English Version
English

نیاز به هدایت؛ بزرگ‌ترین نیاز بشر

نیاز به هدایت؛ بزرگ‌ترین نیاز بشر

نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند
نه هرکه آینه برداشت سکندری داند
هزار نکته باریک‌تر زمو اینجاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
غلام همت آن رند عافیت سوزم
که در گداصفتی کیمیاگری داند

آری، غلام همت آن انسان به‌هم‌ریخته و درمانده‌ام که گوهر وجودی خود را می‌یابد، تغییر می‌کند، سپس تبدیل می‌شود و در جایگاه راهنمایی و استادی قرار می‌گیرد و این؛ یعنی ابدال. راهنما راه را نمایان می‌کند، راهی که خودش سال‌ها رفته و به نور و روشنایی رسیده است؛ انگشت اشاره‌اش به سمت نور ماه قرار دارد تا تاریکی زندگی دیگران را پر از نور و روشنایی کند؛ او از افراد وا‌مانده و درمانده و دست‌هایی که به سمتش دراز شده دستگیری می‌کند.

بزرگ‌ترین نیاز بشر، نیاز به هدایت و بشارت است؛ در همه عصرها و دوران‌ها پیام‌آور و یاری‌رسانی وجود داشته است؛ در عصر ما جناب آقای مهندس حسین دژاکام این رسالت را بر عهده دارد و با علم عمیق و دانش بی‌انتهای خود درماندگان عرصه اعتیاد ‌و مردگان به‌ظاهر زنده را از ترکش‌های خمر احیا می‌کند. راهنمایان کنگره ۶۰، خودِ درد هستند و نه شعار آن؛ آن‌ها همه دردها را تجربه کرده‌اند ‌و درد عظیم آن‌ها باعث صعودشان شده است؛ در آزمون عشق و زندگی شرکت نمودند و با کسب نمره قبولی، افتخار خدمت در این جایگاه والای انسانیت را بدون حقوق ‌و دستمزد به دست آورده‌اند؛ برای این رسالت، معنایی جز عشق نمی‌توان یافت.

راهنمایی؛ یعنی بندگی، سوختن و ساختن؛ این‌که با هر رهجویی گذشته خود را بارها مرور کند و دچار نسیان و فراموشی نشود؛ راهنمایان، تحت فرمان بزرگ جناب آقای مهندس حسین دژاکام نور و نیرو می‌گیرند و به سلول‌های لژیون تزریق می‌کنند. جایگاه راهنما، فقط معلّم و استاد است؛ دوست و رفیق نیست؛ در رابطه‌ای که بر مبنای دوستی و رفاقت است مفهوم عمیق فرمان‌برداری، کم‌رنگ می‌شود؛ بین رهجو و راهنما باید حرمت و پرده‌ای باشد و شعر زیر بهترین مصداق این مورد است:

گر این پرده برافتد نه تو مانی و نه من

مقام راهنما بسیار والا و ستودنی است؛ زیرا دشوارترین عمل، گذشتن از خویش و رد شدن از نفس است به همین دلیل هفته و بزرگداشت مقام والای راهنما در جشن‌های کنگره ۶۰ قرار دارد تا یادم نرود کجا بودم، با چه حالی بودم و چه کسی دست مرا گرفت و غم‌ها و ناله‌ها و شکوه‌هایم را با آغوش باز و صبوری به جان خرید. جناب آقای مهندس دژاکام فرمودند: «سپاسگزاری از رب خود را به‌صورت زبانی، قلبی و عملی به‌جا آورید»؛ قدردانی زبانی، بازگویی و توصیف در مقام شُکر است، قدردانی قلبی، به معنای یادآوری درونی است و قدردانی عملی، بخشش و گذشت است که با تقدیم پاکت انجام می‌شود. درب ورودی تشکر از خالق باری‌تعالی تشکر کردن از مخلوق است؛ «إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ»؛ «انسان نسبت به رب خویش ناسپاس است»؛ مولای متقیان می‌فرمایند: «هر کس یک کلام به من آموخت مرا غلام و بنده خود کرده است.»؛ «َفتَلَقَّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ»؛ «آدم از رب خویش سخنانی آموخت.»

اگر حق را در خلق نیابی 
بیابی خانه امّا درنیابی

کسی که یک نفس را زنده کند گویی تمام نُفوس را احیا کرده است. تقدیم به شما شیرزنان و مردان که احیاگر مردگانی هستید که روزها و سال‌ها مانند ماهی در تنگ وارونه فقط زنده بودند و زمانی که شما را پیدا کردند طعم آرامش و زندگی را چشیدند؛ عشقتان مستدام، راهتان جاوید و زندگی‌تان گلباران باد. هفته راهنما و این جشن بزرگ را در ابتدا به استاد بزرگ عشق، جناب آقای مهندس دژاکام و در ادامه به تمام راهنمایان کنگره ۶۰ تبریک و‌ تهنیت عرض می‌نمایم و در برابر این‌همه ایثار و عشق و زیباترین رنگ‌های کائنات، نارنجی‌ها و سبزهای ماندگار قد خم می‌کنم.

از پدر گر قالب تن یافتم 
از معلّم جان روشن یافتم
ای معلّم چون کنم توصیف تو
چون خدا مشکل توان تعریف تو
گفت استاد، مبر درس از یاد
یاد با آنچه مرا گفت استاد
یاد باد آن‌که مرا یاد آموخت
آدمی نان خورد از دولت یاد
هیچ یادم نرود این معنی
که مرا مادر من نادان زاد
پدرم نیز چو استادم دید
گشت از تربیت من آزاد
پس مرا منت از استاد بود
که به تعلیم من اُستاد اِستاد
هر چه می‌دانست آموخت مرا
غیر از یک اصل که ناگفته نهاد
قدر استاد نکو دانستن
حیف استاد به من یاد نداد


نویسنده: همسفر رؤیا، راهنمای لژیون هشتم
رابط خبری: همسفر مائده رهجوی راهنما همسفر رؤیا (لژیون هشتم)
ویراستار: همسفر سمیه، رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون هفدهم)
ارسال: همسفر مینا خدمتگزار سایت
همسفران نمایندگی شیخ‌بهایی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .