انرژی که برای تمام سختی‌ها و تغییرها دارم، از آن نگاه مهربان ایشان بگیرم؟

لحظه‌ای که ایشان را دیدم، انگار هیچ چیز در اطرافم نبود، جز گرفتن حس و انرژی از ایشان و چقدر ناب بود!

حالا آرزو دارم که من هم خدمتگزار باشم و راهنما شوم که بتوانم ذره‌ای راه مهندس را ادامه داده و به یک نفر که در تاریکی و جهل مانده کمک کنم تا به روشنایی هدایت شود.

با تشکر از راهنمای عزیزم خانم فهیمه و تمامی خدمتگزاران کنگره۶۰

خدا قوت و سپاس راهنمایان با عشق و همسفران عزیز نمایندگی شفا

-----------------

ویراستار: همسفر نرگس، رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون دوازدهم)

ارسال: همسفر اعظم، رهجوی راهنما همسفر اعظم

همسفران نمایندگی شفا

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .