English Version
English

رابطه بین بخشش و آرامش

رابطه بین بخشش و آرامش

داشتم فکر می‌کردم که چرا بعضی از انسان‌ها سخت همدیگر را می‌بخشند؟ چرا اصلاً از گناه و خطای همدیگر نمی‌گذرند؟ چرا این بار تنفر را در تمامی سطوح زندگی با خود حمل می‌کنند؟ مگر من انسان چه قدر توان یا چه قدر زمان‌دارم که به‌جای اینکه از بازی زندگی لذت ببرم و به بهترین نحو ممکن آن را بازی کنم مدام درگیر حس‌های منفی مثل نفرت؛ ناامیدی؛ منیت؛ حسادت؛ خودخواهی و... باشم؟

در طول زندگی بیشترین چیزهایی که باعث تصمیم‌گیری‌های ما می‌شود؛ مربوط به حس‌هایی هست؛ که توسط افکار و اندیشه خودمان و یا توسط دیگران؛ درون ما به وجود می‌آید؛ که در طول مسیر زندگی ما؛ تأثیر به سزایی دارد. حس‌ها مثل امواج هستند و انسان را مدام بالا و پایین می‌برند. اگر حس خوب باشد و حالت تخریبی نداشته باشد؛ قطعاً در انسان رکود به وجود نمی‌آورد؛ اما وقتی حس جنبه‌ی منفی پیدا می‌کند؛ انسان مسیر درست خود را در زندگی گم می‌کند؛ از این مرحله خارج و به مرحله‌ی دیگری می‌رود

ممکن است؛ از فردی در زندگی‌مان متنفر باشیم؛ اگر این حس تنفر در ما زیاد رشد کند؛ در ادامه شاید تحت تأثیر همین حس منفی؛ کاری دست دیگران و درنهایت کار دست خودمان بدهیم. هر ضربه‌ای که به دیگران وارد کنیم؛ درنهایت به خودمان آسیب‌زده‌ایمممکن است وقتی اسم کسی را که با او مشکل‌داریم بشنویم؛ از عصبانیت رنگ صورتمان؛ سیاه و کبود بشود؛ البته باید بدانیم این احساس دوجانبه است و قطعاً فرد مقابل هم این احساس را به ما داشته و دارد؛ هرکسی از دید خودش این مسئله را قضاوت می‌کند. گاهی انسان خودش یکسری داده‌ها دارد و گاهی هم داده‌هایی از دیگران به ما منتقل می‌شود که معمولاً نباید به داده‌های دیگران توجه کرد و آن‌ها را باید حذف کرد؛ چون اعتباری ندارند؛ بخصوص آن‌هایی که جنبه‌ی تخریبی دارند.

یک قانون وجود دارد؛ هر جا احساس ناخوشایندی بین من و شخصی؛ من و افراد خانواده؛ من و جامعه به وجود بیاید؛ قطعاً اون صفت نامطلوب به‌نوعی؛ در وجود خود من هست؛ درواقع یک صفت مشترک؛ با اون فرد موردتنفر وجود دارد؛ چون این احساس باید بین دو قطب به وجود بیاید. مثلاً می‌گویم در خانواده من دروغ زیاد گفته می‌شود؛ قطعاً این صفت دروغ‌گویی در من وجود دارد؛ ولی ممکن است؛ تا حالا موقعیتش به وجود نیامده باشد تا من خودم را نشان بدهم؛ صفات مشترک باعث وقایع مشترک می‌شود.

وقتی انسان در زندگی ضربه‌ای می‌خورد به دو دلیل نمی‌تواند ببخشد؛ اولا ما هیچ‌وقت خودمان را مقصر نمی‌دانیم و همیشه تقصیر دیگران هست و دوما اینکه فکر می‌کنیم ضربه‌ای که خوردیم قابل جبران نیست؛ مثلاً می‌گوییم جوانی ازدست‌رفته‌ام را به من برگردان تا ببخشمت. ولی نگاه دیگری هم وجود دارد؛ درواقع زمانی که خداوند می‌خواهد به انسان چیز بهتری بدهد؛ آن چیزی که الآن دارد از او می‌گیرد تا بعداً به او بهترش را بدهد؛ مثلاً اگر قدرت بیشتری می‌خواهد به او بدهد؛ اول از او قدرتش را می‌گیرد.

اگر این مطلب را درک کنیم؛ که اگر ببخشیم چیز بهتر و بیشتری به دست می‌آوریم؛ قطعاً نحوه برخوردمان با انسان‌ها و نگاهمان به زندگی تغییر خواهد کرد. پس اگر بتوانم فرد موردتنفر را مقصر ندانم و همه مشکلات را گردن دیگران نیندازم؛ ضربه‌ای که به من خورده شده را به این دید بنگرم؛ که قطعاً اتفاق بهتری برایم رقم می‌خورد؛ می‌توانم دیگران را راحت‌تر ببخشم.

انسانی که راحت می‌بخشد قطعاً علم او بیشتر است؛ ظرفیت به‌تنهایی نمی‌تواند کمکی کند؛ زیرا اگر ظرفیت خالی را در نظر بگیریم؛ بعد از گذشت چند وقت در فرد انفجار درونی رخ می‌دهد؛ ولی انسانی که علم داشته باشد؛ از سوپاپ استفاده می‌کند و هیچ‌گاه منفجر نمی‌شود. امیدوارم بتوانیم در تمامی تلاطم‌های زندگی همدیگر را ببخشیم؛ برای اینکه خودمان به آرامش برسیم و تلاشمان را بکنیم با افزایش دانایی این تغییر نگاه را در خودمان به وجود بیاوریم که همه‌ی انسان‌ها خوب هستند و انسان بد وجود ندارد و اگر خطایی رخ می‌دهد؛ براثر کمبود دانایی است.

 

 

نویسنده:کمک راهنما خانم زهره(لژیون سوم)
نگارنده:همسفر منصوره(لژیون پنجم)
منبع:سی دی بخشش
نمایندگی:همسفران شهرری

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .