سخنان استاد:
سلام دوستان میترا هستم یک مسافر
دستور جلسه این هفته وادی دوم است؛ "هیچ موجودی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد، هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم." اگر خوب دقت کنید ابتدای وادی میگوید "هیچ مخلوقی ..." یعنی تمام موجوداتی که خداوند خلق کرده است، از یک میکروب، ویروس کرونا، حشرهای مثل سوسک، درختان و گیاهان تا من انسان را در برمیگیرد. اگر سوسک را در نظر بگیریم، بال سوسک قویترین مواد ضد انگل را دارد و از آن قویترین داروهای ضد انگل را درست کردند.
بدن ما چندین میلیارد سلول دارد و شصت برابر آن میکروب وجود دارد. یکی از معضلات ما، از بین بردن میکروبهاست. یک سانتیمتر از رودهی ما دارای چندین میلیارد میکروب میباشد که همه آنها فعالیتهایی انجام میدهند. انسان، بالغ بر چندین میلیارد سلول در بدنش وجود دارد که هر کدام برای کاری مشخص تخصیص یافتهاند. یعنی یک سری سلول کلیه و سلول مغزی و سلول چشمی داریم، هر کدام از اینها مثل کارخانه عمل میکنند و کار تخصصی انجام میدهند. در سادهترین سلول بدن ما، نیروگاه، دیوار حفاظتی، سیستم فاضلاب و تولیدکننده انرژی وجود دارد. برای مثال کسی که تشنج میکند، سلولهای بدنش تشنه اکسیژن هستند و برای این میلرزند که یک سری مواد را از بدن خارج کنند و یکسری مواد دیگر را به بدن وارد نمایند. اگر اکسیژن بهاندازه کافی وجود داشته باشد و نفس عمیق بکشند، این اتفاق رخ نمیدهد.
بنابراین سلولهای بدن بسیار هوشمند میباشند. پروتئین نمیتواند از سلولهای کلیوی عبور کند. در طول روز بالای هزار لیتر مایع درون کلیهها تصفیه میشود و یک لیتر از آن مایعها به ادرار تبدیل میگردد. در آن یک لیتر مایعاتی که سلولهای کلیوی تصفیه میکنند، پروتئین وجود ندارد. اگر پروتئین وجود داشته باشد، به معنای این است که کلیهها دچار مشکل شدهاند. در سلولهای مغزی سدی بنام سد خونی مغز وجود دارد که به خاطر محافظت از مغز اجازه ورود هر مادهای را نمیدهند. یکسری مواد میتوانند از سلولهای روده عبور کنند. غذا وارد روده شده و هضم میشود، و بعد باید دریافت و جذب شود. یکسری چربیها هم در دیواره روده حل میشوند تا بتوانند از آنجا عبور کنند. سلولهای قلب در طول ۲۴ ساعت شبانهروز کار میکنند تا قلب بتپد. اینها تحت تاثیر دو گروه سلول هستند که برق تولید میکنند، اگر یک صدم ثانیه تولید برق در آنها دچار مشکل شود، سلولهای قلب گیج شده و آریتمی ایجاد میشود.
نفس چیست؟ نفس آن چیزی است که تعیین موجودیت میکند. یعنی من که تبدیل به انسان شدم و سلولهای به این پیشرفتگی دارم، نفس من راننده است و با نفس یک خار بیابانی یکی نیست. اگر نفس خار بیابانی را در بدن یک انسان جای بدهند، آیا میتواند رهبری کند؟ قطعا خیر. پس تعیین موجودیت با نفس است. نفس چگونه به نفس یک انسان تبدیل شده است؟ مولانا میگوید:
از نمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم؟
آخرین مرحله نفس حیوانی، اولین مرحله نفس انسانی است. در وادیها راجع به این موضوع صحبت شده است. پس این نفس میتواند یک موجود درست کند، یعنی تعیین موجودیت یک انسان را انجام دهد و این همه سلولهای پیشرفته دارد. شما یک گلدان گل را نوازش میکنید، آب و کود میدهید، ولی وجود خودتان را با این همه عظمت و سلولهای پیشرفتهای که دارد و در طول سالیان دراز و قرنهای متمادی به این مرحله رسیده است، با یک پک سیگار آلوده میکنید. درست مثل این است که با لباس مجلسی، بروید سرویس بهداشتی را تمیز کنید! کدام یک از شما با لباس مجلسی نظافت خانه و سرویس بهداشتی را انجام میدهید؟ هیچ کدام از ما این کار را انجام نمیدهیم. برای وجود نازنین خودمان ارزش قائل نیستیم و هر چیز بیارزش را وارد بدنمان میکنیم. هر خوراکی بیخاصیتی را استفاده میکنیم، سیگار میکشیم و با آدمهایی که به ما احترام نمیگذارند رابطه برقرار مینماییم. اینها به خاطر این که من برای خودم ارزش قائل نیستم و عزتنفس ندارم.
تا به حال دقت کردهاید چطور نفس میکشید؟ وقتی از پلهها بالا میروید، تند تند نفس میزنید و استراحت میکنید تا نفستان بالا بیاید. اگر دست خودمان بود، همان موقع تلف میشدیم. نفس خودش میآید، قلب خودش میتپد. هنگامیکه برای انجام کاری به ادارهای مراجعه میکنیم و کارمان را انجام میدهند، چقدر از مسئول آنجا تشکر میکنیم که کارمان را انجام داده، درصورتیکه وظیفهاش را انجام داده است. ولی سلولهای بدن ما ۲۴ ساعت شبانهروز برای ما کار انجام میدهند، و من با کشیدن سیگار اینطوری جوابشان را میدهم، چون خودم را بیهوده میپندارم. برای هر چیزی بهجز خودم ارزش قائل میشوم.
در وادی به جایی میرسیم که میگوید؛ وجود ما امکانات بسیار زیادی دارد. انرژیهایی مثل قلههای آتشفشان که آرام و بیصدا حرکت میکنند، خاصه در جهت مثبت. مثل یک آتشفشان که فوران میکند، نیروهای ما هم اینطور هستند، خاصه در جهت مثبت.
در ادامه سعی و تلاش ما به جایی میرسد که در تواناییهای ما خللی حاصل نگردد. پدر من در روز راهنما فوت کرد، سهشنبه مراسم خاکسپاری بود. من به کنگره آمدم، برگههای OT را تحویل دادم و برای مراسم خاکسپاری رفتم. یکشنبه قرار بود از رهجوها امتحان بگیرم، همان روز با برگههای امتحان به کنگره آمدم. یکی از بچهها گفت؛ ما فکر کردیم چون پدرتان فوت شدند، دیگر امتحان نمیگیرید! گفتم درست است که پدرم فوت شده و عزادار هستم، ولی باید کارهایم را انجام بدهم. اگر باران میبارد، باید برنامهریزی کنم یک ساعت زودتر راه بیفتم که دیر به کلاس نرسم. هر اتفاقی رخ میدهد، باید به کارهایم برسم. نمیخواهم زیاد به خودتان سخت بگیرید، منظورم این است که در همهچیز باید تعادل برقرار باشد و کارهایمان را انجام بدهیم تا در تواناییهایمان خلل حاصل نگردد.
گردآوری و تایپ: مسافر سارا- نمایندگی آکادمی
ویرایش و ارسال: مسافر خاطره
- تعداد بازدید از این مطلب :
98