سیزدهمین جلسه از دوره پنجاه وهشتم کارگاههای آموزشی خصوصی ویژه همسفران نمایندگی پروین اعتصامی_ اراک، با استادی ایجنت همسفر اکرم، نگهبانی همسفر فاطمه و دبیری همسفر اعظم با دستور جلسه « هفته راهنما » روز دوشنبه مورخ ۱۰ اردیبهشتماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:٠٠ آغاز به کار نمود.
سخنان استاد؛
خدا را شکر میکنم که امروز توانستم در این جایگاه خدمت کنم. این روز قشنگ را به اولین راهنمای کنگره۶۰ آقای مهندس تبریک میگویم، اگر گذشت و عشق و محبت ایشان نسبت به انسانها نبود؛ اکنون بستری مهیا نبود که امروز را جشن بگیریم. از خانواده محترم آقای مهندس تشکر و قدردانی میکنم که در این مسیر همراهشان بودند و کمک کردند تا ایشان بتواند به هدف بزرگی که دارد برسد. به نظر من اگر خانواده، همسر یا فرزند در کنار مسافر نباشد، مسافر به تنهایی نمیتواند کاری را انجام بدهد. آقای مهندس و خانواده محترمشان واقعأ از خودشان گذشتند تا آقای مهندس آموزشها را در اختیار ما قرار بدهد.
همچنین به تمام راهنماهای نمایندگی پروین اعتصامی تبریک و خداقوت میگویم، همه شما عزیزان تلاش بسیاری میکنید تا یک نفر به درمان برسد و برای یک راهنما بسیار مهم است که فردی که به درمان می رسد در کنار رهایی حال خوب هم داشته باشد. تبریک ویژه میگویم به راهنمای خودم خانم فاطمه که امروز اینجا جایشان سبز است و خانم معصومه عزیز که امروز تشریف آوردند، به نظر من هر دوی این عزیزان بهترین راهنماهایی بودند که در مسیر کنگره سر راه من قرار گرفتند و بهترین آموزش ها را از آنها گرفتم. هر چه دارم از آموزشهای راهنماهای خوبم است اگر آنها نبودند من هم اینجا نبودم و هیچ آموزشی نگرفته بودم.
اما در مورد دستور جلسه؛ چیزی که در مورد هفته راهنما به نظر من میرسد، اول جایگاه راهنما است و دوم قدردان بودن و شکرگزار بودن از این جایگاه است. همه ما میدانیم که راهنما یعنی؛ کسی که راه بلد است و راه را به ما نشان میدهد، کسی است که با تمام پوست و گوشت خودش این مسیر را رفته و درک کرده، مثل یک روانشناس نیست که وقتی برای مشاوره میروی هیچ چیزی از اعتیاد سر در نمیآورد و فقط نسخهای میدهد که آن هم به شکل تئوری فقط یاد گرفته است؛ ولی در کنگره راهنما همه چیز را با تکتک سلولهایش حس کرده و به ما آموزش میدهد.
همه ما میدانیم هر انسانی برای اینکه به خواستههای خودش برسد، نیاز به یک رب یا مربی دارد. به نظر من رب یا مربی هایی که بیرون از کنگره۶۰ هستند با راهنماهایی که در کنگره هستند زمین تا آسمان تفاوت دارند؛ تفاوتشان این است که اگر من در بیرون از کنگره بخواهم در حیطه هنر، موسیقی یا سایر رشتهها آموزش بگیرم با ظرف خالی میروم کنار مربی و آموزش میگیرم یعنی؛ صفحه درونی من سفید است و مربی با آموزشهایش به من کمک میکند تا آن هنر را یاد بگیرم؛ ولی اینجا من خودم با یک صفحه سیاه و تاریک، یک صفحه پر از ناامیدی، ترس، نفرت، کینه و... وارد کنگره شدم، اصلأ بخشش را بلد نبودم که مثلا اگر دیگران یک خطایی را انجام میدهند، بتوانم آنها را ببخشم. به نظر من کار راهنما بسیار سختتر است؛ چون اول باید آن صفحه سیاه و تاریک را پاک کند و بعد به من رهجو کمک کند تا بتوانم نقاشی جدید را ترسیم کنم. ظرف من پر از تاریکی بود که با خود آورده بودم؛ اما راهنما به من کمک کرد تا آنها را دور بریزم و بعد توانستم ظرف وجودی خود را از ارزشها پر کنم .
ما هرکاری را بخواهیم بیرون از کنگره انجام بدهیم، باید یک هزینهای را پرداخت کنیم؛ اما در کنگره۶۰ راهنما با هزینه شخصی خود به کنگره میآید و از قانون یازدهم حمایت میکند، در گلریزان بهترین عمل را انجام میدهد، بابت آموزشهایی که به منِ رهجو میدهد، هیچ پولی دریافت نمیکند، واقعا باید چه عشقی درون یک نفر باشد که از خودش بگذرد، وقتش را بگذارد تا یک نفر به رهایی برسد.
راهنما راه و مسیر را به من رهجو نشان میدهد، در جشن گلریزان اولین نفری است که در لژیون سردار شرکت میکند، موقع سبد بهترین پول را در سبد میاندازد، چرا این کارها را انجام میدهد؟ چون میخواهد چراغ کنگره روشن بماند تا من رهجو بیایم اینجا و حالم خوب شود.
اکنون در قبال این همه عملی که راهنما انجام میدهد منِ رهجو چه وظیفهای دارم؟ چیزی که آقای مهندس مشخص کرده است ما سالی یکبار جشن هفته راهنما داریم و برای قدردانی به راهنمای خود پاکت میدهیم. به این مسئله فکر میکردم که اگر تمام کارهایی که راهنما برای منِ رهجو انجام داده در یک کفه ترازو قرار بدهم و کاری که من انجام میدهم را در کفه دیگر ترازو قرار بدهم چه میشود؟ دیدم واقعا دستان منِ رهجو خالی است در قبال کارهایی که یک راهنما انجام میدهد. راهنما از خودش میگذرد از عشقش، محبتش، پولش، وقتش از همه چیز میگذرد تا من به حال خوش برسم. من در قبال این همه لطف و محبت راهنما چیزی ندارم فقط سالی یک مرتبه میخواهم یک پاکت به او بدهم و یک پاکت هم روز رهایی؛ بنابراین یک رهجو در جشن راهنما باید بهترین خودش باشد یعنی؛ به بهترین شکل ممکن از راهنمایش در عمل تقدیر کند.
در گلریزان هر شخصی به اندازه توان خودش پول میدهد که گفته میشود؛ بهترین خودتان باشید. یک نفر توانایی دارد ۵۰۰ میلیون پرداخت میکند، یک نفر ۵۰ میلیون پرداخت میکند و یک نفر ۱۰۰ هزار تومان پرداخت میکند؛ اما با بهترین خودش در گلریزان شرکت میکند که این ارزشمند است. الان هم دقیقا من باید همان کار را انجام بدهم در جشن هفته راهنما باید بهترین خودم باشم. با خودم حساب کتاب نکنم که اگر فلان مبلغ را داخل پاکت بگذارم پولم کم میآید، سعیکنم بهترین خودم باشم. به عقب برگردم یادم نرود که راهنما با تمام توانش برای خوب شدن حال من تلاش کرد، اکنون نوبت منِ رهجو است که در حد توانم به صورت عملی قدردانی کنم.
شاید بسیاری از مواقع من به عنوان یک رهجو با خودم بگویم؛ راهنما که دغدغهای ندارد، مشکلی ندارد و اعتیاد از زندگی او بیرون رفته؛ اما اعتیاد یک مسئله است، وقتی کنار میرود و شخص وارد سفر دوم میشود مسائل و مشکلات دیگری در زندگیاش وجود دارد، اما راهنما وقتی وارد کنگره میشود همه آنها را پشت در میگذارد و تمام توانش را در لژیون میگذارد تا حال یک نفر خوب شود، وقتی حال رهجو خوب باشد حال راهنما هم خوب میشود؛ چون توانسته به یک نفر کمک کند و حال یک نفر را خوب کند؛ پس وظیفه منِ رهجو است که قدردان راهنما باشم.
ما باید قدردانی کنیم تا دیگران هم از ما قدردانی کنند. اگر من به عنوان رهجو از جشن راهنما، جشن مرزبان، جشن دیدهبان، جشن همسفر قدردانی نکنم مطمئن باشم که فردا فرزندم از من قدردانی نخواهد کرد. چون فقط کنگره نیست؛ ما در جامعه زندگی میکنیم و اینجا آموزش میگیریم که در زندگی اجتماعی خود آن را عملی کنیم. اگر فرزندم از من تشکر نمیکند دلیلش این است که من امروز روز راهنما یادم رفته از راهنمای خودم تشکر کنم.
خیلی وقتها من به عنوان یک رهجو فکر میکنم وظیفه راهنما است که سر موقع بیاید، سر ساعت برود و من هر زمان دلم خواست بیایم و بروم، هر وقت دلم خواست آموزش بگیرم. گاهی رهجو فکر میکند که اگر او نیاید راهنما تنها میشود؛ نه اگر شما نباشی یک نفر دیگر میآید ،کائنات اینگونه است و مطمئن باشید اگر شما بروید صندلی خالی نمیماند. دقیقأ مثل خدمتگزاران کنگره۶۰ که وقتی دوره خدمتی یک خدمتگزار تمام میشود و میرود یک نفر سر جایش هست، این را مطمئن باشید کائنات طوری با ما رفتار میکند که وقتی تشکر و قدردانی نمیکنیم، نتیجهاش را میبینیم. هر عملی عکسالعملی دارد. وقتی که راهنما در شعبه حضور دارد باید با دادن پاکت از او تقدیر میکنیم؛ اما وقتی دوره خدمتی راهنما تمام شده و راهنما از شعبه رفته باز هم وظیفه ما است که به او زنگ بزنیم تبریک بگوییم و قدردانی کنیم. راهنمای خودم خانم قائمی تهران هستند من به او زنگ زدم تبریک گفتم و یک پاکت هم کنار گذاشتم حتمأ به دستشان میرسانم.
راهنما اصلا نیازی به تشکر و قدردانی من ندارد؛ ولی به پاس زحماتی که برای من کشیده وظیفه من است که روز اولی که با حال خراب آمدم را فراموش نکنم، روزی که گریه میکردم او با گریههای من گریه نکرد؛ اما به من دلداری داد، امید داد، توانایی داد و باعث شد که رشد کنم یک همسر و یک مادر قوی باشم؛ پس یادم بماند و همیشه قدردانش باشم.
مراسم تقدیر از راهنمایان
تهیه عکس: مرزبان خبری، همسفر فرزانه
تایپیست: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر نسیم ( لژیون یازدهم )
ویراستاری و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر نسیم( لژیون یازدهم )
همسفران نمایندگی پرویناعتصامی_ اراک
- تعداد بازدید از این مطلب :
805