نهمین جلسه از دوره بیست و ششم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره 60؛ نمایندگی حسنانی با استادی راهنمای محترم مسافر مجتبی، نگهبانی مسافر ابوالفضل و دبیری مسافر میثم با دستور جلسه "هفته راهنما" روز چهارشنبه 12 اردیبهشت ماه 1403، ساعت 17 آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
خدا را شاکرم که در این جایگاه قرار دارم. از ایجنت محترم شعبه و همچنین نگهبان و دبیر تشکر میکنم که اجازه دادند در این جایگاه خدمت کنم تا آموزش بگیرم. هفته راهنما را به همه راهنماها تبریک میگویم، انشاالله که سایهشان بالای سر ما رهجوها باشد.
من با مصرف قرص B2 وارد کنگره شدم، آن زمان پروتکل B2 همانند پروتکل شیشه بود. دوستانی که این قرص را مصرف کردهاند میدانندکه چقدر دل کندن از آن سخت است و زمانی که میخواستم از قرص جدا شوم و OT مصرف کنم حالتم مثل یک شخصی که هروئین مصرف میکند بود و کسانی که میخواهند با این پروتکل سازگار شوند یک الی چهل روز طول میکشد و دل کندن از این قضیۀ هروئین سخت است. اوایل که راهنما شده بودم خیلی اصرار داشتم و با خیلی از بزرگان صحبت میکردم که پروتکل B2 را عوض کنند، چون 0.3 برای شخصی مثل من روزی 6 عدد قرص B2 مصرف میکردم کم بود و باعث شد تا چهل شب من نتوانم بخوابم تا اینکه پله من عوض شد و حال من خوب شد. شرایط خیلی سختی بود اما چی باعث شد که من چهل شب بیخوابی را تحمل کنم؟ در این مدتی که در کنگره بودم تازه شش ماه پیش فهمیدم که وجود راهنمایم بود، به خاطر اینکه راهنمایم را خیلی دوست داشتم. ایشان به من میگفت: فقط بیا و همه چیز درست میشود، به عشق راهنمایم تحمل کردم و آن چهل شب را گذراندم. جاذبهای که راهنما برای من داشت باعث شد پروتکل را اجرا کنم و بیایم تا حسهایم تغییر کند و حالم خوب بشود.
من به عنوان راهنما اگر حالم خوب نباشد نمیتوانم روی رهجو اثر خوبی بگذارم، اگر خودم سیدی ننویسم، نمیتوانم به رهجویم بگویم سیدی بنویسد، من اینها را به عنوان راهنما کاملاً لمس کردهام. هر وقت که خودم حالم خوب نبود رهجویانم هم حالشان خوب نبود و این یک ارتباط دوطرفه است. هیچ نعمتی فکر نمیکنم بالاتر از این باشد که راهنما داشته باشیم، من خودم پنج سال در کنگره راهنما بودم، موقعی که از کنگره جدا میشوی و جلسات را نمیایی، تازه متوجه میشوی که کنگره یک نعمت است. وقتی از کنگره جدا میشوی، متوجه میشوی چقدر وقت اضافه و بیکاری داری. موقعی که در کنگره نیستی قدر راهنما را میدانی و چقدر خوب است که در کنگره حضور و یک راهنما داشته باشیم. انسانهای بیرون از نعمت راهنما داشتن محرومند. ما معلم زیاد داریم و اولین معلم ما پدر و مادر ما هستند که به ما راه رفتن، غذا خوردن، حرف زدن و ... را یاد دادند. در قسمت مدرسه معلم مدرسه سواد خواندن و نوشتن، معادلات ریاضی و ... را به ما یاد داده است. از این معلمها ما زیاد داریم ولی معلمهایی که در کنگره داریم کلاً فرق میکنند، به عنوان مثال وقتی یک کاری که اشتباه است را میخواهم انجام بدهم، هیچ کسی جز راهنمایم جلوی چشمانم نمیآید و یا میخواهم تصمیمی بگیرم، یادم میآید راهنمایم چگونه تصمیم میگیرد، میخواهم عصبانی شوم میبینم راهنمایم چگونه گذشت مینماید و من هم همان کار را انجام میدهم. جنس راهنما طوری است که تا آخر عمر به او وصل هستیم و فراموشش نمیکنیم.
جایگاه راهنمایی، جایگاهی است که در آن انتخاب میشوید و این سیستم است که انتخاب میکند چه کسی راهنما شود. هر کسی لایق نیست که فرمان خوب شدن انسانها را داشته باشد، خداوند در هستی اگر بخواهد به ما چیزی بدهد، مستقیم این کار را نمیکند (خداوند روزی دهنده است) و بوسیله ما انسانها رزق و روزی را میدهد. به عنوان مثال میخواهید ازدواج کنید، بوسیله انسانها یک همسر خوب گیرت میآید و یا میخواهید کار کنید، بواسطه انسانها یک کار خوب گیرت میآید. خداوند همیشه یک واسطه قرار داده است. در وادی چهادهم میگوید بالاترین چیزی که در هستی است، معرفت میباشد و خداوند این معرفت خودش را باید توسط یک واسطه برای یک مصرف کنندهای که در دل تاریکی است و همه حسهایش یخ زده، بنمایاند که همان راهنما میباشد.
همه ما در اوج تاریکیهامان یک امیدی داشتیم که بالاخره نجات پیدا میکنیم و آن امید محبت خداست که اگر کسی او را ببیند و به سمتش حرکت کند نور امید مدام زیاد میشود و در محبت خداوند غرق میشود.
خداوند اگر محبتش را بخواهد به یک بندهای که در تاریکی و عذاب است نشان بدهد، تنها بواسطه راهنما، محبتش را به بندهاش میدهد، به خاطر همین من رهجو راهنمایم را مثل خدایم میدانم و او را ترازوی زندگیام قرار دادهام.
راهنماها در کنگره خودشان را ساختهاند، تغییرات و تبدیلات درونشان شکل گرفته و ترخیص شدهاند و بعد این جایگاه را به آنها میدهند که به عنوان یک راهنما اجازه داشته باشد به انسانهایی که منتظرش هستند تا توسط ایشان از این تاریکی رها بشوند و نجات پیدا کنند، خدمت کند. قدر راهنمایانمان و نعمتهایی که داریم را بدانیم.
بزرگترین شکر، شکر دیدن نعمتها است و بالاترین نعمتی که ما داریم همین راهنماها هستند. امیدوارم که خداوند سایهشان را بالای سرمان نگه دارد. انشاالله که در مسیر زندگیشان موفق باشند و برایشان دعا میکنم رهجویانشان زیاد شود و برکت خوب شدن حال دل آدمها توی زندگیشان برگردد.
تهیه و تنظیم: گروه سایت شعبه حسنانی
- تعداد بازدید از این مطلب :
189