ستایش هستی را سزاست که آسمانها را برافراشت، زمین را استوار، گیاه را سبزی، آب را زندگی، و انسان را تفکر و اندیشه بخشید.
و چه زیباست که در سراشیبی سقوط و ناملایمات و فروافتادگی در چاه ذلت خویش، مکانی را بیابی که اندیشیدن را به فراگرفتن اندیشهها ارج مینهند. آنجا که بنیانش را در رنج های بازیافته بنا نهادهاند، آنجا که ستونهایش نجاتیافتگانی هستند برخاسته از فراموشی خویش، و آموختگانش زندگی را دوباره زندگی میکنند، آنجا که پرکشیدن و به باور رسیدن سرلوحه همه آموزشهاست، بوی عشق و زندگی، حرمت و احترام، نوازشگر هر تازه واردیست، و حریمها به غایت محترم شمرده میشود. آنجا که بودن و شدن را در قاموس قوانین و خواستن گرامی، و تلاش را میبینند و حمایت را مهمترین وظیفه میدانند، آنجا که دست پروردگان این مکتب استادانی میشوند کارآزموده، و راهنماییها و آموزشهایشان درس زندگی.
در مجلسی بودم که بنیانگذار کنگره از خواستهها و رهایی سخن میراند برای کسانی که باور داشتند حضورشان اتفاقی نیست در این مکان، و شوقی در چهرهشان نمایان بود، برای گرامیداشت راهنمایان این مکتب گرانبها، برای همه کسانی که تا دیروز در میان گروه بودند اما تنها و خسته. سخنها داشتند، اما حجاب ضد ارزشها بیان را از آنها گرفته بود. و چقدر دلپذیراست در جمعی باشی امن، و دستانی یاریگر بسویت گشوده شوند تا از تو انسانی نو متولد گردد که خویشتن خویش را بازنگری و زندگی میکند، و از تو راهنمایی بسازد توانمند، با زبانی گویا، ذهنی پویا، اسوهای مثال زدنی و گامهایی که میرود بهسوی بهتر و بهتر شدن.
برای همه راهنمایانی که در این مسیر سخت اما سبز وارد شده، راه را پیداکرده و ایستادهاند تا هر روز آموزش بگیرند و آموزش بدهند، و ستونهایی باشند برای این باغ همیشه سبز، و برای بنیان کنگره سبز پایداری در این راه پر نشیب و فراز و پیروزی و سربلندی را از پروردگار بیهمتا خواهانم.
نگارش و تایپ: همسفر آذر، لژیون ششم- نمایندگی رز
ویرایش و ارسال: مسافر خاطره
- تعداد بازدید از این مطلب :
214