جلسه سیزدهم از دور بیست و ششام کارگاههای آموزشی عمومی کنگره۶۰ نمایندگی سهروردی اصفهان، با استادی راهنمای محترم مسافر ابوالفضل، نگهبانی مسافر محسن و دبیری مسافر محسن با دستور جلسه " هفتۀ راهنما " در روز پنجشنبه سیزدهم اردیبهشتماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱6 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد محترم
سلام دوستان ابوالفضل هستم یک مسافر
قبل از هر موضوعی خداوند را سپاسگزار هستم که به من این اجازه را داد تا بتوانم امروز در خدمت شما عزیزان باشم، تشکر میکنم از آقا سعید موسوی اِیجنت محترم شعبه که به من اجازه دادند امروز استاد جلسه باشم و بتوانم در خدمت شما دوستان عزیز باشم. در مورد دستور جلسه هفتگی که هفته راهنما میباشد؛ من این هفتۀ زیبا را در رأس به آقای مهندس استاد و راهنمای بزرگ کنگره 60، به دیدهبانان محترم کنگره 60 و راهنمایانی که دارای شال آبی رنگ میباشند و به تمام راهنمایان شال نارنجی در سراسر کشور ایران تبریک میگویم. امیدوار هستم که یک روزی در خارج از کشور هم بتوانیم از این راهنمایان داشته باشیم. یک تبریک هم عرض میکنم خدمت راهنمایان تازه واردین که در بخش مسافران و در بخش همسفران محترم هستند.
خب اگر بخواهم امروز در مورد این موضوع صحبت کنم، خب مشغول فکر کردن به گذشته و اوایل سفر اولم بودم که خب در آن زمان اصلاً به فکر این نبودم که بخواهم بعد از رهائی در کنگره بمانم و بخواهم خدمت کنم و خدمتگزار باشم، در شروع سفر اولم، اولین سؤال که از راهنمای خودم پرسیدم این بود که بعد از این مدت ۱۱ ماه که من به رهائی رسیدم آیا لازم است بعد از اتمام سفر باز هم به کنگره بیایم؟ ( مثل انجیوهای دیگر که باید حتماً میرفتیم)، گفت به هیچ عنوان، و در این تفکر بودم که به سفر خود ادامه بدهم و وقتی که به اواسط سفر خودم رسیدم متوجه شدم که همۀ راهنمایان یک انرژی خاص و وصف نشدنی دارند و برایم سوال شد که چطور به این انرژی دست پیدا میکنند،چرا انقدر سرحال هستند، چقدر در زندگیهایشان موفق هستند و من به وضوح این موضوع را میدیدم.
زمانی که من سفر اول بودم آقای کریم رضایی یا آقای صدیقی یا آقای حکیمی میآمدند به اصفهان و آن همه راه را از تهران به اصفهان سفر میکردند و با انرژی بسیار بالا، خب باز برایم سؤال شد که اینها چطور به این انرژی دست پیدا میکنند، تا این که روز رهائی خودم بود، اولین رهائی راهنمای خودم بودم یعنی اولین رهجوی لژیونش من بودم و اولین رهائیاش هم خودم بودم، وقتی که داشتم به رهائی میرسیدم اصلاًروی زمین نبودم و گویی که پاهایم چند متر از زمین کنده شده بود. ولی دیدم راهنمای خودم از من خیلی بالاتر است چون من اولین رهائی لژیونش بودم و یک لذت خاص و عجیب داشت که قابل وصف نبود.
این حس و حال راهنمایانی هست که رهجوهای خود را برای رهایی به تهران میبرند و این خوشحالی بدون وصف را تجربه میکنند. من هم به خودم گفتم باید حتماً این حس را لمس کنم، و از همان موقع بذر راهنما شدن خودم را کاشتم و شروع کردم به تلاش کردن، و باید حتماً یک سال از رهائی هر شخصی میگذشت تا میتوانستی برای آزمون راهنمایی ثبت نام کنید، الان خیلی خوب شده است و اگر کسی ۳ دهم سیسی باشد یا تازه رها شده باشد میتواند ثبت نام کند و میتواند در امتحانات شرکت کند اما آن زمان اینطور نبود و حتماً باید یک سال از سفر اول رهجو میگذشت و وارد سفر دوم میشد تا میتوانست در امتحانها شرکت کند.
خب خداوند قِسمت کرد و به من اجازه داد که شرکت کنم و بتوانم در آزمون اول قبول شوم. در آزمون اول قبول شدم دوتا آزمون داشت یکی جهانبینی و دیگری فنی، جهانبینی را قبول شدم، خب این را بگویم اصرار بر بدست آوردن هر موضوعی، یعنی خواستهات باید انقدر قوی باشد و پای آن بایستید، خدا را شکر من ایستادم و حتی من بعد از آن سه بار امتحان دادم تا اینکه قبول شدم و توانستم شال کمک راهنمائی را دریافت کنم، این صحبت را کردیم که بگویم مقام راهنما خیلی بالاتر است که من بخواهم پشت میکروفون بگویم و در مورد آن صحبت کنم، خود آقای مهندس میفرمایند: بدترین بدترین راهنما که نداریم البته، بدترین راهنمایان در کنگره بهترین انسانها بر روی کره زمین هستند.
چرا دارند این موضوع را میفرمایند چون یک راهنما دارد از همه موضوعاتی که مربوط به خودش هست از خود گذشتگی میکند تا اینکه رهجو به رهایی برسد، از تاریکی به بیرون بیاید و به روشنائی برسد، وقتی به این آیه نگاه میکنیم اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ معنی آیه این هست که؛ میفرماید: خداوند ولی کسانی هست که میخواهند از ظلمت به بیرون بیایند و به سمت نور بروند، خب الآن اینجا یک راهنما رب و مربی و ولی یک رهجوی سفر اولی هست، رهجو باید به حرف راهنما گوش بدهد. خب حالا یک امکاناتی برای ما به وجود آمده است و هر کسی نمیتواند راهنما بشود. اینجا را در پرانتز میگویم(تمام بچههایی که الآن وارد کنگره60 شدند قابلیت دسترسی به راهنمائی را دارند)
تمام بچهها این سفر اولیهایی که الآن دارند وارد کنگره میشوند این قابلیت را دارد که به کمک راهنمائی برسد و درونشان نهفته است، ولی در قبال آن باید حرکت کند و به آن درجه برسد. بچههایی که در کنگره60 هستند چند پله نسبت به کسایی که چه مصرف کننده باشند چه مصرف کننده نباشند جلوترهستند و خیلی راحت میتوانند یک راهنما بشوند، چرا چون یک مصرف کننده که وارد کنگره میشود تمام تاریکیها را با گوشت و پوست و استخوان خودش لمس کرده است و اجازه دارد بیاید در آزمون شرکت کند و این مطالبی را که دریافت کرده و آموخته است را در حیطه آزمایش بگذارد و به درجه کمک راهنمائی برسد.
پس ببینید ما الآن خیلی جلوتر هستیم. بچهها یک امکانی که خداوند در اختیار ما گذاشته است نباید از کنار آن به راحتی عبور کنیم و به راحتی به آن نگاه نکنیم، ما آمدیم ده ماه سفر کنیم که رها بشویم بعد به کارهایمان برسیم، بله خوبه هدف بالاتر از این صحبتها میباشد که ما فکر میکنیم، سعی کنیم موقعیت که بدستمان رسیده را از آن استفاده کنیم. من اینجا از میکروفون استفاده میکنم و به راهنمای خودم آقای رضا علیزاده که واقعاً در حق من خوبی کردند و خیلی زحمت کشیدند، تبریک میگویم و همین جا از ایشان تشکر میکنم.
البته این را هم بگویم که آقای مهندس فرمودند: که باید زبانی و قدمی و حتی با پاکت از راهنماها تشکر کنید و بچهها روز سهشنبه تشکر کردند و این خیلی خیلی عالی بود ولی آنهایی که هنوز این کار را نکردهاند و یادشان رفته است و یا هنوز وقت نکردهاند، امروز موقعیتش هست که از راهنمای خودشان تشکر کنند؛ من الآن ۱۳ سال هست در کنگره هستم و در تمام این مدت حتی یک بار هم نشده است که کادوی راهنمایم را ندهم، چون زمانی که در این شعبه بودم و چه حالا که نیستم، بر خودم واجب میدانم که باید این کار را انجام بدهم و این همان سپاسگزاری میشود؛ و همینجا تشکر میکنم از ایشان از آقای معسود قاسمی راهنمای ویلیام خودم که واقعاً خیلی زحمت برای من کشیدند.
یک تشکر و تبریک ویژه هم به پیشکسوتان کنگره میگویم؛ یک داستان خیلی جالب هست که دوست دارم برای شما تعریف کنم، ازیکی از پیشکسوتان شنیدم که این سه بزرگوار، آقای خدامی و آقای کبیر رضایی و آقای سید مهدی موسوی از تهران به اصفهان میآمدند و در میدان احمدآباد در یک بهزیستی جلسه میگذاشتند؛ دوستان قدردان فضایی که در اختیارتون قرار گرفته است باشید، به یاد دارم روز میلاد با سعادت حضرت مهدی که روز بسیار شلوغی نیز بود، دوستانی که از تهران به عنوان راهنما در شعبه اصفهان خدمت میکردند؛ برای آمدن به اصفهان با مشکل نبود وسیله نقلیه مواجه شدند و زمانی که این عزیزان را از نزدیک ملاقات کردیم، متوجه شدیم که در قسمت نگهداری بار مسافرین اتوبوس نشستهاند تا بتوانند به موقع در جلسه شرکت و رهجوها را در جهت اهداف کنگره راهنمایی نمایند.
این ارزش و جایگاه یک راهنما را نشان می دهد که با تمام وجود برای رها نمودن یک انسان تلاش میکند. ما در چنین فضایی با بهترین امکانات کنار هم جمع شدهایم تا آموزش بگیریم. در حال حاضر با توجه به تعداد شعبات کنگره، دوستان از مسیرهای مختلف که بیشترین مسافت حدوداً ده دقیقه میباشد در جلسات شرکت میکنند، ولی متاسفانه برخی از عزیزان به موقع در جلسه حضور پیدا نمیکنند. دوستانی هم بودند که جهت آموزش گرفتن از شهرهایی همچون میبد، یزد، نائین، داران میآمدند و بر میگشتند، که در ادامه رها شدند و راهنما شدند و در حال خدمت هستند، هدف از عنوان مطالب فوق الذکر این بود که قدردان این چنین افراد باشیم. ممنون که به سخنان من گوش کردید.
بازدید دستیار محترم دیدهبان آقای جلال امینی
دریافت گل رهایی
مرزبان کشیک مسافر محسن
ضبط صدا: مسافر غلامعلی ل9، مسافر حمید ل18
تایپ: مسافر محسن ل4، مسافر منصور ل4، مسافر الیاس ل7
ویراستار: مسافر رامین ل4، یحیی ل6
مسئول صوتی و دیتا شو: مسافر عظیم ل1، مسافر رضا ل2
تنظیم و ارسال: مرزبان خبری مسافر رسول
- تعداد بازدید از این مطلب :
561