English Version
English

سرزمین نور و عشق

سرزمین نور و عشق

دل نوشته‌های همسفران لژیون چهارم در مورد هفته راهنما:

همسفر پروین:

برای تقدیر و تشکر از شما کدام واژه‌ها را می‌توانم استفاده کنم تا بتوانم ذره‌ای از محبت و مهربانی‌های شمارا جبران کنم. چه قدر سخت است از شما سخن گفتن و چه قدر زیبا و قشنگ است شمارا الگو قرار دادن، باآن‌همه سختی‌هایی که کشیدید با آموزش‌ها همچنان استوار و پابرجا هستید؛ البته با آموزش‌ها ثانیه به ثانیه می‌شمارم. در پس هر ثانیه بیهودگی زندگی‌ام را ورق می‌زدم، مانند ساعت شنی بودم که نفس‌های آخرش را می‌کشید و منتظر بودم تا یکی پیدا شود و آن را برگرداند تا جان تازه‌ای بگیرم. شما آمدید و چراغی در دست گرفتید و من را به سرزمین نور و عشق هدایت کردید، آمدید بدون هیچ چشم‌داشتی با من پیمان بستید تا بیاموزم اندیشیدن را، امید را، رسم زندگی کردن را، مانند شمعی سوختید تا من زنده شوم، مانند آموزگاری عاشق الفبای زندگی را به من سرمشق دادید، سخنانتان آن‌چنان دل‌نشین بود که تمام ناخوشی‌ها از یادم رفت و مرا دلگرم کردید تا جاده پرپیچ‌وخم زندگی را با امید طی کنم. گاهی آموزگارم می‌شدید تا به من بیاموزید دانسته‌هایتان را، تجربه‌هایتان را، چگونه از شما بنویسم که شما واژه‌ها را آسمانی می‌کنید و مهربانی و آرامشتان سرشار از ایمان و یقین است. راهنمای عزیزم تنها دارایی من برای شما حال خوشم، سلامت جسم و روحم همه و همه را به خاطر تلاش‌های بی‌وقفه و ازخودگذشتگی شما بوده است. امیدوارم در این مسیر سبز همیشه پایدار بمانید و بهترین‌ها را از خداوند برایتان خواهانم. هفته راهنما بر شما فرشتگان زمینی مبارک باد.

زهرا همسفر میثم:

سلام من بر تمام راهنماهای عزیز و صبور کنگره 60، سلام بر اولین راهنمای کنگره 60 بزرگ‌مردی که علم خود را در اختیار عموم قرارداد و در کنار خودشان بزرگانی همچون خودشان تربیت نمودند. اگر امروز توان بیان کردن احساساتم رادارم، اگر باوجود مشکلاتی که هنوز هم‌دست به گریبان هستم، اما به لطف خدا و آموزش‌های کنگره و راهنمای عزیزم حالم خوب هست و روزبه‌روز هم بهتر می‌شوم، چون آموزش گرفته‌ام بیهوده به این جهان هستی پا نگذاشته‌ام؛ باید در این جهان تازنده هستم مفید باشم. قبل از آموزش‌ها مانند درختی که با کوچک‌ترین باد تمام برگ‌هایش می‌ریخت و شاخه‌هایش می‌شکست من هم شکننده بودم، اما امروز استقامت و صبوری در برابر مشکلات و داشتن ایمان کامل به قدرت مطلق را فراگرفتم، راهنمای عزیزم در کنارت گریه کردم با صبوری‌ات همراهی‌ام کردید، اگر درد و دل کردم باجان و دل گوش دادید، هرجایی لغزیدم دستم را گرفتید و به من امید دادید اکنون چگونه، با چه زبانی و چه کلامی توانایی این‌همه مهربانی و محبت را می‌توانم جبران کنم، این‌که از خداوند درخواست سلامتی و عاقبت‌به‌خیری، صلح و آرامش را برای خودتان و خانواده محرمتان خواهان باشم، هر آنچه خیر و سعادت هست نصیب خودتان و خانواده محترمتان شود. روز راهنما در رأس به آقای مهندس حسین دژاکام، استاد امین، خانم آنی بزرگ، خانم آنی کماندار، خانم شانی، راهنمای عزیزم همسفر فاطمه و بر تمامی راهنماهای کنگره 60 تبریک عرض می‌کنم.

مریم همسفر مهدی:

راهنمای عزیزم همسفر فاطمه نمی‌دانم چگونه از زحماتی که برایمان می‌کشید تشکر کنم وقتی بیرون از کنگره افرادی را مشاهده می‌کنم که برای کوچک‌ترین کاری که برایمان انجام می‌دهند، بلافاصله سریع توقع دارند یا زود می‌خواهند منت آن کار را سرمان بگذارند که من این کار را برایتان انجام دادم، بااین‌وجود اصلاً دلم نمی‌خواهد کسی برایم کاری کند، ولی به شما که می‌نگرم وجودتان سرشار از عشق، محبت، خدمت بلاعوض، عقل و ایمان را مشاهده می‌کنم. هیچ توقعی در قبال کاری که برای کسی انجام می‌دهید را ندارید. با خودم می‌گویم اگر بتوانم این خصلت راهنمای عزیزم را در وجودم نهادینه کنم، برایم کافی است که عشق، محبت، عقل و ایمان داشته باشم. خمر وجودم به‌درستی کار کند وزندگی سرشار از آرامش و آسایش را در پی خواهم داشت. راهنمای عزیزم می‌خواهم با تمام وجودم از شما سپاسگزار باشم که در هرلحظه و هر زمان هر سؤالی که داشتم پاسخگو بودید. به نظر خودم حتی بیشتر از یک راهنمایی که وظیفه دارد، برایمان تلاش کردید تا به آن نتیجه و حال خوش برسیم و در امتحانات داخلی و امتحان کمک راهنمایی موفق شویم و مرا به خدمت کردن، ادامه دادن، بیرون آمدن از تاریکی و ضد ارزش‌ها، راه درست زندگی کردن را آموختید. من تمام سعی و تلاشم را می‌کنم تا آن‌گونه که شما می‌خواهید باشم و فرمان‌بردار شما باشم، دوستتان دارم و تا زمانی که نفس می‌کشم دعاگوی شما در زندگی‌تان خواهم بود.

همسفر سمیه:

خداوند من را سرراهی قرارداد، اما راه را بلد نبودم هراسان و لرزان بودم و قدرت قدم برداشتن نداشتم، چون در تاریکی بودم و می‌ترسیدم قدم بردارم تنها چیزی که از ترسم می‌کاهید روزنه نوری بود که در انتهای مسیر می‌دیدم با خودم فکر می‌کردم که چگونه قدم بردارم و قدم را به کدام جهت بگذارم؟ سرگردان بودم، آیا قدمی که برمی‌دارم در جای درستی می‌نهم؟ با این افکار بودم که راهنمای تازه واردین در را برایم گشود و به من گفت برای حرکت باید ابزاری داشته باشم تا بتوانم به مسیر روشنایی و آن روزنه نور نزدیک شوم. او به من آموخت که این راه چراغ راه می‌خواهد و من راهنمای خوبم را انتخاب کردم قدم‌هایم را برداشتم و این بار با اطمینان پا روی مسیر نهادم راهنما قدم درست برداشتن و حرکت در مسیر درست را باقدرت به من آموخت. گاهی که از راهنما دور می‌شوم عقب می‌روم و مسیر برایم تاریک می‌شود، اما او مهربان است و مرا رها نمی‌کند در سخت‌ترین شرایط خودش باز من‌ را رها نکرده و همراهی‌ام کرده است. محبت و لطفش بی‌انتهاست من چگونه می‌توانم سپاسگزار اوباشم؟ راه طولانی‌ است، اما من دلم قرص است که راهنمایی دارم که همواره همراهی‌ام می‌کند. خدایا مسیر زندگی‌‌اش را هموار و سبز کن. 

لیلا همسفر فرهاد:

راهنماها در کنگره ۶۰ همانند فرشتگانی هستند که با در دست داشتن مشعلی راه را برای مسافران خسته از این زندگی بی‌سروسامان نشان می‌دهند و آن‌ها را به راه درست راهنمایی می‌کنند. آن‌ها آن‌قدر بی توقع و خالصانه این کار را انجام می‌دهند که انگار فرشتگانی از سوی خداوند هستند برای انسان‌های رانده‌شده از همه‌جا و ناامید از زندگی و آینده. انگار این فرشتگان کاری به‌جز خدمت ندارند، چون آن‌قدر بی‌منت و خالصانه به این مسافران و همسفران کمک می‌کنند که با هیچ زبانی نمی‌توان آن را بازگو کرد. انشاء الله خداوند پاداش این خدمت بزرگ را در زندگی آن‌ها جاری بفرماید. هفته راهنما را به آقای مهندس بزرگ‌مرد کنگره ۶۰، خانم آنی و همچنین تمام راهنمایان کنگره ۶۰ و همین‌طور راهنمای عزیزم همسفر فاطمه تبریک عرض می‌کنم.

ویرایش: رابط خبری همسفر پروین لژیون راهنما همسفر فاطمه (لژیون چهارم)
ویراستاری و ارسال: راهنما همسفر فهیمه (لژیون ششم)
همسفران نمایندگی شهرری

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .