English Version
English

ما در کنگره تشکر کردن را یاد گرفته‌ایم

ما در کنگره تشکر کردن را یاد گرفته‌ایم

جلسه دوازدهم از دوره اول کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره ۶۰ نمایندگی ابوریحان با استادی ایجنت گروه خانواده همسفر طیبه، نگهبانی راهنما همسفر مرجان و دبیری راهنمای تازه‌واردین همسفر مهشید با دستور جلسه «هفته راهنما» ساعت ۱۶:۰۰ روز سه‌شنبه 11 اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳ برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:

شاکر خداوند هستم که این توفیق را به من داد تا در این جایگاه خدمت کنم و در خدمت شما عزیزان و همین‌طور راهنمایان قدیم و راهنمایان جدید باشم. خیلی خوشحالم بعد از چندین سال همه شما را می‌بینم و باعث افتخار بنده است. سخن‌گفتن در مقابل پیش‌کسوتان سخت است، فقط می‌خواهم برداشتم از سی‌دی‌هایی که گوش کردم را بگویم؛ زیرا من خودم چیزی به‌تنهایی برای گفتن ندارم. مگر از آموزش‌های که می‌گیرم و سی‌دی‌هایی که گوش کردم که باید انتقال بدهم.

ابتدا هفته راهنما را خدمت آقای مهندس و خانواده محترمشان و همه راهنمایان کنگره ۶۰ و راهنمایان این شعبه تبریک می‌گویم، همین‌طور به راهنمای خودم خانم مرجان که جایشان سبز، خانم لیلا و راهنمای جونز خانم مریم تبریک می‌گویم.

در مورد هفته راهنما که همه در مورد آن قطعاً آشنایی داریم و آن را درک و لمس کردیم، برای یادآوری چند نکته‌ای را مطرح کنم ان‌شاءالله حق مطلب را ادا کنم.

اینکه راهنما کیست و مسئولیت او چیست؟ چرا و چگونه می‌توان راهنما شد؟ اولین مربی و راهنمای ما خداوند است. وقتی که کلام‌الله را باز می‌کنیم و از اول می‌خواهیم شروع کنیم با بسم‌الله الرحمن الرحیم است، به نام خداوند بخشنده مهربان. بعد از بخشنده و مهربان می‌گوید: سپاس و تشکر کن از مربی خود. ما متشکر خداوند هستیم و بعد از آن خداوند خواسته خودش را معرفی کند و قطعاً برای این معرفی نیاز داشته به راهنمایان و پیامبرانی که از جهانی دیگر به این جهان گسیل شدند برای اینکه قوانین الهی را به بشر و انسان‌ها انتقال بدهند.

هر آموزشی، تخصص می‌خواهد. مثلاً اگر من می‌خواهم شنا یاد بگیرم باید مربی شنا داشته باشم، اگر می‌خواهم زبان انگلیسی یاد بگیرم باید معلم زبان داشته باشم، اگر می‌خواهم ادامه تحصیل بدهم و وارد دانشگاه بشوم باید استاد دانشگاه داشته باشم؛ اما برای راهنما چطور؟ راهنما کارش این است که انسان پرورش بدهد. کنگره کلاً این را می‌خواهد که استاد پرورش دهد. یک راهنما کارش این است. معلم کلاس اول را همگی به یاد داریم؛ حروف الفبا را به ما یاد داد، یواش‌یواش توانستیم خواندن نوشتن را یاد بگیریم، ولی یک راهنما الفبای زندگی و درست زندگی‌کردن را به ما آموزش می‌دهد. یک راهنما انگشت اشاره است و کلید به ما می‌دهد که یکی‌یکی خودمان قفل‌ها را باز کنیم.

حال مسئولیت راهنما چه است که قرار است آن دریافت‌هایی که داشته است را انتقال بدهد؟ عشق به خدمت. ایمانی که به درمان کنگره دارد پیدا کرده. قطعاً هر راهنما قبلاً خود نیز راهنما داشته است و الان می‌خواهد این را به عمل انتقال بدهد. حالا چگونه این اتفاق می‌افتد؟ معمولاً آن را به چشم خودمان می‌بینیم. یک دوره راهنمایی، چه شال نارنجی باشد، چه ویلیام باشد و چه شال تغذیه، همه دوره‌های آن ۴ساله است و می‌تواند چند علت داشته باشد چند مورد آن را می‌گویم.

اول تلاش خود او است. هر کس سعی و تلاش کند قطعاً به آنچه می‌خواهد می‌رسد؛ اما اینکه می‌گویند جایگاه‌ها می‌آیند و شخص را انتخاب می‌کنند یکی به این دلیل است که راهنما هم که شال دارد نیاز به آموزش بیشتری دارد؛ حال این در فکر من رهجو نیاید که این راهنما که نیاز به آموزش بیشتری دارد، پس من نیازی به این آموزش ندارم.

استاد امین می‌فرمایند: «کسی که راهنما می‌شود، نیمی از وجودش به‌واسطه راهنما شدن تبدیل به روشنایی می‌شود و نیروهای الهی به کمک ایشان می‌آیند.» من این را لمس کرده‌ام. چه در کنگره و چه در زندگی کمک می‌کند، نیروها واقعاً به ما کمک می‌کنند و همه این‌ها از نیروهای الهی است. نیمه دیگر او تاریکی است، وقتی که به رهجوی خود کمک می‌کند و در واقع دست رهجو را می‌گیرد، رهجو نیز ذره‌ذره به سمت روشنایی حرکت می‌کند. راهنما نیمه‌تاریک خودش را در وجود رهجو می‌بیند و کم‌کم با تزکیه و پالایش که طی این ۴ سال انجام می‌دهد که قطعاً دچار چالش و تنش می‌شود، ولی با راهکارهایی که به رهجوی خودش می‌دهد این‌ها را در نیمه‌تاریک خودش تبدیل به روشنایی می‌کند.

حالا شاید باز من فکر بکنم که او آن‌قدر خوب است و وجود او تبدیل به روشنایی می‌شود، چرا همه راهنما نمی‌شوند؟! قطعاً ساختار کنگره هدف‌هایی دارد. قرار نیست که همه راهنما بشوند؛ زیرا آن انرژی و پتانسیل پایین می‌آید و هدف کنگره گم می‌شود. خود این یک‌شور و شعفی را به بار می‌آورد و یک تلاش و کوچک و حرکتی در کنگره به وجود می‌آورد که همه تلاش کنند و سعی کنند به خواسته‌شان برسند، ولی نوبت باران محفوظ است. ادامه می‌دهند و استقامت می‌کنند، قطعاً و نهایتاً به آن خواسته قلبی خود می‌رسند.

ما در کنگره تشکرکردن را یاد گرفتیم. یاد می‌گیریم و آموزش می‌گیریم چگونه از دیگران تشکر کنیم. تشکر با زبان، تشکر با عمل و تشکر با دل داریم. با زبان مشارکت که اگر به ما برسد تشکر می‌کنیم و اگر شد در لژیون قطعاً تشکر می‌کنیم و با دادن پاکت آن را به عمل می‌رسانیم. اما چرا می‌گوییم با دل؟! من مثالی می‌زنم. قطعاً شده است که شما به عروسی و یا تولد رفته‌اید و حساب‌‌و‌کتاب می‌کنید. می‌گویید فلانی عروسی پسر من آمد این مقدار داد، من یک مقدار روی آن می‌گذارم و به او می‌دهم این می‌شود حسابگرانه. این یک چیز طبیعی است و نمی‌توان منکر آن شد. قطعاً این اتفاق‌ها می‌افتد؛ ولی وقتی می‌گوییم با دل می‌بخشیم؛ یعنی آنچه در توانمان است. دلی یعنی این. هیچ موقع راهنما مقدار تعیین نمی‌کند. رهجو باید با جان‌ودل و هر آنچه در توانش است در پاکت بگذارد و از راهنمای خودش تشکر کند.

در آخر می‌خواستم از حامیان جشن تشکر کنم که نشانی در بی‌نشانی را تمرین می‌کنند. امیدوارم همه عزیزان این خواسته را داشته باشند که جزء حامیان باشند.

در ادامه مراسم تقدیر از راهنمایان گروه خانواده نمایندگی ابوریحان برگزار شد. شما را به دیدن گزارش تصویری بخشی از برگزاری این مراسم دعوت می‌کنیم:

مرزبانان کشیک: همسفر غزاله و مسافر محسن
عکاس: مرزبان خبری، همسفر زهرا ح.
ویراستار: همسفر شهرزاد رهجوی راهنما همسفر مرجان (لژیون پنجم)
تایپ و ارسال: همسفر معصومه رهجوی همسفر راضیه (لژیون دهم)
همسفران نمایندگی ابوریحان

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .