English Version
English

عشق خداوندی

عشق خداوندی

دل نوشته های همسفران لژیون اول در مورد هفته راهنما:

همسفر کبرا:
زمانی که به کنگره آمدم را همیشه در یاد دارم به‌مانند کسی بودم که دنبال پناهگاه می‌گشت. من پر از سردرگُمی، ناامیدی و پر از احساس تلخ وارد کنگره 60 شدم. ابتدا راهنمای تازه‌واردین همسفر فاطیما و همسفر عفت من را راهنمایی کردند، از این عزیزان بسیار تشکر و قدردانی می‌کنم و این هفته زیبا را خدمتشان تبریک عرض می‌کنم. روزی که راهنما همسفر نسرین را انتخاب کردم هیچ حس خوب یا بدی نداشتم و کاملاً مرده‌ای متحرک بودم. در این سه سالی که در کنار ایشان بودم تولدی دیگر در من رخ داد و شخصیت، تفکر و منش جدیدی از جنس نور و از جنس عشق برایم شکل گرفت. هر بار که ایشان را می‌بینم، پیوند قلبی خاصی دارم و ناخودآگاه عشق خداوند را از وجودشان دریافت می‌کنم. فکر می‌کنم تمام راهنماهای کنگره 60 این‌گونه باشند؛ ولی من این احساس را فقط می‌توانستم کنار یکی از آن‌ها تجربه کنم.


عشق خداوندی که در قلب راهنمایم بود ریسمان محکمی شد که باعث‌ ترمیم حال خرابم شد. راهنمای عزیزم من در کنار شما با اشک و لبخند زندگی کردم و جان تازه گرفتم و این قالب ساخته‌شده از زمین تا آسمان خیلی فرق دارد. نور شما شب‌ها مثل ستاره‌ای درخشان در قلبم نورافشانی می‌کند و در روز مانند خورشید نورانی می‌شود. شکرگزار خداوندی هستم که با خلقت شما، من را هم به این زنجیره عشق وصل کرد تا از گمراهی و تاریکی خارج شوم. محبت و عشقی که از شما دریافت کردم و در قلبم حک‌شده را که باارزش‌ترین دارایی‌ام است، حفظ می‌کنم و تمام تلاشم را در جهت رسیدن به اهداف کنگره 60 به کار می‌بندم تا با خدمت و آموزش بتوانم ذره‌ای کوچک در این اقیانوس عظیم هستی باشم. در آخر این هفته‌ زیبا را خدمت اولین راهنمای کنگره 60 استاد راهنما آقای مهندس، استاد امین و راهنمای خودم همسفر نسرین تبریک عرض می‌کنم و امیدوارم بهترین‌های خداوند را تجربه کنند.

همسفر پریسا:
واقعاً نمی‌دانم از کجا و چگونه شروع کنم یا این که راجع به انسان یا بهتر است بگویم یک فرشته صحبت کنم، قبل از ورودم به کنگره تبدیل به یک آدم تنها و گوشه‌گیر شده بودم که کسی را نداشتم خیلی تنها بودم و در تنهایی و تاریکی زندگی فرو می‌رفتم، وقتی وارد کنگره شدم خانمی را دیدم که باروی باز به سمتم آمد من را محکم به آغوش کشید، مثل یک مادر، مثل یک رفیق خیلی صمیمی انگار که سال‌هاست من را می‌شناسد و منم با ایشان غریبه نبودم انگار سال‌ها بود او را می‌شناختم و او را گم کرده بودم. در آن شلوغی و ازدحام دائم نگاهش به من بود آغوش باز و لبخندش باعث شد به کنگره کشش پیدا کنم. روزهای اول وقتی وارد نمایندگی شهرری شدم دائم به دنبال آن خانم بودم تا وقتی گفتند باید راهنما انتخاب کنم بدون فکر کردن و معطلی سریع سمت آن خانم مهربان رفتم و او را انتخاب کردم و حس کردم آن خانم یا بهتر است بگویم آن فرشته از طرف خداوند بود که نوری در زندگی من شود. از آن روز تا به الآن 3 ماه و چند هفته‌ای است که می‌گذرد آن فرشته چنان به زندگی من، به‌تنهایی من و به خطاهای من نور امید بخشیده که باورکردنی نیست. این فرشته به زندگی من نور داد، به پسرم یک مادر قدرتمند داد و به همسرم یک همسفر بانشاط. من، پسرم و همسرم به این فرشته مدیون هستیم؛ چون اگر نبود زندگی ما تمام‌شده بود. فرشته من، راهنمای عزیزم شما، من را همانند یک کودک تازه متولدشده روزبه‌روز بزرگم کردید و برایم مثل یک مادری، مادرم کردید. سایه‌ات مستدام و هفته‌ات گرامی باد.

ویرایش: رابط خبری همسفر مریم لژیون راهنما همسفر نسرین (لژیون اول)
ویراستاری و ارسال: راهنما همسفر فهیمه (لژیون ششم)
همسفران نمایندگی شهرری

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .