یازدهمین جلسه از دوره شصت و پنجم کارگاه های آموزشی- خصوصی خانمهای مسافر و همسفر نمایندگی آکادمی، با استادی مسافر هاله راهنما، نگهبانی مسافر رویا و دبیری مسافر مهین، با دستور جلسه "وادی دوم و تأثیر آن روی من" روز یکشنبه ۲ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ راس ساعت ۱۴:۰۰ آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان هاله هستم یک مسافر
خیلی خوشحالم و خدا را شکر میکنم که یک روز دیگر به همراه لژیون نوزدهم در خدمت شما عزیزان هستیم. دستور جلسه این هفته راجع به "وادی دوم و تأثیر آن روی من" میباشد و در ادامه پنج سال رهایی راهنمای محترم خانم معصومه را جشن میگیریم.
وادی دوم عنوان میکند؛ "هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد، هیچکدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم". در این عبارت چند واژه کلیدی وجود دارد؛ مخلوق، بیهودگی و حیات. حیات فرصتی است که به همه انسانها داده شده، موهبت و نعمتی است که شاید خیلی سخت بتوانیم اهمیت آن را درک کنیم. معمولا انسان بعد از اینکه چیزی را دست میدهد، متوجه ارزشمند بودن آن میشود و اصولاً قدردان آن چیزهای که در اختیار دارد، نیست. در حال حاضر این حیات به ما داده شده و برای ما فرصتی به وجود آمده که در این جهان خاکی زندگی کنیم و از یک سری چیزها درس بگیریم، مطالب را بفهمیم و از تکرار بیهوده بپرهیزیم.
اما در مورد مخلوق؛ برای خلق همه آن چیزهایی که ما در جهان هستی، روی زمین و اطرافمان مشاهده میکنیم، علتی وجود دارد. و در مورد کلمه "بیهودگی"، تجربهای که خودم از زمان مصرف و همینطور قبل از زمان مصرف دارم، وقتی با یک سری صحنهها مواجه میشدم، احساس میکردم تحمل آن اتفاقات را ندارم، فکر میکردم به من ظلم شده، غصه میخوردم و حال بدی داشتم. آن صحنهها برایم دوستداشتنی نبودند و فشاری زیادی به من وارد میشد، که یا خشم بود، یا از دست دادن و یا مورد ظلم واقع شدن. هنگام رخ دادن آن اتفاقات پیش خودم می گفتم؛ من برای چه خلق شدم؟ من ارزشی ندارم... من ارزشمندی خودم و آنچه بهعنوان حیات به من داده شده بود را زیر سوال میبردم و فکر میکردم به دنیا آمدنم بیهوده است. خصوصا اگر درگیر قیاس هم میشدم، به انسانهای دیگر نگاه میکردم و می گفتم چرا این شخص شرایط زندگیاش به این شکل است؟ آن یکی چرا اوضاعش خوب است؟ من چرا در این شرایط هستم؟ این نتیجه رفتار من نیست...
وقتی اشکالات خودم را از بیرون میدیدم، این حس بیهودگی بیشتر میشد. غیر از این مسئله، بسیاری از ما انسانها حس بیهودگی را از اطراف هم گرفتهایم. یعنی جاهایی که خانواده ما را سرزنش کردند که تو عرضه نداری، تو زشتی، نمیتوانی، آخرش مصرفکننده میشوی... با این برچسبها حس بیهودگی در ما بیشتر میشد. این وادی میگوید؛ حتی اگر به بیهودگی فکر کنی و خودت را بیهوده فرض کنی، بدان که اینجور نیست و یک علتی برای بودن تو وجود دارد.
این وادی میخواهد راه خارج شدن از مشکلات را به من نشان بدهد و اینکه متوجه شوم چقدر ارزشمند هستم. من هنگامی که سفر میکردم، جاهایی که اشتباهی را انجام داده بودم و متوجه میشدم اشتباه کردم، دچار سرزنش و عذاب وجدان میشدم، آنجا نفس لوامه حکمرانی میکرد. وادی دوم میگوید؛ اگر کار اشتباه انجام دادی، نفس لوامه تو را سرزنش میکند. ولی من باید متوجه شوم که بیهوده نیستم. اگر اشتباه کردم، دور میزنم و به راه درست برمیگردم و درس لازم را از آن اتفاق میگیرم.
دستور جلسات ما خیلی خوب پشت سر هم چیده شدهاند. دستور جلسه هفته قبل در خصوص ظرفیت بود و به من یادآوری میکرد که نفس انسان هیچ محدودیت و پایانی ندارد. ما از یک درخت چنار انتظار نداریم تبدیل به درخت زیباتری شود. ولی این امر برای انسان امکان دارد. ممکن است شخصی را که امروز میبینیم، هفته دیگر به قهقرا رفته، یا صعود کند و موفقیتی کسب نماید. اینجا برمیگردد به این موضوع که ما دقیقا کجای کار هستیم و چطور روی خودمان کار میکنیم.
برای اینکه ارزشمند بودن خودم را بتوانم متجلی کنم، باید حرکت کنم، جایگاهم را تغییر بدهم، آن وقت حس ارزشمندی در من بیدار خواهد شد.
سخنان استاد در مورد خانم معصومه:
پنجمین سال آزادی خانم معصومه را تبریک میگویم. ایشان ابتدا در لژیون خانم سارا و بعد در لژیون خانم افسانه بودند سپس وارد لژیون من شدند، زمانی که در امتحان قبول شدند، همزمان باردار شدند و مسئولیتشان چند برابر شد. ولی با خواست خودشان در کنگره ماندند. خانم معصومه یک دختر بزرگ دانشجو و یک پسر کوچک دارند، که همراه خودشان به کنگره میآورند، همه شما آقا کورش را دیدهاید. خانم معصومه یک زندگی چند ساله دارند، و قطعا برای چنین شخصی، سرعتگیرهای زیادی وجود دارد. صبح وقتی میخواهند از خانه بیرون بیایند، تفاوتهای زیادی با کسی دارند که این مشکلات را ندارد. اما اگر در طول مسیر هشیار باشید و حرکت کنید، توسط نیروهای مثبت حمایت میشوید و خیلی قویتر به جلو هل داده خواهید شد.
خانم معصومه با خواست قلبی و ایمانی که داشتند، این سرعتگیرها را پشت سر گذاشتند، با تمام سختیها همیشه سروقت خودشان را به لژیون میرساندند. در حال حاضر هم بهعنوان یک راهنما موفق عمل میکنند. این به خواست و ایمان ما برمیگردد، اینکه درک کنم در حین خدمت چه اتفاقی برای خدمتگزاران رخ میدهد، که تصمیم میگیرند راهنمایی را تجربه کنند. لژیون خانم معصومه باید قدردان چنین راهنمایی باشد که با تمام سختیها و سرعتگیرها خودشان را میرسانند و به فکر درمان رهجوها و خدمت کردن به انسانها هستند. خیلی برایشان خوشحالم و به خانوادهشان تبریک میگویم. امیدوارم ایشان را در جایگاههای بالاتر ببینیم.
مسافر معصومه، نام راهنما: خانم هاله- روش درمان: Dst- داروی درمان: OT- مدت سفر: 11 ماه و 15 روز- مدت رهایی: ۵ سال و دو روز- رشته ورزشی: دارت
صحبتهای خانم معصومه راهنما:
خداوند آنچه را که آفریده، یعنی انسان، اگر بهجا در حرکت باشد، لحظه به لحظه قدمهایش را به گلستانی تبدیل میکند، که با کوچکترین نسیم، فضا پر از رایحههای گل از انواع و اقسام میگردد، بهشت را تا جان در بدن دارد میبیند و با همه هستی به پرواز درمیآید. منتظر نمیماند تا کسی پیدا شود و با الفاظی او را دلخوش بدارد، چشمهایش در خواب هم میبیند، و به سیر و سیاحت دیگر پدیدههای حق الهی میشود، دیگر برای او ظلمت، تاریکی و سیاهی معنایی ندارد و هر لحظه به آنچه که مشاهده مینماید سجده میکند و شاکر آفریننده عشق و محبت است.
سلام دوستان معصومه هستم مسافر
این پیام از استاد رعد بود و دوست داشتم صحبت را با این پیام شروع کنم. از خداوند بسیار سپاسگزارم که اذن ورود به کنگره و لیاقت خدمت کردن را به من داد. امروز آرزویی کردم که برای خودم عجیب بود، در این یک هفته که به سالگرد رهاییام نزدیک میشدم، دلم میخواست در شعبهای در شهرستان خدمت کنم. هنگام تعطیلات نوروز اتفاقی در روستای خودمان رخ داد، برای همین واقعا خواهان این هستم که بتوانم به خانمهای مسافر در شهرستان کمک کنم. رهجوهایی که از اطراف تهران به کنگره میآیند، اغلب گله میکنند، درحالیکه اغلب شهرستانها در حال حاضر از این نعمت بیبهره میباشند.
خدا را بابت لحظه لحظه بودن در کنگره و آموزش گرفتن و خدمت کردن شکر میکنم. از جناب مهندس سپاسگزارم که به من اجازه دادند خدمت کنم. از خانم مونای عزیز و راهنمای اولم خانم سارا بابت تمام زحمتهایی که برایم کشیدند و حال بد من را تحمل کردند، تشکر میکنم. بعد از تودیع ایشان، به لژیون خانم افسانه رفتم و دوران سخت بارداری و کرونا را در کنار ایشان بودم، سپس در لژیون خانم هاله حضور پیدا کردم. از ایشان سپاسگزارم و بسیار دوستشان دارم، خانم هاله به وسعت قلب بزرگی که دارند، انسانها را به خودشان نشان میدهند، و این موضوع خیلی به من کمک کرد. من همیشه انگشت اشارهام برای سوال پرسیدن بالا بود. آموزشهای زیادی از ایشان گرفتم و بسیار سپاسگزارم. خانم هاله تمام سختیهای زندگی من را میدانند و راه را برایم هموار میکنند.
از همسرم بابت اینکه اجازه دادند این مسیر را بیایم، سپاسگزارم. گاهی اوقات سختگیریهایی میکنند که باعث میشود قویتر شوم. دوست داشتم امروز اینجا بودند. از برادرم مهدی تشکر میکنم که به خاطر سالگرد رهاییام مرخصی گرفتند و در جشن من حضور پیدا کردند. ایشان کنگره را به من معرفی کردند، خودشان بسیار خوب سفر کردند و بعد به خدمت پرداختند، و باعث شدند نور به زندگی ما هم بتابد و وارد کنگره شویم.
از همه شما عزیزان بابت انرژیهای خوبتان بسیار ممنونم. امیدوارم لایق این باشم که در کنگره بمانم و خدمت کنم.
صحبتهای خانم خدیجه:
سلام دوستان خدیجه هستم همسفر
خوشحالم از اینکه در جمع شما هستم. خدا را شکر میکنم و از خانم هاله سپاسگزارم. امیدوارم این حسی که ما در خانواده تجربه میکنیم، تمامی شما عزیزان به همراه خانوادهتان تجربه کنید.
صحبتهای مسافر مهدی:
سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر.
شاکر خدای خودم هستم که امروز در این جمع حضور پیدا کردم و تولد خواهرم را در کنار شما جشن میگیرم، و این بستر فراهم شده تا ما بتوانیم درمان شویم و آموزش ببینیم. خیلی خوشحالم که خواهرم توانست راه را پیدا کند و جزو خدمتگزاران کنگره باشد. با اینکه خواهرم میگوید من راه را برایش نمایان کردم، اما من خیلی مطالب را از خواهرم میآموزم. از جناب مهندس و تمامی مسافران خانم، مرزبانان، راهنمایان و کسانی که در جمع ما حضور دارند، تشکر میکنم. امیدوارم همگی این جایگاه را تجربه کنند، چراکه بینهایت لذتبخش است.
من هر دفعه به آکادمی میآیم، روز رهایی خودم را به خاطر میآورم. خیلی حس قشنگی است، باید حتما تجربه کنید. کنگره واقعا کار بزرگی انجام میدهد. من خدمتم در کلینیک است. افرادی که به آنجا میآیند، وقتی از اساس کار کنگره صحبت میشود، متعجب میمانند، که چگونه یک NGO مردمی، که تمامی نیروها از داخل خود کنگره و بدون هیچ کمکی از بیرون هستند، به کار و فعالیت خود ادامه میدهد و خروجی دارد. وقتی از بیرون نگاه میکنیم، تازه متوجه عظمت این اتفاق میشویم.
خواسته اول: تعداد شعب کنگره ۶۰ در کشور بیشتر شود و من هم بتوانم خدمتگزار باشم.
خواسته دوم برای دخترشان بود.
گردآوری و تایپ: مسافر صنم و مسافر عاطفه- نمایندگی آکادمی
ویرایش: مسافر سارا- نمایندگی آکادمی
بازبینی و ارسال: مسافر خاطره
- تعداد بازدید از این مطلب :
94